وقتی امام (ره) به ملاقات شاه می رود

وقتی امام (ره) به ملاقات شاه می رود

ماشینی که می خواست وارد دربار شود رنگش باید مشکی می بود و حتما یک سرنشین می داشت. 

او باید دم در ورودی از ماشین پیاده می شد و کلاهش را برمی داشت، لباس ملاقات می پوشید و وقتی وارد اتاق می شد می ایستاد تا اجازه ی نشستن بیابد. 

حتی وضع طوری بود که چند ساعت قبل به فرد آداب ملاقات را یاد می دادند.


حضرت امام سوار ماشین سفید رنگی شد و به درب کاخ که رسید، گفت: 

«روح الله از طرف آیت الله العظمی بروجردی!» 

نگهبان گفت: «باید از ماشین پیاده شوید». 

امام گفت: «پس برمی گردم.» 

نگهبان هم بالاجبار درب را باز کرد و ماشین تا دم در کاخ رفت. 

با همان وضعیت و بدون تغییر لباس داخل شدند و روی صندلی شاه نشستند. 

شاه که وارد شد، صندلی نبود و مجبور شد بایستد تا صندلی بیاورند. 

به شاه گفت: «آیت الله بروجردی فرمودند که قاتلین بهائیان ابرقو باید آزاد شوند.»

شاه گفت:«شاه مشروطه چنین کاری از دست ش برنمی آید». 

دوباره پیام آیت الله را تکرار کرده، بلند می شوند و می روند. 

هیبت امام شاه را گرفته بود و همان روز فرمان آزادی قاتلان بهائیان صادر شد. 


(خاطرات آیت الله مسعودی خمینی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1381، ص 228)

کشتن 43 پيامبر و 112 حامي پيامبران در يك روز

کشتن 43 پيامبر و 112 حامي پيامبران در يك روز


تاريخ يهود پر از جنايت و كشتار و بي‏رحمي است. آن‌ها حتي در كشتن پيامبران و مناديان حق و عدالت، جسور بودند و باكي نداشتند، از جمله اين كه براي حفظ منافع نامشروع خود، در آغاز يك روز، آشوب كردند و 43 نفر از پيامبران بني اسرائيل را كه همه شريعت موسي عليه‏السلام را براي مردم بيان مي‏كردند كشتند. 
در همان روز 112 نفر از عابدان و صالحان به دفاع از پيامبران شهيد برخاستند و به امر به معروف و نهي از منكر پرداختند. 
عجيب اين كه يهوديان سنگدل، همه آن 112 نفر را در همان روز كشتند و در نتيجه در يك روز 155 نفر را قتل عام كردند. 
خداوند در آيه 21 و 22 آل عمران از آدم‏كشاني بي رحم ياد كرده، مي‏فرمايد: 
همانا كساني كه به آيات خدا كفران مي‏ورزند، و پيامبران را به ناحق مي‏كشند، و (نيز) مردمي را كه امر به عدالت مي‏كنند به قتل مي‏رسانند، آنان را به كيفر و عذاب دردناك مژده بده؛ آن‌ها كساني هستند كه اعمال نيكشان، به خاطر اين گناهان بزرگ در دنيا و آخرت تباه شده و پوچ شده، و مددكار و شفاعت كننده‏اي ندارند. 
به اين ترتيب سه كيفر سخت در كمين آن‌ها است: 1 - عذاب دردناك 2 - پوچي اعمال نيك 3 - نداشتن شفاعت.


قصه‏هاى قرآن به قلم روان‏ - محمد محمدى اشتهاردى‏ رحمه الله علیه

درس هايي از ازدواج حضرت زهرا(س) و حضرت علي(ع)

درس هايي از ازدواج حضرت زهرا(س) و حضرت علي(ع)

1. کفو و همتا بودن

يکي از اصول اساسي و رازهاي موفقيت ازدواج، کفو و همتا بودن دختر و پسر با هم است؛ زيرا تنها در صورت همتا و همشأن بودن دو زوج، درک متقابل آنان از يکديگر امکان‌پذير است.

برخي تصور مي‌کنند کفويت تنها به شرايط ظاهري از قبيل مسائل نژادي و يا وضعيت مادي و رفاهي بستگي دارد. در صورتي که چنين نيست، بلکه به همتايي و همسويي آرمان‌ها، خواست‌ها و تمايلات روحي و رواني افراد، ميزان آگاهي‌هاي علمي و ديني و ميزان تعهد عملي به مکتب و مذهب، و ارزش نهادن به ويژگي‌هاي اخلاقي و فرهنگي است.

اگر مسأله همتايي نبود، دختران زيبايي در مدينه بودند که از ازدواج با حضرت علي(ع) خرسند مي‌شدند. اما او حتي از آنان خواستگاري هم نکرد و براي حضرت فاطمه(س) نيز خواستگاران فراواني بودند امّا حضرت فاطمه(س) و پيامبر به اين وصلت‌ها راضي نشدند. تنها حضرت فاطمه(س) و روح والاي او بود که زيبايي‌ها و شکوه معنوي حضرت علي‌(س) را درک مي‌کرد. در اين مورد پيامبر اکرم(ص) فرمودند: اگر خدا علي(ع) را نمي‌آفريد، براي فاطمه(س) کفو و همتايي وجود نداشت.

2. خواستگاري بدون واسطه

خواستگاري بدون هيچ تشريفات و حضور واسطه انجام شد و حضرت علي(ع) ‌شخصاً به خواستگاري حضرت فاطمه(س) از پيامبر (ص)اقدام نمود.

3. شرط اول : رضايت دختر

پيامبر گرامي بدون رضايت دخترش حضرت فاطمه(س) به خواستگار پاسخ مثبت نداد.

4. قناعت

در تهيه جهيزيه به ضروري‌ترين و ابتدايي‌ترين وسايل زندگي در آن عصر بسنده شد. از سيرت پيامبر اسلام مي‌آموزيم که بايد در الگوي مصرف تجديد نظر کنيم و در زندگي فناپذير و زودگذر دنيا به حداقل ممکن قناعت ورزيم تا از گذرگاه پرهياهوي زندگي، سبکبار بگذريم و تن به بردگي اين و آن ندهيم.

مگر حضرت فاطمه(س) دختر پيامبر صلي‌ا...‌عليه‌وآله رهبر بي‌نظير مسلمانان نبود؟ مگر از نژاد بني‌هاشم يعني اصيل‌ترين و شريف‌ترين تيره‌هاي عرب به حساب نمي‌آمد؟ مگر مادرش حضرت خديجه(س) ثروتمندترين زن عرب در عصر خويش نبود؟ مگر از همه جهات علمي، آگاه‌تر و انديشمندتر از همگان نبود؟ مگر پيامبر گرامي اسلام نمي‌توانست جهيزيه زيادي را همراه دخترش کند؟

پاسخ همه اين سؤالات «مثبت» است اما منش و روش پيامبر عظيم ‌الشأن اسلام و خاندانش بر ساده‌ زيستي استوار است.

متأسفانه در برخي خانواده‌ها بخصوص قشر مرفه جامعه، جهيزيه دخترانشان نمايشگاه بين‌المللي کاملي از لوازم خانگي داخلي و خارجي است که برقش چشم‌هاي ظاهربين را خيره مي‌کند.

5- مهيا کردن خانه براي ورود عروس

اکنون ببينيم علي بن ابي‌طالب عليه‌السلام، شهسوار اسلام و محبوب‌ترين مردان و نزديکترين آنان در نزد خدا و رسول خدا، چه داشت و چه تهيه کرد.

ابن شهر آشوب در مناقب نقل مي‌کند که حضرت علي‌ نيز اتاق خود را براي عروسي آماده کرد، بدين ترتيب که:

ابتدا مقداري ماسه کف اطاق پهن کرد و چوبي هم تهيه نمود به دو طرف اتاق وصل کرد تا لباس‌هاي خود را روي آن بيندازد، و يک پوست گوسفند هم کف اتاق انداخت، و يک بالش نيز که داخلش را از ليف خرما پر کرده بودند در آن‌جا نهاد. همين.

منبع: پايگاه تبيان

گريه عمرو عاص هنگام مرگ

گريه عمرو عاص هنگام مرگ

چون هنگام مرگ عمرو عاص- وزير و همه كاره معاويه- رسيد، مي‌گريست‌، فرزندش گفت‌: اي پدر! اين گريه چيست؟ از سختي مرگ مي‌گريي؟ گفت‌: از مرگ ترس ندارم‌، ترسم بعد از مرگ است كه چه بر سر من خواهد گذشت‌. 
عبدا... گفت‌: تو صاحب رسول خدايي و روزگار را به نيكويي برده‌اي؟ 
گفت‌: اي فرزند! من با سه طبقه از مردم روزگار بودم‌. اول كافر بودم و از همه كس بيش‌تر با رسول خدا دشمني داشتم‌، اگر آن‌وقت مي‌مردم بي شك به جهنم مي‌رفتم‌. بعد با رسول خدا بيعت كردم و او را نيك دوست مي‌داشتم، اگر آن‌روز ميمردم جاي من در بهشت بود. بعد از پيامبر به كار سلطنت و دنيا مشغول شدم و نمي‌دانم عاقبتم چه خواهد بود...
چون عمروعاص به دستگاه معاويه وارد و به دنيا مشغول بود، به اندازه هفتاد پوست گاو پر از پول و طلاي سرخ ذخيره كرده بود. چون اين مقدار را حاضر ساخت، به فرزند خود گفت‌: كيست اين مال را با آن وزر و وبالي كه در اوست بگيرد؟ فرزندش گفت‌: من نمي‌پذيرم، چون نمي‌دانم مال كدام شخص است كه به صاحبش بدهم‌. اين خبر به معاويه رسيد، گفت‌: اين اموال را با همه خرابي‌هايش مي‌پذيرم و آن را از مصر به دمشق نزد معاويه حمل كردند.

اسامی مهاجمان به خانه حضرت زهرا(س)


اسامی مهاجمان به خانه حضرت زهرا(س)
 

اینان کسانی هستند که نام خود را بر پیشانی تاریخ به عنوان «مهاجمان و آتش زنندگان به خانه وحی» ثبت کردند.

1. خلیفه اول، وی موقع مرگ خود از این تهاجم اظهار تأسف می‌کرد، بنابراین معلوم می‌شود به دستور او انجام شده است.(شرح نهج البلاغه ابن ابی‌الحدید، جلد 6، صفحه 51)

2. خلیفه دوم (تاریخ طبری، جلد 2، صفحه 433 و کنزالعمال جلد 5، صفحه 651)

3. اسید بن حضیر ( الامامة و السیاسه جلد 1، صفحه 11) نام وی را برخی اسید بن حصین گفته‌اند. (احقاق الحق، جلد 2، صفحه 370)

4. سلمة بن سلامة (شرح نهج البلاغه، جلد 6 ، صفحه 47)

5. ثابت بن قیس خزرجی (همان مدرک)

6.خالد بن ولید (همان مدرک)

7.محمد بن مسلمة (همان مدرک، صفحه 48)

8.بشیر بن سعد (احتجاج، جلد 1، صفحه 414 و اختصاص مفید، صفحه 185)

9.مغیرة بن شعبه (همان مدرک)

10.ابوعبیدة بن جراح (اختصاص مفید، صفحه 185)

11.سالم مولی ابی حذیفه (همان مدرک)

12.معاذ بن جبل (الوافی بالوفیات، جلد 6 صفحه 17. ملل و نحل، جلد 1 صفحه 5. الامامة و السیاسة، جلد 1 صفحه 12)

13.قنفذ (همان مدرک)

14.عثمان (اختصاص مفید، صفحات 184 و 187)

15.عبدالرحمن بن عوف (شرح نهج البلاغه، جلد 6، صفحه 68. البدایه و النهایه، جلد 5 ، صفحه 250. سیر اعلام النبلاء، صفحه 26)

16.زیاد بن لبید (شرح نهج البلاغه، جلد 6، صفحه 68)

17.معاویه بن ابی‌سفیان (وقعه صفین، صفحه 163)

18.عمروبن عاص (همان مدرک)

19. زید بن اسلم (احقاق الحق، جلد 2، صفحه 370).



و اما برخی از کسانی که داخل منزل بودند  را در ادامه مطلب بخوانید ...

ادامه نوشته

جريان مسلمان شدن سلمان فارسي

جريان مسلمان شدن سلمان فارسي

پيامبر اسلام(ص) چون روز دوشنبه، هجدهم ربيع‌الاوّل، وارد مدينه منوّره گرديد، خبر ورودش در بين تمام اهل مدينه منتشر گرديد. سلمان فارسي كه در جست‌وجوي حقيقت و دين مبين اسلام بود ويكي از يهوديان مدينه او را براي كشاورزي نخلستان خود خريداري كرده بود، چون خبر ورود پيامبر اسلام را شنيد طبقي از خرما تهيه كرد و جلوي پيامبر و همراهانش آورد. پيامبر اكرم(ص) سؤال نمود: اين‌ها چيست؟ سلمان گفت: صدقه خرماها است؛ چون تازه به اين شهر وارد شده ايد و غريب هستيد، دوست داشتم با اين صدقه از شما پذيرايي كنم. پيامبر خدا به همراهان خود فرمود: بسم ا... بگوييد و بخوريد؛ ولي خود حضرت از آن خرماها تناول ننمود. سلمان با انگشت اشاره كرد و با خود به فارسي گفت: اين يك علامت؛ و سپس طبقي ديگر از خرما آورد و چون رسول خدا(ص) سؤال نمود كه اين‌ها چيست؟ گفت: چون ديدم از خرمايي كه به عنوان صدقه آوردم، ميل ننموديد، اين‌ها را به عنوان هديه به حضورتان آوردم. در اين هنگام،حضرت به همراهان فرمود: بسم ا... بگوييد و بخوريد؛ و خودش نيز مشغول خوردن شد. سلمان با انگشت اشاره كرد و با خود به فارسي گفت: اين دو علامت؛ و سپس اطراف حضرت رسول(ص) دور زد. پيامبر خدا پارچه‌اي را كه بر دوش خود انداخته بود برداشت و چون سلمان، چشمش بر شانه راست به مُهر نبوّت و خال آن حضرت افتاد جلو آمد و آن را بوسيد. رسول خدا(ص) سؤال نمود: تو كيستي؟ گفت: من مردي از اهالي فارس هستم كه از شهر خود آمده‌ام... و تمام جريان خود را بازگو نمود؛ و چون اسلام آورد پيامبر اكرم(ص) او را به سعادت و خوشبختي بشارت داد.


( بحار الانوار  ج 6 ص 757 )

طوفان نوح

طوفان نوح

همچنان كه از آيات قرآن فهميده مي‌شود و نيز از كلمه قوم نوح، مردمي كه حضرت نوح به سوي آن‌ها مبعوث شد مردمي محدود بودند و در منطقه محدودي كه به احتمال قوي در محدوده عراق فعلي بوده، زندگي مي‌كردند و با توجه به ظاهر آيات قرآن و روايات اين مردم تنها مردم روي زمين در آن روز بودند، ‌يعني مردم روي زمين فقط در اين نقطه سكونت داشتند. چنان كه در رواياتي آمده بعد از فروكش كردن طوفان، فرزندان حضرت نوح به سرزمين‌هاي مختلف پراكنده شدند و اقوام روي زمين از آن‌ها پديد آمدند. از اين رو در تاريخ از اقوام سامي و حامي سخن به ميان آمده كه حام و سام از فرزندان حضرت نوح بودند. با توجه به آيات قرآن كريم كه در آن‌ها هيچ تصريحي به فراگير بودن طوفان نوح بر تمام نقاط زمين وجود ندارد، بلكه در آن‌ها كلمه مطلق ارض آمده كه به طور عادي بر سرزمين زندگي قوم نوح حمل مي‌شود و قرينه نيز بر اين معنا وجود ندارد؛ چنان‌كه خداي تعالي از قول نوح مي‌فرمايد: «رب لاتذر علي الارض من الكافرين ديّاراً» كه بار خدايا در روي زمين از كافران كسي را باقي نگذار، با توجه به زندگي نوح در آن سرزمين و زندگي كافران در آن جا به معناي آن سرزمين خاص گرفته مي‌شود.

در روايتي آمده است كه طوفان نوح تمام زمين را گرفته مگر خانه كعبه. اين را نيز مي‌توان بر همان سرزمين زندگي قوم نوح و سرزمين‌هاي مجاور معنا كرد؛ زيرا بر اساس آيه قرآن كه مي‌فرمايد نوح از هر كدام از حيوانات يك جفت را در كشتي جاي داد، نمي‌تواند شامل همه حيوانات روي زمين باشد؛ زيرا در روي زمين هزاران نوع از حيوانات زندگي مي‌كنند و جاي دادن آن‌ها در يك كشتي امكان پذير نمي‌باشد. و نيز در داستان حضرت نوح چه در قرآن و روايات، تصريحي به اين كه ايشان از هر نوع حيوان در كشتي آورده باشد به چشم نمي‌خورد بلكه بيش‌تر سخن از حيواناتي به ميان آمده كه در سرزمين‌هاي خاور ميانه زندگي مي‌كردند و مردم آن‌ها را مي‌شناختند. بدين ترتيب مي‌توان گفت كه به احتمال زياد، طوفان نوح مربوط به سرزمين زندگي قوم نوح و سرزمين‌هاي مجاور آن مي‌شده است.

سر فرانسوي و بدن انگليسي

سر فرانسوي و بدن انگليسي 


هانري هشتم پادشاه انگليس با فرانسيس اول پادشاه فرانسه معاصر بود و هر دو مستبد و سريع الغضب بودند.
روزي هانري تصميم گرفت يكي از وزراي خود را به نام «سرتومس موز» براي رساندن پيامي نزد فرانسيس بفرستد. سفير چون از تندي مزاج فرانسيس آگاه بود، به هانري گفت: اگر اين پيام را به او بگويم ديگر مالك سر خود نخواهم بود. هانري گفت: هيچ وحشت نكن! به شرف بريتانيا قسم اگر سر تو را بريد دستور مي‌دهم تمام فرانسوياني كه در بريتانيا هستند سر ببرند. سفير با خضوع گفت: از چاكر نوازي شما ممنونم ليك گمان نكنم كه در تمام سرهاي فرانسوي، سري كه موافق با گردن من باشد يافت شود. هانري از اين جمله خنده اش گرفت و او را از سفارت معاف داشت.

علي سپهري اردكاني، گفتني‌هاي تاريخ

اين هم از جلوه هاي تکريم مردم در عهد پهلوي!

اين هم از جلوه هاي تکريم مردم در عهد پهلوي!


وزير كشاورزي استراليا به محمدعلي قطبي كه خود را نماينده علياحضرت معرفي مي‌كرد، اظهار كرده بود كه ما ميليون‌ها تن گوشت‌ يخ‌زده داريم كه طبق نظر متخصص، ديگر خواص غذايي خود را از دست داده‌‌اند. به دنبال كسي و يا كشوري هستيم كه اين‌ها را بخرند و براي كود استفاده كنند... قرار مي‌شود كه با استراليا‌يي‌ها وارد گفت وگو شوند و تمام آن گوشت‌هاي يخ‌زده فاسد را خريداري كنند و وارد ايران كرده و به خورد مردم نجيب ايران بدهند... اين ماجرا نه‌تنها عده زيادي را در قصابخانه براي ذبح گاو و گوسفند و پوست‌كندن آن‌ها و بار كردن آن‌ها در ماشين‌هاي گوشت،‌ بي‌كار كرد بلكه عده زيادي از دامداران كشور نيز بيچاره شدند

ادب فوق العاده وزير امور خارجه شاه!

ادب فوق العاده وزير امور خارجه شاه!


پس از آن كه سرلشكر زاهدي در سال 1953 با حمايت سازمان جاسوسي آمريكا(سيا) در ايران دست به كودتا زد و موفق شد دكتر محمد مصدق را از نخستوزيري ساقط نمايد، شاه و ملكه ثريا كه از ترس شورش مردم در دوران اقتدار مصدق به رم- پايتخت ايتاليا- گريخته بودند بار ديگر توانستند به ايران بازگشته و قدرت را در دست بگيرند. از اين رو بود كه شاه همواره خود را مديون سرلشكر زاهدي ميدانست و به همين خاطر هم ابتدا سرلشكر زاهدي را به نخستوزيري گمارد. سپس دختر خود، شهناز، را به عقد پسر سرلشكر به نام اردشير زاهدي درآورد و چندي بعد هم او را به وزارت امور خارجه گمارد. اردشير، جواني بود كه هرگز تحت تأثير تربيت مذهبي نبود و بر همين اساس بسياري از مسائل اخلاقي را زيرپا ميگذاشت. زماني كه او مسووليت وزارت امور خارجه را برعهده داشت، با انتخاب القاب زشت و ركيك براي معاونان و مشاورانش به آن‌ها توهين ميكرد. مثلاَ هرگاه ميگفت «بي‌شرف» يا «‌حرامزاده» يا «‌پدرسوخته» به اتاقش بيايد، همه فوراَ درك ميكردند منظور او كدام يك از معاونين پر طمطراق وزارت امور خارجه است!

چه تشابه شگفتي بين سرنوشت و پايان پسر و پدر!

چه تشابه شگفتي بين سرنوشت و پايان پسر و پدر!


نويسنده کتاب " پس از سقوط " در مورد سرانجام شاه مي‌نويسد:
او، كه حداقل دو نسل از ايرانيان آن را به ياد دارند، به هنگام مرگ، با بيست و چند كيلو وزن، پوستي بود بر استخوان... سرطان غدد لنفاوي، شاه را به تحليل برده بود... 
... 
و چه تشابه شگفتي بين سرنوشت و پايان پسر و پدر وجود داشت كه هر دو در يك قاره، آفريقا و هر دو در حضيض و هر دو در غربت و هر دو در تنهايي جان و جهان را به جهان آفرين تسليم كردند و از خود ياد و خاطره‌اي برجاي گذاشتند كه مي‌تواند و بايد عبرت آموز همه كساني باشد كه تا در مسند قدرت استوارند، چنان از بازي‌هاي روزگار غافل و بري هستند كه گويي عمرشان و قدرتشان ابدي و ازلي است... 
... 
من اوج آن مرد را كه در پاسارگاد در كنار آن ساختمان سنگي بازمانده از سال‌هاي هخامنشي، محكم و استوار گفت: «كوروش آسوده بخواب كه ما بيداريم...» را ديده ام و نيز ذلت و تنهايي او را در غربت مراكش و باهاما و مكزيك و در لحظه تماميت سقوط و حضيض آن در قاهره...

حجاب در تاريخ

پوشش و لباس جزو مواردي است كه انسان از آغاز آفرينش به آن نياز داشته و كوشيده است تا با هر وسيله‌اي خود را بپوشاند. 

فريد وجدي در دايرة المعارف قرن بيستم مي‌نويسد: حجاب زنان سابقه‌اي طولاني دارد... سخن در مورد حجاب در ميان سخنان قديمي‌ترين نويسندگان يوناني به چشم مي‌خورد... زنان سر را مي‌پوشانده‌اند، ولي صورت‌شان باز بوده است. وقتي به بازار مي‌رفتند بر آنان واجب بود صورت‌شان را نيز بپوشانند. 
از متون تاريخي به دست مي‌آيد كه حجاب مربوط به دين خاصي نيست و پيش از ظهور اسلام نيز وجود داشته است. حجاب يا چادر بخشي از لباس زنان يونان باستان و روم قديم بوده كه براي زينت از آن استفاده مي‌كردند. در ايران پيش از اسلام نيز زنان از چادر استفاده مي‌كردند. يونانيان براي پوشيدن چادر و حجاب، جنبه‌هاي سحري يا جادويي آن را مورد نظر قرار مي‌دادند؛ زيرا بر سر گذاشتن چادر بيش‌تر در مراسم و مجالس ديني رايج بود و عده‌اي مي‌پندارند كه پوشيدن چادر براي زنان راهبه لازم بوده است. برخي نيز معتقدند چادري كه عروس بر سر مي‌نهد، براي پوشانيدن جمال خود از چشم حسودان است... در اروپاي قرون وسطي، چادر جزئي از زينت سر بوده است. 
تا پيش از رنسانس بيش‌تر زنان حجاب داشتند، ولي با آغاز انقلاب صنعتي و جنگ جهاني دوم، جنبش به اصطلاح آزادي زنان به نام فمينيسم شكل گرفت كه كنار گذاشتن حجاب را تشويق مي‌كرد. 
غلامحسين مصاحب درباره تاريخچه حجاب مي‌نويسد: در دوره فتحعلي شاه قاجار و پس از آن، چادر خارج از منزل به رنگ سياه يا بنفش بود كه آن را روي «چاقچور» به سر مي‌كردند و صورت را با روبنده مي‌پوشانيدند. پس از مسافرت ناصرالدين شاه به فرنگ، تغييراتي در لباس زنان روي داد، ولي چادر و چاقچور باقي ماند... پس از فرمان كشف حجاب(سال 1314) به سر كردن چادر در خارج از منزل بين زنان روشنفكر به كلي و در ديگر موارد نيز با توجه به زمان و مكان و طبقه اجتماعي كم و بيش از بين رفت. آدام اولشگر مي‌گويد: «زنان ايراني هرگز در كوچه‌ها روگشاده نمي‌روند، بلكه در حجاب سفيدي مستورند كه تا زانو پايين مي‌آيد و فقط شكافي در مقابل چشمانشان باز مي‌گذارند تا بتوانند پيش پاي خود را ببينند». 
حسين مكي هم درباره كشف حجاب مي‌نويسد: در تاريخ 2/4/1314 مردم ايران در اعتراض به كشف حجاب در مسجد گوهر شاد(مشهد) تحصن كردند. عده زيادي به خاك و خون كشيده شدند، ولي رضا خان در 17 دي ماه به طور رسمي، با حاضر كردن بدون حجاب ملكه و دخترانش در دانشسراي مقدماتي تهران، آن را به مرحله اجرا گذاشت و چند روز بعد با زور سرنيزه به عملي كردن بي‌حجاب پرداخت.

هفته نامه پرتو سخن شماره 649

ملي گرايي خلاف اسلام است

ملي گرايي خلاف اسلام است

علي (ع) در يك روز جمعه بر روي منبري آجري خطبه مي‌خواند، اشعث بن قيص كندي كه از سرداران معروف عرب بود آمد و گفت: يا امير المؤمنين اين “سخر رويان” (يعني ايرانيان) جلو روي تو بر ما غلبه كرده‌اند و تو جلو اين‌ها را نمي‌گيري، سپس در حالي كه شخم گرفته بود گفت: امروز من نشان خواهم داد كه عرب چه كاره است.

علي (ع) فرمود: اين شكم گنده‌ها، خودشان روزها در بستر نرم استراحت مي‌كنند و آن‌ها (موالي و ايرانيان) روزهاي گرم به خاطر خدا فعاليت مي‌كنند. و آن گاه از من مي‌خواهند كه آن‌ها را طرد كنم تا از ستمكاران باشم.

قسم به خدايي كه دانه را شكافت و آدمي را آفريد كه از رسول خدا شنيدم فرمود:

به خدا همچنان كه در ابتدا شما ايرانيان را به خاطر اسلام با شمشير خواهيد زد، بعد ايرانيان شما را با شمشير به خاطر اسلام خواهند زد.

(سفينه البحار، ج 2، ص 693 692)

شباهت هاي امام حسين و حضرت عيسي عليهما السلام

به مناسبت فرارسيدن ميلاد حضرت مسيح(ع)
شباهت هاي امام حسين و حضرت عيسي عليهما السلام

قرآن کريم از زبان حضرت عيسي عليه السلام مي‌فرمايد:

من بنده خدايم، به من‏ کتاب داده و پيامبر ساخته است. و مرا هر جا که باشم مبارک گردانده، و مرا تا تا زنده‏ام به نماز و زکات سفارش فرموده است. و مرا نيکوکار به پدر و مادر قرار داده و جبار و شقي نساخته است. و درود بر من روزي‏ که به دنيا آمدم و روزي که مي‏ميرم و روزي که زنده برانگيخته مي‏شوم.

بين حضرت عيسي در مسيحيت و امام حسين عليه السلام در امت اسلام وجه‏ شباهت‌هايي هست.


برای مشاهده کامل پست به ادامه مطلب بروید ...

ادامه نوشته

دانستني هايي در مورد امام موسی کاظم (ع)

دانستني هايي در مورد امام موسی کاظم (ع)

به مناسبت فرارسیدن روز ولادت ایشان


اسم: جعفر 
لقب‌ها: صادق، مصدق، محقق، کاشف الحقايق، فاضل، طاهر، قائم، منجي، صابر 
كنيه: ابوعبدا...، ابواسماعيل، ابوموسي 
نام پدر: حضرت امام محمد باقر (عليه السلام)
نام مادر: فاطمه ( ام فروه ) دختر قاسم بن محمد بن ابي بكر 
زمان تولد: هفدهم ربيع الاول سال 83 هجري 
در روز جمعه يا دوشنبه ( بنا بر اختلاف ) در هنگام طلوع فجر مصادف با ميلاد حضرت رسول. بعضي ولادت ايشان را روز سه شنبه هفتم رمضان و سال ولادت ايشان را نيز برخي سال 80 هجري ذكر كرده اند. 
محل تولد: مدينه منوره 
عمر شريف: 65 سال 
مدت امامت: 34 سال 
زمان رحلت ( شهادت ): 25 شوال سال 148 هجري. درباره زمان شهادت نيز گروهي ماه شوال و دسته‌اي ديگر 25 رجب را بيان کرده‌اند.
قاتل: منصور دوانيقي، به‌وسيله زهر 
محل دفن: قبرستان بقيع 
فرزندان پسر: موسي (عليه السلام)، اسماعيل، عبدا...، افطح، اسحاق، محمد، عباس، علي 
فرزندان دختر: ام فروه، فاطمه، اسما كه اسماعيل، عبدا... و ام فروه مادرشان فاطمه دختر حسين بن علي بن حسين (عليهم السلام)( نوه امام سجاد) است. و امام موسي كاظم (عليه السلام)، اسحاق و محمد كه مادرشان حميده خاتون مي‌باشد. و عباس، علي، اسماء و فاطمه كه هر يك از مادري به دنيا آمده‌اند.
نقش روي انگشتر حضرت: ما شاء ا... لا قوه إلا با...، أستغفرا.... 
اصحاب معروف امام صادق (عليه السلام): ابان بن تغلب، اسحاق بن عمار، بريد، صفوان بن مهران، ابوحمزه ثمالي، حرير بن عبدا... سجستاني زراره بن اعين شيباني، عبدا... بن ابي يعفور-عمران بن عبدا... اشعري قمي. 
روز زيارت ايشان: روزهاي سه شنبه.
رخسار حضرت: بيش‌تر شمايل آن حضرت مثل پدرشان امام باقر (عليه السلام) بود، جز آن‌كه كمي لاغرتر و بلند تر بودند. 
مردي ميانه بالا، سفيد روي، پيچيده موي و پيوسته صورتشان چون آفتاب مي‌درخشيد. در جواني موهاي سرشان سياه و در پيري سفيدي موي سرشان بر وقار و هيبتشان افزوده بود. ريش مبارك آن جناب نه زياد پرپشت و نه زياد كم پشت بود. دندان‌هايش درشت و سفيد بود و ميان دو دندان 
پيشين آن گرامي فاصله وجود داشت. بسيار لبخند مي‌زد و چون نام پيامبر برده مي‌شد، رنگ از رخسارش تغيير مي‌كرد. 
منبع: پايگاه اطلاع رساني امام صادق عليه‌السلام


نماز در وسط جنگ

روز عاشوراء بين دو لشكر حقّ و باطل، آتش جنگ با شدّت تمام شعله‌ور بود.

در ميانه روز، يكى از ياران امام حسين(ع) جلو آمد و به آن حضرت عرضه داشت: هنگام نماز فرا رسيده است؛ و اكنون كه به ملاقات خداوند متعال مى‌روم، دوست دارم آخرين نماز را خوانده باشم.
حضرت ابا عبداللّه الحسين نگاهى به سمت آسمان كرد و فرمود: يادى از نماز كردى، خداوند تو را از نمازگزاران قرار دهد؛ بلى، وقت نماز فرا رسيده است، از دشمن بخواهيد تا مهلت دهند و نمازمان را بخوانيم.
ولى دشمن نپذيرفت، به همين جهت امام به زهير بن قين و سعيد بن عبداللّه دستور داد تا جلوى نمازگزاران بايستند و خود را سپر قرار دهند، تا آن كه حضرت به همراه ديگران نماز را اقامه نمايد.
آن دو نفر با چند تن ديگر از ياران جلوى حضرت ايستادند و بقيّه اصحاب پشت سر آن حضرت قرار گرفتند و نماز را به جماعت به‌عنوان نماز خوف اقامه نمودند.
تاريخ طبرى، ج 4، ص 334

تاریخچه بنای کعبه

بر اساس قرآن کریم، کعبه توسط حضرت ابراهیم (ع) و پسر وی حضرت اسماعیل (ع) ساخته شد.
  
وَإِذْ یَرْفَعُ إِبْرَاهِیمُ الْقَوَاعِدَ مِنَ الْبَیْتِ وَإِسْمَاعِیلُ رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّکَ أَنتَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ؛ و هنگامى که ابراهیم و اسماعیل پایه‏هاى خانه [کعبه] را بالا مى‏بردند [مى‏گفتند] اى پروردگار ما از ما بپذیر که در حقیقت تو شنواى دانایى.( سوره بقره، آیه 127)
 
در زمان حضرت محمد (ص) قبلیه قریش متصدی کعبه بود که در آن زمان معبد بتهای قبایل عربی محسوب می‌شود. عربهای بادیه نشین و ساکنان دیگر شهرها هر سال برای نیایش و داد و ستد به شهر مکه سفر می‌کردند. مکه به عنوان وادی لم یزرع توصیف شده که زندگی در آن دشوار و منابع اندک بود. در حقیقت براساس شواهد مکه مرکز تجارت ملی و نیایش بوده است.
 
زمانی که پیامبر اسلام به عنوان فاتح از شهر مدینه به مکه بازگشت، کعبه به مکان نیایش مسلمانان تبدیل شد و زیارت سالانه حج به عنوان یکی از فرایض اصلی مسلمانان شکل گرفت.
این بنا تا پیش از فتح مکه به دست حضرت محمد (ص) و پیروانش محل نگهداری و پرستش بت‌ها بود. قریش در اطراف کعبه بت‌های مختلفی قرار داده بودند، مانند: لات، عزی، اسافه، نائله، منات. بزرگ این بت‌ها هبل بود که درون کعبه قرار داشت.
 
بنا به روایت برخی تاریخ نگاران ساختمان کعبه ده بار بنا شده است: بنیان الملائکه، بنیان آدم، بنیان شیث، بنیان ابراهیم و پسرش اسماعیل، بنیان العمالقه، بنیان جرهم، بنیان مضر، بنیان قریش، بنیان عبدالله ابن زبیر، بنیان حجاج ابن یوسف الثقفی.
 
بنابر روایت مسلمانان هنگامی که چشمه زمزم از دل زمین جوشید مردم در این منطقه و به سبب آب این چشمه جمع شده شهر مکه را تشکیل دادند و ابراهیم به فرمان خدا ساختمان کعبه را که در اثر طوفان نوح تخریب شده ‌بود بازسازی کرد.

 

چهل نکته خواندنی درباره حرم امام رضا(ع)  

با توجه به سفری که در پیش دارم لازم دیدم تا برای بالا بردن اطلاعات خودم و دوستان از حرم امام رضا (ع) مطلب ویژه زیر را بزارم امیدوارم مورد استفاده واقه بشه . در مورد منبعش چیزی یادم نمیاد چون خیلی وقت پیش این مطالب وارد آرشیوم شده ، اگر اطلاع دارید شما بگویید تا در پایان مطلب ذکر کنم .

( این پست ثابت است)

چهل نکته خواندنی درباره حرم امام رضا(ع)

نکاتی تاریخی، فرهنگی و معماری حرم امام هشتم

نکته1
در سال 203 و به قولى 202 هجرى قمرى که حضرت رضا علیه السلام در طوس به شهادت رسیدند بدن مطهر آن امام همام را در باغ حمید بن قحطبه و در کنار قبر هارون خلیفه عباسى به خاک سپردند و نخستین بناى حرم مطهر همان بقعه هارون الرشید است که بعدها حرم را روى دیوارهاى قدیمى آن بنا نهادند و از آن به بعد طوس به مشهد الرضا تغییر نام یافت.

 به ادامه مطلب بروید...

ادامه نوشته

چه کسی سر حضرت آدم را در حج تراشید؟

روزی یحیی بن اكثم در مجلس واثق خلیفه عباسی كه جمعی از علماء و فقها حضور داشتند، سؤال كرد كه چه كسی سر حضرت آدم (ع) را هنگامی كه حج به جا آورد، تراشید؟

تمام حضار در پاسخ آن عاجز ماندند، واثق گفت: هم اكنون من كسی كه جواب این سؤال را بدهد حاضر می كنم، سپس شخصی را بدنبال حضرت هادی (ع) فرستاد و وی را به دربار خلیفه دعوت كرد. امام نیز دعوت را پذیرفت و برای اظهار و بیان حقیقت به دربار واثق رفت. خلیفه پرسید: ای ابوالحسن به ما بگو چه كسی سر حضرت آدم را هنگام حج تراشید؟ امام فرمود: ای واثق ترا به خدا سوگند می دهم كه ما را از بیان و جواب آن معاف كنی، خلیفه گفت: ترا سوگند می دهم كه جواب را بفرمایی!

امام فرمود: اكنون كه قبول نمی كنی، پس می گویم. پدرم مرا از جدم خبر داد و جدم از جدش كه رسول خدا باشد، اطلاع داد كه فرمود: برای تراشیدن سر آدم جبرئیل مأمور شد یاقوتی از بهشت آورد و به سر آدم كشید تا موهای سرش بریزد.

تاريخى اجمالى از بناى كعبه و تحولات آن در طول تاريخ

تاريخى اجمالى از بناى كعبه و تحولات آن در طول تاريخ

درباره اصل بناى كعبه و همچنين اين‌كه ‏تاكنون چند بار بناى آن تجديد شده، اختلافى در روايات ديده‏مى‏شود كه ما بهتر ديديم ترجمه گفتار مرحوم علامه طباطبائى رادر تفسير الميزان در اين باره براى شما ذكر نموده و از نقل‏اختلافات و رد و ايرادهاى آن خوددارى كنيم.

مرحوم علامه طباطبائى در تفسير آيه شريفه/ان اول بيت وضع‏للناس... / (آل عمران، 96) به‌عنوان بحثى تاريخى‏درباره بناى خانه كعبه و ساير امور مربوط به آن چنين گويد:

اين معنا، متواتر و قطعى است كه، بانى كعبه ابراهيم خليل‏بوده و ساكنان اطراف كعبه بعد از بناى آن، تنها فرزندش اسماعيل و قومى از قبائل يمن به نام جرهم بوده‏اند. و كعبه تقريباساختمانى به صورت مربع بنا شده كه هر ضلع آن به سمت‏يكى‏از جهات چهارگانه: شمال، جنوب، مشرق و مغرب بوده و بدين‏جهت اين‌طور بنا شده كه بادها هر قدر هم كه شديد باشد، بارسيدن به آن شكسته شود و نتواند آن را خراب كند.

و اين بناى ابراهيم عليه السلام همچنان پاى بر جا بود تا آن‌كه‏ يك‌بار عمالقه آن را تجديد بنا كردند. و يك‌بار ديگر قوم جرهم(ويا اول جرهم بعد عمالقه، همچنان كه در روايت وارده از اميرالمؤمنين اين‌طور آمده بود.) و آن‌گاه، وقتى زمام امر كعبه به دست قصى بن كلاب، يكى ‏از اجداد رسول خدا صلى ا... عليه و آله افتاد(يعنى قرن دوم قبل‏از هجرت)قصى آن را خراب كرد و از نو با استحكامى بيش‌تر بنانمود و با چوب دوم(درختى شبيه به نخل)و كنده‏هاى نخل آن‏را پوشانيد، و در كنار آن بنايى ديگر نهاد به نام دار الندوه، كه درحقيقت مركز حكومت و شوراى با اصحابش بود. آن‌گاه جهات‏كعبه را بين طوائف قريش تقسيم نموده كه هر طايفه‏اى‏خانه‏هاى خود را بر لبه مطاف پيرامون كعبه بنا كردند و درخانه‏هاى خود را به طرف مطاف گشودند.

بعضى گفته‏اند: پنج‏سال قبل از بعثت نيز يك بار ديگر كعبه‏به وسيله سيل منهدم شد، و طوائف قريش عمل ساختمان آن رادر بين خود تقسيم كردند، و بنايى كه آن را مى‏ساخت مردى‏رومى به نام‏ «يا قوم‏» بود و نجارى مصرى او را كمك مى‏كرد، وچون به محلى رسيدند كه بايد حجر الاسود را كار بگذارند، در بين‏خود نزاع كردند، كه اين شرافت نصيب كدام يك از طوائف‏باشد؟ سرانجام همگى توافق كردند محمد صلى ا... عليه‏و آله را كه در آن روز سى و پنج‏ساله بود بين خود حَكَم قراردهند، چون به وفور عقل و سداد راى او آگاهى داشتند. آن‏جناب دستور داد تا ردايى بياورند و حجر الاسود را در آن نهاده وبه قبائل فرمود تا اطراف آن را گرفته و بلند كنند، و حجر رادر محل نصب يعنى ركن شرقى بالا بياورند. آن‌گاه خودش سنگ‏را برداشت و در جايى كه مى‏بايست باشد، قرار داد.

و چون خرج بنايى آنان را به ستوه آورده بود، بلندى آن را به‏همين مقدار كه فعلا هست گرفتند. و يك مقدار از زمين زيربناى قبلى از طرف حجر اسماعيل خارج ماند و جزء حجر شد، چون بنا را كوچك‏تر از آن‌چه بود ساختند و اين بنا همچنان‏بر جاى بود تا زمانى كه عبد ا... زبير در عهد يزيد بن معاويه(عليهما اللعنة و العذاب) بر حجاز مسلط شد و يزيد سردارى به نام‏حصين به سركوبي‌اش فرستاد، و در اثر جنگ و سنگ‌هاى بزرگى كه لشكر يزيد با منجنيق به طرف شهر مكه پرتاب مى‏كردند، كعبه‏ خراب شد و آتش‏هايي كه باز با منجنيق به سوى شهر مى‏ريختند، پرده كعبه و قسمتى از چوب‌هايش را بسوزانيد. بعد از آن‌كه با مردن ‏يزيد جنگ تمام شد، عبد‌ا... بن زبير به فكر افتاد كعبه را خراب ‏و بناى آن را تجديد كند، دستور داد گچى ممتاز از يمن‏آوردند، و آن را با گچ بنا نمود و حجر اسماعيل را جزء خانه‏كرد، و در كعبه را كه قبلا در بلندى قرار داشت، تا روى زمين ‏پايين آورد. و در برابر در قديمى، درى ديگر كار گذاشت. تا مردم‏از يك در درآيند و از در ديگر خارج شوند و ارتفاع بيت را بيست‏و هفت ذراع (تقريبا سيزده متر و نيم) قرار داد و چون از بنايش ‏فارغ شد، داخل و خارج آن را با مشك و عبير معطر كرد، و آن رابا جامه‏اى از ابريشم پوشانيد، و در هفدهم رجب سال 64 هجرى‏از اين كار فارغ گرديد.

و بعد از آن‌كه عبد الملك مروان متولى امر خلافت‏شد، حجاج بن يوسف به فرمانده لشكرش دستور داد تا به جنگ عبد‌ا...‏بن زبير برود كه لشكر حجاج بر عبد‌ا... غلبه كرد و او را شكست ‏داد و در آخر او را كُشت و خود داخل بيت ‏شد و عبد الملك را بدان چه ‏ابن‌زبير كرده بود خبر داد. عبد‌الملك دستور داد، خانه‏اى را كه‏عبد ا... ساخته بود خراب نموده به شكل قبلى‏اش برگرداند.

حجاج ديوار كعبه را از طرف شمال شش ذراع و يك وجب خراب کرد و به اساس قريش رسيد و بناى خود را از اين سمت‏بر آن اساس نهاد، و باب شرقى كعبه را كه ابن زبير پائين آورده ‏بود، در همان جاى قبلي‌اش (تقريبا يك متر و نيم يا دو متر بلندتر ازكف) قرار داد و باب غربى را كه عبد‌ا... اضافه كرده بود مسدود كرد؛ آن‌گاه زمين كعبه را با سنگ‌هايى كه زياد آمده بود فرش كرد.

وضع كعبه بدين منوال باقى بود، تا آن‌كه سلطان سليمان‏عثمانى در سال نهصد و شصت روى كار آمد و سقف كعبه را تغييرداد. و چون در سال هزار و صد و بيست و يك هجرى احمدعثمانى متولى امر خلافت گرديد، مرمت‏هايى در كعبه انجام‏داد، و چون سيل عظيم سال هزار و سى و نه بعضى از ديوارهاى‏سمت‏شمال و شرق و غرب آن را خراب كرده بود، سلطان مرادچهارم، يكى از پادشاهان آل عثمان دستور داد آن را ترميم كردند.

درس‌هايى از تاريخ تحليلى اسلام، آيت‌ا... رسولى محلاتى، ج2

اعراب، تابع چه ديني بودند؟

اعراب، تابع چه ديني بودند؟

يعقوبي مي‏نويسد: عرب به واسطه مجاورت با پيروان اديان و رفت و آمد به کشورهاي دور و نزديک، داراي اديان مختلفي بودند. قريش و تمامي اولاد «معد بن عدنان‏» پاره ‏اي از احکام دين ابراهيم را معمول مي‏داشتند؛ بدين گونه که به حج مي‏ آمدند و خانه کعبه را زيارت مي‏کردند و مناسک و ديگر مراسم حج ‏يادگار حضرت ابراهيم را انجام مي‏دادند. مهمان‏ نواز بودند، و ماه‏ هاي حرام را محترم مي‏شمردند. اعمال نا مشروع و قطع پيوند خويشي و ستمگري را زشت مي‏داشتند، و هر کس را که مرتکب جرم مي‏شد، کيفر مي‏دادند.

آن‌ها متصديان خانه خدا بودند تا اين که قبيله «خزاعه‏» پرده‏ داري کعبه را تصاحب کردند و بعضي از احکام و مناسک حج را تغيير دادند، از جمله اين که پيش از غروب آفتاب از «عرفات‏» بيرون مي‏ آمدند، و بعضي از آن‌ها بعد از طلوع آفتاب روز دهم ذي‏ الحجه کوچ مي‏کردند.

قريش بر اين عقايد بود، تا اين که عمرو بن لحي خزاعي به شام رفت و در آن‌جا ديد که مردمي از عمالقه بت‏ها را پرستش مي‏کنند. عمرو بن لحي پرسيد: اين بت‏ها چيستند که مي‏بينم مي‏پرستيد؟ عمالقه گفتند: ما اين‌ها را پرستش مي‏کنيم، و به وسيله آن‌ها ياري مي‏جوييم، و طلب باران مي‏کنيم.

عمرو بن لحي گفت: آيا ممکن است‏ يکي از اين بت‏ها را به من بدهيد تا آن را به سرزمين عرب ببرم، و در کنار خانه خدا که قبائل عرب به زيارت آن مي‏ آيند قرار دهم؟ عمالقه بتي به نام «هبل‏» به وي دادند و عمرو بن لحي آن را آورد و در کنار خانه کعبه گذاشت، اين نخستين بتي بود که در مکه استقرار يافت.

به دنبال آن بت‏هاي ديگري نيز در مکه و ساير نقاط حجاز و مجاور آن نصب شد و قريش و قبائل عرب به پرستش آن‌ها پرداختند.

به واسطه مجاورت با يهود و نصارا در يمن و نجران و خيبر به مرور ايام، گروهي از افراد قبايل عرب کيش يهودي و نصراني را پذيرفتند. تبع، پادشاه يمن، دو تن از علماي يهود را به نقاطي از يمن فرستاد و آن‌ها عده‏ اي از يمني‏ها را يهودي کردند. همچنين جمعي از دو قبيله «اوس‏» و «خزرج‏» پس از آن که از يمن بيرون آمدند و در مدينه سکونت ورزيدند، به واسطه مجاورت با يهوديان خيبر و بني‌قريظه و بني‌نضير يهودي شدند. عده‏ اي از افراد قبيله بني‌حارث، غساني، بني‌اسد، بني‌تميم، بني‌تغلب، طي‏ء، مذحج، بهراد، سليح، تنوخ، و بني‌لخم، کيش مسيحي را پذيرفتند. حجر بن عمرو کندي نيز مجوسي و زنديق شد.

گذشته از بت پرستي و تدين به ادياني که ريشه آسماني داشت، بعضي از قبايل عرب ستاره پرست بودند که در شهر «حران‏» واقع در سوريه مي‏زيستند. قبيله «بني مليح‏» که تيره‏ اي از طايفه خزاعه بودند «جن‏» را پرستش مي‏کردند.

عده‏اي از حميريان يمن آفتاب پرست، و قبايل‏«کنانه‏» ماه‌پرست بودند. قبيله «جذام‏» ستاره مشتري، و قبيله «طي‏ء» ستاره سهيل، و قبيله «قيس‏» ستاره شعرا و «بني اسد» عطارد را مي‏پرستيدند.

علي دواني، تاريخ اسلام از آغاز تا هجرت

پدر و مادر رسول خدا(ص) کيستند؟

پدر و مادر رسول خدا(ص) کيستند؟

عبد ا... بن عبد المطلب، مادرش: «فاطمه» دختر «عمرو بن عائذ بن عمران ابن مخزوم» است؛ يكى از پنج فاطمه‏اى كه در نسب رسول خدا بوده‏اند. «أبو طالب» و «زبير بن عبد المطلب» و پنج نفر از دختران «عبد المطلب» جز «صفيه» مادر «زبير» از همين بانو تولد يافته‏اند، كنيه «عبدا...» را «أبوقشم» و «أبومحمد» و «ابواحمد» و لقبش را: «ذبيح» نوشته‏اند.

«عبد ا...» پدر رسول خدا در بيست و پنج سالگى، در مدينه نزد دايى‏هاى پدرش طايفه «بنى النجار» در خانه‏اى معروف به «دار النابغه» وفات كرد. به قول مشهور، وفات وى پيش از ميلاد رسول خدا روى داد، اما يعقوبى همين قول مشهور را خلاف اجماع گفته، و به موجب روايتى از «جعفر بن محمد» عليهما السلام، وفات او را دو ماه پس از ولادت رسول خدا دانسته و سپس قول يك سال پس از ميلاد را هم از كسانى‏نقل كرده است: قول 28 ماه پس از ميلاد و قول هفت ماه پس از ميلاد هم نقل شده است.

علت وفات عبد ا... را در مدينه چنين نوشته‏اند كه براى تجارت با كاروان قريش رهسپار شام شد، و در بازگشتن از شام در اثر بيمارى، در مدينه در ميان «بنى عدى بن النجار» توقف كرد، يك ماه بسترى بود، و چون كاروان قريش به مكه رفتند و «عبد المطلب» از حال وى جويا شد، بزرگ‌ترين فرزند خود حارث را نزد وى به مدينه فرستاد، اما هنگامى «حارث» به مدينه رسيد كه «عبد ا...» وفات كرده بود.

به قول واقدى، از «عبد ا...» كنيزى به نام «أم ايمن» و پنج شتر و يك گله گوسفند و به قول ابن اثير، شمشيرى كهن و پولى نيز به جاى ماند كه رسول خدا آن‌ها را ارث برد.

«آمنه» دختر «وهب» بن عبد مناف بن زهره بن كلاب»نيز مادر رسول خدا بود كه ده سال و به قولى ده سال و اندى پس از واقعه حفر زمزم، و يك سال پس از آن كه «عبد المطلب» براى آزادى «عبد ا...» از كشته شدن صد شتر فديه داد، به ازدواج «عبد ا...» در آمد، و شش سال و سه ماه پس از ولادت رسول خدا، در سفرى كه فرزند خويش را به مدينه برده بود تا خويشان مادرى وى (از طرف مادر عبد المطلب) يعنى «بنى عدى بن النجار» او را ببينند، هنگام بازگشتن به مكه در سى سالگى در «أبواء» وفات كرد و همانجا دفن شد. «علامه مجلسى» مى‏گويد: شيعه اماميه بر ايمان «أبو طالب» و «آمنه» دختر «وهب» و «عبد ا... بن عبد المطلب» و اجداد رسول خدا تا آدم عليه السلام اجماع دارند.

دكتر محمدابراهيم آيتى، تاريخ پيامبر اسلام، ص 52

نام واقعی رقیه ؛ دختر امام حسین (ع)

اصل وجود دختری چهار ساله برای امام حسین علیه السلام در منابع شیعی آمده است 

در کتاب کامل بهائی نوشته علاء الدین طبری (قرن ششم هجری) قصه دختری چهار

 ساله که در ماجرای اسارت در خرابه شام در کنار سر بریده پدر به شهادت رسیده، آمده است.[1]

اما در مورد نام او، آیا رقیه بوده یا فاطمه صغری و... اختلاف است.
دو خطاب از امام حسین علیه السلام در کربلا در مصادر شیعی آمده است که یکی از دختران
 
حرم خود را با نام رقیه صدا زده است.
1)- “
یا اختاه یا ام کلثوم، و انت یا زینب و انت یا رقیه و انت یا فاطمه و انت یا رباب، ...”.[2]
2)- “
ثم نادی: یا ام کلثوم و یا سکینه و یا رقیه و یا عاتکه و یا زینب یا اهل بیتی علیکن 
منی السلام”.[3]
اکثر محدثان دو دختر به نامهای سکینه و فاطمه برای امام حسین (ع) ذکر کرده‌اند اما علامه ابن 
شهر آشوب و محمد بن جریر طبری، سه دختر به نامهای سکینه فاطمه و زینب (ع) را برای آن
 
حضرت برشمرده‌اند.
در میان محدثان قدیم تنها علی بن عیسی اربلی ـ صاحب کتاب کشف الغمه (که این کتاب را 
در سال687 ه ق تألیف کرده است) به نقل از کمال الدین گفته است که امام حسین (ع) شش
 
پسر و چهار دختر داشت ولی او نیز هنگام شمارش دخترها، سه نفر به نامهای زینب سکینه 
و فاطمه را نام می‌برد و از چهارمی ذکری به میان نمی‌آورد.
احتمال دارد که چهارمین دختر همین رقیه (ع) بوده است.
علامه حائری در کتاب معالی السبطین می‌نویسد: بعضی مانند محمد بن طلحه شافعی و
 
دیگران از علمای اهل تسنن و شیعه می‌نویسند “امام حسین (ع) دارای ده فرزند، شش پسر،
 
و چهار دختر بوده است.
سپس می‌نویسد: دختران او عبارتند از: سکینه، فاطمه صغری، فاطمه کبری و رقیه علیهن السلام.
آنگاه در ادامه می‌افزاید: رقیه پنج سال یا هفت سال داشت و در شام وفات کرد. مادرش
 “
شاه زنان“ دختر یزجرد بود.[4]
باید دانست که گاهی بعضی از دختران دو نام داشتند مثلاً طبق قرائتی به احتمال قوی همین
 
حضرت رقیه (س) را فاطمه صغری می‌خواندند و شاید همین موضوع باعث غفلت از نام اصلی
 
او شده است.
بهرحال از لحاظ تحقیقی هیچ استبعادی وجود ندارد که نام این دختر امام حسین (ع) رقیه باشد.

پی نوشت
[1]
کامل بهائی، ج 2، ص 179 
[2]
اللهوف، سید بن طاووس ص 140 و 141
[3]
مقتل ابن مخنف، ص 131
[4]
سرگذشت جانسوز حضرت رقیه (س) ص 9 به نقل از معالی السبطین، ج 2، ص 214
پایگاه حوزه

منوی غذای جشن شاهنشاهی روی پوست آهو

منوی غذای جشن شاهنشاهی روی پوست آهو

 
«دراکتبر 1971، (20مهر 1350) محمدرضا پهلوی ضیافتی ترتیب داد که از تمام میهمانی‌ها برتر بود. او از تمام رهبران جهان دعوت کرد. البته همه نیامدند... همه چیز جشن را از پاریس آورده بودند. در دشت خاکی خشک و مرتفع تخت جمشید اردوگاهی مرکب از خیمه‌های گران بها به وسیله ژانسن دکوراتور فرانسوی برپا شده بود... آرایشگران طراز اول از سالن‌های کارینا والکساندر پاریس به تخت جمشید پرواز کردند. «الیزابت آردن‌» یک نوع کرم صورت تولید کرد که نام آن را «فرح‌» گذاشت تا در جعبه‌های مخصوص به میهمانان هدیه شود. «باکارا» گیلاس پایه دار کریستال طراحی کرد، «سرالین‌» جایگاه میهمانان را روی سفال‌های قرن پنجم پیش از میلاد ساخت‌. «رابرت هاویلند» فنجان و نعلبکی‌هایی ساخت که فقط یک بار مورد مصرف میهمانان قرار گرفت‌... «لان ون‌» اونیفورم‌های جدیدی برای کارمندان دربار تهیه کرد که نیم تنه آن با بیش از یک و نیم کیلو نخ طلا دوخته شده بود. دوختن هر یک از این اونیفورم‌ها، نزدیک به 500ساعت کار لازم داشت‌. غذاهای ضیافت تخت جمشید را اصولاً رستوران «ماکسیم‌» تهیه می‌کرد... «لویی ورایل‌» رئیس ماکسیم‌... به این مناسبت یک بشقاب جدید و بسیار عالی محتوی خاویار و تخم بلدرچین آب پز اختراع کرد.... صورت غذای ضیافت شام اصلی با مرکب سیاه روی صفحات پوست آهو نقش شده و با یک ریسمان تابیده طلایی بصورت یک کتاب کوچک باجلد ابریشمی آبی و طلایی صحافی شده بود. پس از تخم بلدرچین با مروارید دریای خزر، غذای بعدی با ته دم خرچنگ با سس «نانتوآ» بود، غذای اصلی خوراک پشت بازوی بره سرخ شده در روغن خودش بود که درون آن رابا سبزی‌های خوشبو انباشته بودند. برای تازه کردن گلوی میهمانان‌، شربت یا شامپاین کهنه فرانسوی (موئت 1911) می‌آوردند. آنگاه خوراک طاووس به سبک شاهنشاهی با سالاد مخلوط طبق سلیقه «الکساندر دوما» سرو شد. به عنوان دسر، بشقاب انجیر به شکل حلقه‌ای که درون آن را با تمشک یا پورتو انباشته بودند، آوردند و در پایان قهوه موکا... همراه با قهوه نیز «کنیاک‌» پرنس اوژن مخصوص خمخانه ماکسیم صرف شد... ساواک نیز تجهیزات، چادرها و وسایل پیشرفته و گران بهای مخابراتی آن روز راچنین تشریح می‌کند: «این کمپ و چادرهای پذیرایی تخت جمشید... به وسایل شگفت انگیزی مجهز است که آمیخته است از تجمل قدیمی و وسایل مدرن عصر فضا (از آن جمله حمام مرمر ـ فرش‌های ابریشمی و ایرانی و...) سران کشورها در تمام 24 ساعت از طریق شبکه مخابراتی ماه مصنوعی با پایتخت‌های خود به وسیله تلفن و تلکس در تماس خواهند بود. شبکه مخابراتی میکروویو که 275 میلیون دلار خرج آن شده است و گرانترین و دقیق‌ترین شبکه مخابراتی جهان به شمار می‌رود...

کتاب آخرین سفر شاه درباره هزینه‌های جشنهای 2500ساله شاهنشاهی 

غارت گران بيت المال

غارت گران بيت المال

پس از پيروزي انقلاب اسلامي، روزنامه نيويورك تايمز، به نقل از منابع بانكي جهان، ارزش‌ اوراق بهادرا متعلق به شاه را بيش از يك ميليارد دلار اعلام كرد و نوشت: مبلغي بين 2 تا 4 ميليارد دلار تنها در طول سال‌هاي 56 تا 57 از سوي خانواده سلطنتي از ايران به آمريكا منتقل شده است. يكي از حساب‌هاي بانكي شاه در سوئيس، 2 ميليارد دلار سپرده داشت. ساير اعضاي خاندان سلطنتي نيز به تدريج دارايي‌هاي غيرنقد خويش را به دولت يا ديگران فروختند و سرمايه‌هاي خود را به خارج انتقال دادند. در سال‌هاي عادي، هر سال 2 ميليارد دلار از ثروت كشور به صورت ارز خارج مي‌شد؛ ولي وقتي اوضاع ايران ناآرام شد، بين 21 اكتبر تا 21 نوامبر 1978 - 30 مهر تا اول آذر 1356 - دو ميليارد و چهارصد ميليون دلار از كشور خارج شد. كارمندان بانك مركزي، ليست كساني را كه اين ارز را خارج كرده بودند، منتشر كردند. اين ليست حاوي نام بيش از 171 نفر بود كه در راس آن‌ها، نام افراد خانواده سلطنتي به چشم مي‌خورد. به يك نقل قول، پول خانواده شاه در آمريكا 16 ميليارد دلار تخمين‌زده شده است.

مفاسد خاندان پهلوي - ص 78

خيال پردازي هاي شاه فراري

خيال پردازي هاي شاه فراري

«آمبلرموس» سفير آمريكا در پاناما كه شاه را تا محل اقامت تازه‌اش در دوران دربدري همراهي مي‌كرد و براي اولين بار با او به گفتگو نشسته بود، ضمن شرح خاطرات خود از اين ديدار، مي‌گويد: «شاه خيلي سعي مي‌كرد خود را خونسرد نشان دهد و ناراحتي و اضطراب دروني خود را پنهان كند. وقتي كه در سر ميز ناهار درباره پيشرفت‌هاي پاناما در مدت حكومت ژنرال توريخوس براي او صبحت كردم و مخصوصا به موفقيت‌هاي توريخوس در توسعه آموزش و پرورش و مبارزه با بي‌سوادي اشاره كردم،‌ شاه كه تا آن موقع جز چند جمله كوتاه سخني بر زبان نرانده بود، ناگهان زبان گشود و گفت من هم تلاش زيادي براي ريشه كن كردن بي‌سوادي در كشورم كردم و آخرين فكر من اين بود كه امر آموزش را با سيستم ماهواره‌اي در سراسر ايران گسترش دهم، به طوري كه در هر روستاي كوچك هم مردم بتوانند بدون نياز به معلم به وسيله تلويزيون درس بخوانند و باسواد شوند... من در آن جلسه نخواستم توي ذوق شاه بزنم و اين مرد بيمار را ناراحت كنم، ولي با اطلاعات محدودي كه درباره وسعت ايران و پراكندگي و عقب‌ماندگي روستاهاي آن داشتم، غير عملي بودن برنامه‌اي كه شاه از آن صحبت مي‌كرد براي من روشن بود و با چيزهايي كه درباره بلندپروازي‌ها و خيال‌پردازي‌هاي شاه شنيده بودم از لابلاي همين حرف‌ها به يكي از عوامل سقوط او پي بردم»

پدر و پسر، ص 783و پسر، ص 783

سنگ قبر شاه(!)

سنگ قبر شاه(!)

سال‌ها پس از مرگ شاه، ثريا همسر دوم وي در سفري به مصر از مزار مردي كه هفت سال در كنار او زيسته بود، ديدن كرد. كتاب «كاخ تنهايي» او با اين جملات به پايان مي‌رسد: «زن پيري كه ما را در تماشاي ديدني‌هاي مصر راهنمايي مي‌كرد، هنگام گردش در قاهره به من گفت: قبر همسر سابق شما محمدرضا نزديك اين‌جا در مسجد الرفاعي است. مي‌خواهي او را ببيني؟ با هيجان پاسخ مثبت دادم. وقتي به مقابل مقبره رسيديم پير مردي كه در آن‌جا نشسته بود گفت: «به من نگفته بودند امروز كسي اين‌جا مي‌آيد. معمولا گل و شمعدان مي‌گذارم...» برخاست و با عجله دو شمع خاموش را روشن كرد. در روشنايي شمع بر روي سنگ ساده‌اي از مرمر سياه خواندم: محمدرضا،‌ شاه ايران. محمد رضا نيز چون پدرش رضاشاه در سرزميني بيگانه به خواب ابدي فرو رفته است.

منبع : نشریه پرتوی سخن / شماره515

دو خاطره از سرانجام بد رضاخان


دو خاطره از سرانجام بد رضاخان

1. رضاشاه وقتى از ايران رانده شد، يك شمشير جواهر‌نشان قديمى زيبا و گرانقيمت از خزانه سلطنتى ايران كه در مراسم تاج‌گذارى از آن استفاده كرده بود، به خارج برد و در تبعيدگاه خود آفريقاى جنوبى از دنيا رفت.

همسرش (تاج الملوك ) آن شمشير را كنار جسدش در ميان تابوت گذارد، به اين اميد كه وقتى تابوت را به ايران برگرداند، آن شمشير را از آن بيرون آورد و براى خود نگهدارد.

تاج الملوك تلاش كرد تا اجازه بدهند جنازه او را به ايران ببرد و در ايران دفن كند، اما هنوز ايران تحت اشغال انگليس و روس در جنگ جهانى دوم بود، از اين‌رو به او اجازه انتقال تابوت به ايران را ندادند و چون خواهر ملك فاروق (شاه مصر) به نام فوزيه همسر محمدرضا شاه بود، تاج الملوك و همراهان با واسطه كردن ملك فاروق، جنازه رضاخان را با همان تابوت، به مصر بردند و در قاهره در مسجد رفاعى، به‌عنوان امانت دفن كردند، و بعد كه موانع برطرف شد، جسد رضاخان را به ايران آوردند و دفن كردند.

در ايران سر تابوت را باز كردند تا آن شمشير را بيرون آورند، آن را در آن تابوت نيافتند، بعد معلوم شد كه ملك فاروق سر آن تابوت را باز كرده و شمشير را ربوده است، و همين موضوع نقش مهمى در طلاق فوزيه داشت.

2. رضاخان در زندگى از دو چيز متنفر بود:

از سياه پوستان و قار‌قار كلاغ.

در آخر عمر او را به ژوهانسبورگ آفريقاى جنوبى تبعيد كردند، و او را آن‌جا در باغ بزرگى كه درخت‌هاى بسيار بلند داشت و آن باغ با ديوارهاى بلند دور خود محصور شده بود تحت نظر قرار دادند، و چند نفر خادم سياه پوست را برايش در آن‌جا گذاشتند، او در آن‌جا شب و روز قار‌قار كلاغ‌هاى زياد را كه سر درخت‌ها بودند مي‌شنيد، و با آن سياهان آفريقايى سروكار داشت، يعنى به همان دو چيز كه متنفر بود، گرفتار گرديد. او در آن‌جا با دست به خود اشاره مي‌كرد و مي‌گفت: «منم اعلي‌حضرت قدر قدرت، قوى شوكت... » بعد خودش به دنبال اين گفتار چند بار مي‌گفت: هى زكّى، هى زكّى، هى زكّى.

داستان دوستان، ج 4

اين است روش دنياى ناپايدار

اين است روش دنياى ناپايدار

اسكندر، كه او را فاتح سى و شش كشور مي‌خوانند، هنگامى كه در بستر مرگ افتاد، به فرمانده كل سپاهش گفت: وقتى كه من از دنيا رفتم، جنازه‌ام را به اسكندريه ببريد، و به مادرم بگوييد مجلس عزاى مرا به اين ترتيب تشكيل دهد:

اعلام كند كه همه مردم براى خوردن غذا به منزل او بيايند، جز كسانى كه عزيز يا دوستى را از دست داده اند، تا مجلس عزاى من با خوشحالى شركت‌ كنندگان برگزار گردد و شركت‌كنندگان خاطره رنج آورى نداشته باشند.

اسكندر از دنيا رفت و فرمانده سپاهش طبق وصيت او، جنازه‌اش را به اسكندريه حمل كرد و وصيتش را به مادر او گفت.

مادر دستور داد سفره عمومى طعام گستردند و اعلام نمود همه مردم جز كسانى كه دوست و عزيزى را از دست داده‌اند، شركت كنند.

روز مهمانى فرارسيد، خدمتكاران همه آماده و منتظر بودند ولى هيچ كس نيامد. مادر اسكندر از علت نيامدن مردم پرسيد، به او گفتند: «تو خود اعلام كردى كه مردم غير از آنان كه عزيز و دوستى را از دست داده‌اند بيايند، ولى كسى نيست كه داراى اين شرط باشد».

مادر، مطلب را دريافت و گفت: «فرزندم با بهترين روش، به من تسليت گفت و خاطر مرا آرام ساخت.»

آرى! اين است روش دنياى ناپايدار؛ پس مغرور نگرديم و دل به دنيا نبنديم.

داستان‌ها و پندها، ج 5

«اربعين» در متون و نصوص ديني

«اربعين» در متون و نصوص ديني

واژه اربعين از اصطلاحاتي است كه در متون ديني، حديثي و تاريخي كاربرد زيادي دارد و بسياري از امور، با اين عدد و واژه، تعريف و تحديد شده‌اند. مثلاً كمال عقل در چهل سالگي، آثار چهل روز اخلاص، آثار حفظ چهل حديث، دعاي چهل نفر، دعاي براي چهل مؤمن، قرائت دعاي عهد در چهل صبح، عدم پذيرش نماز شراب خوار تا چهل روز، گريه چهل روز زمين، آسمان و فرشتگان بر امام حسين عليه‌السلام، استحباب زيارت اربعين و ... از جمله مواردي است كه جايگاه و ارزش والاي اين واژه و عدد را در معارف اسلامي بيان مي‌‌دارد.

با اين همه، در احاديث، تنها استحباب زيارت اربعين درباره امام حسين عليه‌السلام وارد شده است و چنين سفارشي درباره هيچ يك از معصومان عليهم‌السلام پيش و پس از سيدالشهدا عليه‌السلام وجود ندارد. بنابراين از نظر تاريخي و حديثي، هيچ پيشينه‌اي را نمي‌توان براي اربعين و اعمال مربوط به اين روز تا پيش از حادثه عاشورا تصور كرد و اين ويژگي‌ و امتياز، تنها براي امام حسين عليه‌السلام است.

مهم‌ترين دليل بزرگداشت اربعين سيدالشهدا عليه‌السلام روايت مرسله‌اي از امام عسكري عليه‌السلام است كه يكي از نشانه‌هاي مؤمن را زيارت اربعين برشمرده‌اند.

افزون بر اين، امام صادق عليه‌السلام زيارت اربعين را به صفوان بن مهران جمال تعليم داده كه در آن به بزرگداشت اربعين تصريح شده است. اما درباره منشا اهميت اربعين در منابع كهن شيعه، بايد گفت كه به اين روز از دو جهت توجه شده است. يكي از جهت بازگشت اسراء از شام به مدينه و ديگري به سبب زيارت قبر سيدالشهدا عليه‌السلام توسط جابر بن عبدا... انصاري، يكي از اصحاب برجسته رسول خدا صلي‌ا... عليه و آله و سلم و اميرالمؤمنين عليه‌السلام.

شيخ مفيد، شيخ طوسي و علامه حلي در اينباره مي‌نويسند:

روز بيستم صفر روزي است كه اهل‌بيت امام حسين عليه‌السلام از شام به سوي مدينه بازگشتند. هم‌چنين در اين روز، جابر بن عبدا... انصاري، صحابي رسول خدا صلي‌ا... عليه و آله و سلم براي زيارت امام حسين عليه‌السلام از مدينه به كربلا آمد و او اولين كسي بود كه قبر امام حسين عليه‌السلام را زيارت كرد.

تاريخ در آينه پژوهش

فرجام سياه قاتل سيد‌الشهدا(ع)


فرجام سياه قاتل سيد‌الشهدا(ع)

شمر بن ذيالجوشن از فرماندهان خشن و جنايتكار سپاه كوفه در حادثه كربلا‌ و قاتل سيد الشهداء(ع) بود. وي از طايفه بني كلا‌ب و از روِساي هوازن و مردي شجاع بود كه در جنگ صفين نيز در لشكر اميرالمؤمنين(ع) حضور داشت. سپس ساكن كوفه شد و به روايت حديث پرداخت. نامش «شَرَح­بيل» و كنيه‌اش «ابوالسابغه» بود. وي از فرماندهان سپاه عمر سعد در روز عاشورا بود؛ كه پس از سستي ابن سعد در برخورد قاطع با امام حسين(ع)، همراه با فرماني از سوي ابن زياد به كربلا‌ آمد؛ تا اگر عمر سعد حاضر به انجام مأموريت نشد، وي فرماندهي را بر عهده گيرد. در كربلا‌ فرمانده جناح چپ ميدان بود. پس از شهادت امام حسين(ع)، عبيدا... سر امام حسين را همراه او به شام، نزد يزيد فرستاد و بعد از آن به كوفه بازگشت.

وي پس از جنگ شورشيان كوفه با مختار، كه فرماندهي چند گروه را بر عهده داشت، از كوفه متواري شد. اما مختار در تعقيب اين عنصر خبيث بود؛ لذا ابوعمره كه از افراد زبده و از ياران صميمي مختار بود و كينه قاتلا‌ن امام حسين(ع) را در دل داشت، از طرف مختار مأمور كشتن شمر شد. وي شمر را در يكي از روستاهاي بصره يافت. ابوعمره طي يك درگيري مسلحانه، شمر را زخمي كرد و سپس به اسارت درآورد. او را نزد مختار آوردند. مختار دستور داد او را گردن زده و جسد او را در ديگ روغن جوشيده قرار دادند و سر شمر را با پاي لگدكوب كردند.

بحارالا‌نوار، ج 45، ص 331

گريه امام صادق(ع) براي مظلوميت سيد الشهدا(ع)

گريه امام صادق(ع) براي مظلوميت سيد الشهدا(ع)

يكي از جنايات منصور دوانيقي اين بود كه به فرماندار مدينه دستور داد خانه امام صادق(ع) را آتش بزند. او اطاعت كرد و خانه آن حضرت را آتش زد. زن و فرزندان و اعضاي خانه مضطرب و پريشان خاطر شدند و ناله و شيون سر دادند؛ اما امام(ع) آتش را خاموش كرد و افراد خانواده را تسكين داد و آرام كرد. فرداي آن روز يكي از شيعيان به ديدار آن حضرت(ع) رفت و او را گريان و اندوهناك ديد؛ وقتي علت آن را جويا شد امام صادق(ع) فرمود: «وقتي خانه آتش گرفت، زنان و دختران پريشان شدند و از اين اتاق به آن اتاق مي‌گريختند، در حالي كه من در كنار آنان بودم و آتش را خاموش مي‌كردم، اما با ديدن اين صحنه، به ياد زنان و كودكان جدم حسين(ع) در روز عاشورا افتادم كه مورد هجوم دشمن قرار گرفته بودند و دشمن فرياد مي‌زد: خانه ظالمان را بسوزانيد.»

مأساه` الحسين، ص 118

و عمر سعد جنگ را اینگونه آغاز کرد

... پس عمر بن سعد فرياد زد که: اي لشکر خدا! سوار شويد و شاد باشيد که به بهشت مي‏رويد!! و  در اين هنگام امام حسين عليه‏ السلام در جلوي خيمه‏ي خويش نشسته و به شمشير خود تکيه داده و سر بر زانو نهاده بود، زينب کبري شيون کنان به نزد برادر آمد و گفت: اي برادر! اين فرياد و هياهو را نمي‏شنوي که هر لحظه به ما نزديکتر مي‏شود؟!

امام حسين عليه‏ السلام سر برداشت و فرمود: خواهرم! رسول خدا را همين حال در خواب ديدم، به من فرمود: تو به نزد ما مي‏آيي.

زينب از شنيدن اين سخنان چنان بيتاب شد که بي‏اختيار محکم به صورت خود زد و بناي بيقراري نهاد.

امام گفت: اي خواهر! جاي شيون نيست، خاموش باش، خدا تو را مشمول رحمت خود گرداند.

در اين اثنا حضرت عباس بن علي آمد و به امام عليه‏ السلام عرض کرد: اي برادر! اين سپاه دشمن است که تا نزديکي خيمه‏ها آمده است!

امام در حالي که بر مي‏خاست فرمود: اي عباس! جانم فداي تو باد! بر اسب خود سوار شو «ارکب بنفسي انت» و از آنها بپرس: مگر چه روي داده؟ و براي چه به اينجا آمده‏اند؟!

حضرت عباس عليه‏ السلام با بيست سوار  نزد سپاه دشمن آمده و پرسيد: چه رخ داده و چه مي‏خواهيد؟!

گفتند: فرمان امير است که به شما بگوييم يا حکم او را بپذيريد و يا آماده‏ي کارزار شويد!

عباس عليه‏ السلام گفت: از جاي خود حرکت نکنيد تا نزد ابي عبدالله رفته و پيام شمارا به او عرض کنم. آنها پذيرفتند و عباس بن علي عليه‏ السلام به تنهايي نزد امام حسين عليه‏ السلام رفت و ماجرا را به عرض امام رسانيد، و اين در حالي بود که بيست تن همراهان او سپاه عمر بن سعد را نصيحت مي‏کردند و آنان را از جنگ با حسين برحذر مي‏داشتند و در ضمن از پيشروي آنها به طرف خيمه‏ها جلوگيري مي‏کردند

ارشاد شيخ مفيد 89 /2

شب عاشورا، شب معراج بود

شب عاشورا، شب معراج بود

شب عاشورا، شب معراج بود. يك دنيا شادي و بهجت و مسرت حكمفرما بود. خودشان را پاكيزه مي‌كردند، موهاي بدنشان را مي‌ستردند. انگار كه خود را براي يك جشن و مهماني آماده مي‌كنند. خيمه‌اي بود به نام«خيمه تنظيف»، كسي در داخل آن مشغول نظافت خويش بود، دو نفر هم در بيرون خيمه نوبت گرفته بودند، يكي از آن‌ها كه ظاهرا«برير» است با ديگري مزاح و شوخي مي‌كند، آن فرد به برير مي‌گويد: امشب كه شب مزاح نيست! برير جواب مي‌دهد: من اهل مزاح نيستم ولي امشب را براي مزاح مي‌بينم!
آن شب از خيمه‌ها صداي صوت قرآن و ذكر و دعا زياد شنيده مي‌شد. آواز خوش آن بلبلان خوش‌‌الحان فضا را پر كرده بود به‌طوري كه وقتي دشمن از نزديك خيمه‌هاي اين مسستغفرين و توبه‌ كنندگان واقعي عبور مي‌كرد، مي‌گفت: انگار كه اين خيمه‌ها لانه زنبور عسل است.
اين‌سان ياران حسين(ع) در شب عاشورا با پروردگار خويش خلوت كرده و راز و نياز مي‌كردند و از گذشته خود توبه مي‌نمودند. آن وقت آيا ما نيازي به توبه نداريم؟ آن‌ها نيازمند هستند و ما بي نياز از توبه؟ حتي حسين‌ عليه‌السلام مي‌فرمايد: من امشب را مي‌خواهم شب استغفار و توبه خود قرار دهم، تا چه رسد به ما؟!
استاد شهيد مرتضي مطهري، گفتارهاي معنوي، ص 125،126

دفن شهداي كربلا


دفن شهداي كربلا، چگونه و توسط چه كسي صورت گرفت؟

در بعضي از منابع تاريخي آمده است كه: عده‌اي از قبيله بني‌اسد آمدند تا بدن مطهر امام حسين(ع) و ساير شهدا را دفن كنند، اما چون عموم بدن‌ها سر نداشت و حتي لباس آن‌ها را ربوده بودند و بيش‌تر بدن‌ها بر اثر ضربات شمشير پاره پاره بود، قابل شناسايي نبود. بني‌اسد متحير مانده بودند كه در اين هنگام امام سجاد(ع) به واسطه طي الارض و اعجاز، از زندان عبيدا... - تشريف آوردند و بدن‌ها را به بني‌اسد معرفي كردند و خود به دفن بدن‌ مطهر و مقدس امام حسين(ع) اقدام نمودند. آن‌گاه بدن مقدس علي اكبر(ع) را پايين پاي پدر بزرگوارشان به خاك سپردند و بعد به دستور امام، ساير شهداي اهل بيت(ع) را در نزديكي قبر امام(ع)، در يك محل به خاك سپردند.

سپس بني‌اسد اصحاب را در يك محل دفن نمودند و حبيب بن مظاهر را به جهت شأن و مرتبه‌اي كه در قبيله خود داشت، در نزديكي بالاي سر امام دفن كردند؛ چون او از بني‌اسد و رئيس آن‌ها بود.

بني‌اسد بر ساير قبايل افتخار مي‌كردند كه ما بر حسين(ع) و اصحابش نماز گزارده و آن‌ها را دفن كرديم. نقل است كه اجساد مقدسه شب دوازدهم دفن شدند.

بر ساحل عاشورا، صص 204-203

شادماني ياران امام حسين(ع) به واسطه شهادت

طبرى از قول يكى از غلامان عبدالرحمان بن عبدربه انصارى مى‌نويسد:

من در خدمت مولاى خود عبدالرحمان بودم. چون سپاهيان ابن‌زياد آماده جنگ با امام شدند... برير سر شوخى را با عبدالرحمان باز كرد و مطايبه گويى را آغاز نهاد. عبدالرحمان كه گويى حوصله‌اش از شوخي‌هاى برير سر آمده بود، رو به او كرد و گفت: دست بردار! حالا چه وقت شوخى و مزاح است؟! برير پاسخ داد: خداى مى‌داند و همه بستگان من گواهند كه من در جوانى و پيرى اهل شوخى و مزاح نبوده‌ام ؛ اما اكنون به خدا سوگند با چنين موقعيتى كه ما داريم و مژده‌اى كه پيشاپيش دريافت كرده‌ايم، بين ما و حوريان بهشتى، كه انتظار ما را مى‌كشند، همين اندازه فاصله باقى است كه اين مردم با شمشيرهاى آخته بر ما يورش آورند. و چقدر آرزومندم كه اين كارشان هر چه زودتر عملى شود.

سپس غلام عبدالرحمان ادامه داد و گفت: هنگامى كه امام بيرون آمد، ما به نوبه داخل شديم و نظافت كرديم. ديرى نگذشت كه امام بر اسبش سوار شد و قرآنى در پيش روى نهاد و... يارانش در برابر او به جانبازى و دفاع از حضرتش پرداختند و با شجاعت و مردانگى مى‌جنگيدند و شهيد مى‌شدند، من چون ديدم كه همه آن مردان مبارز و شجاع شهيد شده و به خاك و خون غلتيده اند، روى بر تافته و گريختم!

علامه سيد مرتضى عسگرى، نهضت حسينى(ع) در احياى سنت پيامبر

بانواني‌ كه‌ در كربلا به‌ شهادت رسيدند

از اين گروه مي‌توان به «ام‌ وهب‌» همسر عبدالله بن عمير كلبي‌ يكي از شهيدان‌ كربلا اشاره كرد.

ابو مخنف‌، راوي‌ اولين مقتل شهيدان كربلا، مي‌گويد:

عبدالله بن عمير كلبي‌ به‌ ميدان جنگ رفت و با حضور او كارزار سختي‌ در گرفت‌، به‌ گونه‌اي كه گرد و غبار اين زدوخوردها از افق ديد مي‌كاست‌.

وقتي‌ گرد و غبار ميدان فرو نشست‌، همسر عبدالله بن عمير از خيمه‌ها خارج‌ شد و به‌ سوي ميدان شتافت و چون با منظرة شهادت همسرش روبرو گرديد، خود را نزديك بدن او رسانيد و بالاي سرش نشست و پيوسته‌ مي‌گفت‌: بهشت‌ گواراي‌ تو باد، اميدوارم‌ خدا مرا نيز در كنار تو بپذيرد. چيزي‌ نگذشت كه شمر به‌ غلامش رستم دستور داد تا با ستون‌ خيمه‌ بر سرش بكوبد. عمود آهنين سرش را شكافت‌. او نيز در کنار شهيدان‌ كربلا جاي گرفت‌.

عاتكه فرزند مسلم‌ بن‌ عقيل‌ نيز از كساني بود كه‌ در اثر حمله‌ دشمن‌ به خيام‌، زيردست‌ و پاي اسبان قرار گرفت‌ و به‌ گونه‌اي سخت و مشقت‌آور به‌ شهادت رسيد.

هانيه‌، نوعروسي كه در كربلا به‌ همراه همسرش از روز اول محرم و در مسير حركت‌ سيدالشهدا، اسلام آورده و به‌ كاروان‌ آن‌ حضرت‌ ملحق‌ گرديدند، هم از شهيدان‌ كربلا شمرده شده است‌. او نيز پس‌ از شهادت همسرش وارد ميدان شد و چون بر سر جسد بي‌جان‌ همسرش نشست‌، غلام‌ شمر او را به‌ شهادت رسانيد.

گروه‌ ديگري از بانوان‌ كه‌ تأثير حضور آنان‌ در كربلا غيرمستقيم بود، بانواني بودندكه با تقديم فرزندانشان به آستان حسيني‌، در حمايت از فرزند غريب‌ رسول‌ اكرم‌(ص) سهم داشتند.

از اين دسته‌، مي‌توان به‌ «ام‌ البنين‌» اشاره كرد كه‌ مادر پرچمدار سپاه‌ حسيني است‌. او علاوه بر تقديم فرزند رشيدش اباالفضل العباس به آستان حسيني‌، سه‌ تن‌ ديگر از فرزندانش‌ را به‌ گلستان‌ حسيني تقديم كرد و از اين رو سهم ويژه‌اي در كربلا داشت‌.

ام‌ ليلا مادر حضرت‌ علي‌اكبر(ع)، همسر امام‌ حسن و مادر قاسم‌ بن‌ الحسن‌(ع) و رباب‌ همسر با وفاي‌ سيدالشهدا كه‌ فرزندش‌ علي‌اصغر(ع) را به‌ آستان حسيني تقديم‌كرد، نيز از اين گروه بانوان سعادتمندند.

بخشي‌ از اين گروه‌، زناني بودند كه‌ خود در خيمه‌هاي‌ حسيني صحنه شهادت فرزندانشان را نظاره مي‌كردند و در كربلا حضور داشتند. از آن‌ جمله‌ حضرت‌ زينب‌كبري(س) بود كه‌ دو فرزندش‌ -عون و محمد- در كربلا به‌ شهادت رسيدند.

ليلي مادر حضرت‌ علي‌اكبر، مادر قاسم‌ بن‌ حسن‌(رمله‌)، مادر عمرو بن‌ جنادة و عبدالله بن مسلم از اين گروه بودند.

دستة‌ سوم‌، بانوان‌ بزرگواري‌ بودند كه‌ ضمن حضور در كربلا، همسرانشان را به آستان حسيني تقديم داشتند. از اين دسته مي‌توان به‌ «ام‌ هاني‌» و «ام‌ كلثوم‌» اشاره كرد.

همچنين‌ همسر عبدالله بن عمير كلبي‌ و همسر جنادة بن كعب انصاري از اين قسم بانوان هستند. اگر چه‌ تأثير بانواني‌، چون همسر زهير «دلهم‌» با آن‌ كه‌ در كربلا حضور نداشت، كم‌تر از تأثير حضور اينان نبود، به‌ ويژه‌ آن‌ كه‌ زهير از مشورت با او، توفيق و سعادت ياري‌ سيدالشهدا(ع) را دريافت‌. يكي از همراهان زهير بن‌ قين كه در بازگشت‌ از سفر حج‌ با او همسفر بود، مي‌گويد: ما به‌ ناچار با قافله حسيني كه راه به سوي كربلا مي‌پيمود، هم‌مسير بوديم‌. به‌ همين‌ جهت زهير مي‌كوشيد كه‌ هر كجا قافلة حسيني توقف مي‌كند، او حركت‌ كند و بالعكس‌، تا آن‌ كه‌ به‌ ناچار در يكي از منازل‌، هر دو در يك‌ بيابان‌ توقف‌كرديم‌. مشغول صرف غذا بوديم كه فرستادة امام حسين‌(ع) آمد و زهير را نزد خويش‌خواند. زهير نمي‌خواست آن حضرت را در اين سفر همراهي‌ كند، به‌ همين‌ سبب از ديدن فرستادة او خيلي‌ ناراحت‌ شد. «دلهم‌» همسر زهير مي‌گويد به‌ او گفتم‌: سبحان‌‌ا...! نمي‌خواهي به پسر رسول‌ خدا جواب‌ مثبت‌ بدهي‌؟ مي‌تواني‌ نزد او بروي‌ و سخنش‌ را بشنوي و بازگردي‌. زهير به‌ پيشنهاد همسرش و علي‌‌رغم‌ ميل باطني خود به‌ سوي خيام حسيني رفت و در ادامه، از جمله‌ برجسته‌ترين ياران حسيني و در شمار شهيدان‌ سرشناس‌ دشت گلگون كربلا جاي يافت‌.

زهرا فخر روحاني‌، نقش زنان در نهضت‌ حسيني‌

وقتي گربه همايوني عزيز مي شود!

نوشته زير از يادداشت‌هاي روزانه عين السلطنه مي‌باشد که خواندن آن خالي از لطف نيست: «... گربه [ناصرالدين شاه] به اندازه‌اي تقرب داشت که به تحرير راست نمي‌آيد. مثلاً استدعاي عفو واجب القتلي را مي‌کردند و آن عريضه را به گردن گربه انداخته و به حضور روانه‌اش مي‌کردند فوراً عفو و اغماض و ازدياد مرسوم و مواجب و منصب جوابش بود.

اگر [توسط عريضه انداختن به گردن آن گربه، تقاضاي] عزل حاکمي يا صاحب منصبي که از آن معتبرتر و بکارتري نبود مي‌کردند فوراً معزول و مغضوب مي‌شد.

گربه متصل مشغول صدارت و عزل و نصب بود و در حقيقت امور دولتي تماماً به توسط او مي‌گذشت و نخورد نداشت. هر وقت گربه ناخوش مي‌شد حکما و اطبا حتي دکترهاي فرنگي مي‌آمدند و معالجات مي‌کردند.

گربه در بستر نرمي مثل حرير خوابيده و جمعي متملقين از خانم و کنيز و نگهبان‌هاي مخصوص آن پرستاري مي‌کردند. چند سال به اين منوال گذشت و همه کس متحير و متعجب بود، اما احدي ياراي سخن گفتن و دم زدن نداشت.

تا آن‌که در جاجرود گربه مريض شد. اطباء تجويز کردند هواي جاجرود سرد و مرطوب است، بايد گربه را به شهر برده لهذا کالسکه هشت اسبه حاضر کرده همين حکيم الممالک و همين دکتر تولوزان فرانسوي با دو نفر ديگر در کالسکه نشسته گربه را با طمطراق تمامي وارد سراي سلطنتي کرده به منزل مخصوصي بردند... [گربه محبوب شاه] از اين بليه جان به در نبرد و بدرود زندگاني کرد.

[جسد گربه را] در پارچه ابريشمي پيچيده در باغ دفن کردند. تا ده روز کسي جرأت نکرد خبر فوت گربه را عرض کند. بعد به صرافت طبع دستگير اعليحضرت شده بود [که گربه محبوبش مرده است].

چند روز ديگر تمام اوقات همايوني به فکر و غم و غصه گذشت و ابداً در اين چند روز کسي عرضي و عريضه نکرد. در ايام مرض گربه به قدر ده هزار تومان شاه و امين اقدس (ملکه عزيز شاه) و سايرين که به واسطه آن سودها و نفع‌ها برده بودند تصدق [يعني صدقه براي سلامتي آن گربه!] دادند.»

روزنامه خاطرات عين السلطنه، ج1، ص870

مناظره امام کاظم (علیه السلام) با مهدی عباسی- حرمت شراب

در یكی از سالها مهدی عباسی وارد مدینه شد و پس از زیارت قبر پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ با امام كاظم ـ علیه السلام ـ ملاقات كرد و برای آن كه به گمان خود از نظر علمی آن حضرت را آزمایش كند! بحث «خَمر» (شراب) در قرآن را پیش كشید و پرسید: آیا شراب در قرآن مجید تحریم شده است؟

  آن گاه اضافه كرد : مردم اغلب میدانند كه در قرآن از خوردن شراب نهی شده، ولی نمیدانند كه معنای این نهی، حرام بودن آن است یا نه ؟

  امام ـ علیه السلام ـ فرمود: بلی. این حرمت شراب در قرآن مجید صراحتاً بیان شده است

 مهدی عباسی: در كجای قرآن؟

  امام موسی كاظم(ع): آنجا كه خداوند متعال خطاب به پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ میفرماید: «قُلْ إِنَّما حَرَّمَ رَبِّیَ الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ وَ الْإِثْمَ وَ الْبَغْیَ بِغَیْرِ الْحَقِّ... .» ترجمه: «بگو پروردگار من، تنها كارهای زشت، چه آشكار و چه پنهان و نیز «إثم» (گناه) و ستم به ناحق را حرام نموده است... »

آنگاه امام ـ علیه السلام ـ پس از بیان چند موضوع دیگر كه در این آیه تحریم شده، فرمود: «مقصود از كلمه «إثم» در این آیه كه خداوند آن را تحریم كرده، همان شراب است، زیرا خداوند در آیه دیگری میفرماید: «یَسْئَلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ قُلْ فِیهِما إِثْمٌ كَبِیرٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ وَ إِثْمُهُما أَكْبَرُ مِنْ نَفْعِهِما... (1) (ترجمه: از تو در مورد شراب و قمار میپرسند، بگو در آن «اثم كبیر» (گناهی بزرگ) و سودهایی برای مردم است و گناهش از سودش بیشتراست.)

  و «إثم» كه در سوره اعراف صریحاً حرام معرفی شده در سوره بقره در مورد شراب و قمار به كار رفته است، بنابراین شراب صریحاً در قرآن مجید حرام معرّفی شده است. 

  مهدی عباسی، سخت تحت تأثیر استدلال امام ـ علیه السلام ـ قرار گرفت و بیاختیار رو به «علی بن یقطین»(2) كرد و گفت: «به خدا قسم این فتوا، فتوای هاشمی است!»

 علی بن یقطین گفت: «شكر خدا را كه این علم را در شما خاندان پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ قرار داده است(3)

مهدی از این پاسخ ناراحت شد و در حالی كه خشم خود را به سختی فرو میخورد گفت: «راست میگوئی ای رافضی» (4)

 

پی نوشت :

1. سوره بقره، آیه 219.

2. علی بن یقطین از اصحاب امام كاظم ـ علیه السلام ـ بود كه موفق شده بود اعتماد دستگاه حكومت عباسی را به خود جلب كند و بر اساس دستورات امام ـ علیه السلام ـ از این طریق در خدمت به شیعیان بكوشد

3. گویا مقصود وی این بود كه به حكم قرابتی كه میان بنی عباس و بنی هاشم هست، علم و دانش امام كاظم ـ علیه السلام ـ برای مهدی نیز موجب افتخار است.

4-علی بن یقطین از مذهب خود تقیه میكرد و مهدی عباسی با این جمله به او فهماند من به مذهب واقعی تو یعنی تشیع پی بردم. كلینی، الفروغ من الكافی، ج 6، ص 406.

مرگ پیامبر اکرم؛ رحلت یا شهادت؟!


مرگ پیامبر اکرم؛ رحلت یا شهادت؟! 

آیا پیامبر اسلام به مرگ طبیعی از دنیا رفت یا شهیدش کردند؟ عده ای تلاش می کنند در جامعه مسلمین القا کنند پیامبر عمر طبیعی خودشان را کرد . کسی به ایشان قصد سوء نکرد. و این نظر خود را با تعبیر وفات و یا رحلت پیامبر ابراز می دارند؛ و متأسفانه در محافل شیعیان هر چند نادانسته و ناخواسته؛ چنین تعبیر می شود.

اما اولا باید بدانیم پیامبر را چندین بار ترور کردند. در اوایل بعثت مشرکان قصد حذف کردن فیزیکی ایشان را داشتند و در ادامه و مخصوصا بعد از هجرت به مدینه و استقرار حکومت اسلامی منافقین که طمع ریاست داشتند چندین بار سوء قصد به حضرت رسول کردند که ناکام ماند اما در آخر ایشان را مسموم و به شهادت رساندند و به قصد شوم خود رسیدند. ثانیا در عمل این مطلب را ابراز کنیم که پیامبر ما در بستر به مرگ طبیعی جان نداد بلکه شهید شدند. اما دلیل ادعای ما علاوه بر تاریخ صحیح صدر اسلام روایتی است که از امام صادق(علیه السلام) نقل شده است که فرمود: هیچ پیامبر و وصی پیامبری نیست الّا اینکه به شهادت می رسد. یعنی در راه خدا کشته خواهد شد. شیخ عباس قمی در کتاب منتهی الامال روایتی در همین مضمون از امام صادق(علیه السلام) نقل می کنند و تصریح می کنند که روایت صحیحه است.

در ادامه روایاتی می آید که نشان دهنده شهادت حضرت ختمی مرتبت است:
ادامه نوشته

امام على (ع) كنار رسول خدا (ص)

امام على (ع) اين افتخار را دارد كه از كودكى در خانه رسول خدا (ص) رشد يافت .1 در اين باره نقل هاى جالبى وجود دارد كه ابن ابى الحديد آن ها را يكجا فراهم آورده است. از جمله از زيد بن على بن الحسين (ع) نقل شده است كه در آن دوران, رسول خدا (ص) گوشت و خرما را در دهانشان نرم كرده تا خوردن آن راحت تر شده, آنگاه آن را در دهان امام مى گذاشت. 2 به دليل همين قرابت بود كه امام, نخستين كسى بود كه به رسول خدا (ص) ايمان آورد. او خود فرمود: ((لم يسبقنى الا رسول الله بالصلاة.))3 در اين باره به قدرى شهادات و شواهد وجود دارد كه جاى هيچ گونه ترديدى را به افراد منصف باقى نمى گذارد. درباره اسلام آوردن امام گزارش شده است كه رسول خدا (ص) از او دعوت كردند تا اسلام را بپذيرد. اين امر بلوغ فكرى امام را نشان مى دهد. 4 مسعودى مى گويد: برخى سن امام را در وقت اسلام آوردن كم گفته اند تا بگويند او در زمانى كه اسلام آورده طفلى بيش نبوده است .5 حقيقت آن است كه پيامبر (ص) قدر شناس اصحاب فداكار بود, زمانى كه از جان گذشتگى امام على (ع) را در همهئ صحنه ها مى ديد چگونه مى توانست او را همانند ديگران بداند. اين امر سبب شد تا در هر فرصت مناسب, با فرمايشاتى كه درباره خصايص و ويژگيهاى آن حضرت مى فرمود, قدر و اعتبار او را به مردم بنماياند. اينها امورى است كه ما به عنوان فضايل امام در مصادر معتبر حديثى و تاريخى داريم. بعدها زمانى كه كتابهاى حديث در قرن دوم تدوين شد, كسانى كه جامع و راوى اين كتب روايى بودند, عمدتاً متاثر ازگرايشات عثمانى مذهبانى بودند كه براى امام فضيلتى را تحمل نمى كردند. به علاوه آنچه را طرفداران اموى و عثمانى در دوران بنى اميه درباره خلفا و مدافعان صحابى آنها ساخته بودند, نقل مى كردند. بخشى از اين جعليات, درست امورى بود كه در اصل, از فضايل امام بود و به خلفا نسبت داده شده بود اين تحريفات راه به جايى نبرد,زيرا تا اندازه اى فضايل نقل شده امام جدى, و راويان آن مورد اعتماد بودند كه به هر روى در كتابها باقى ماند. در اين زمينه راويان كوفى نقش مهمى در حفظ اين فضايل داشتند.

احمد بن حنبل مى گفت: آن اندازه كه براى على (ع) فضايل صحيحه وارد شده براى هيچ يك از صحابه وارد نشده است .6 همو مى گفت: ((ان ابن ابى طالب لايقاس به احد)) .

به ادامه مطلب بروید....

ادامه نوشته

اين كلوخ از طرف خداوند بر سر تو وارد شده!

اين كلوخ از طرف خداوند بر سر تو وارد شده!

روزى بهلول از مجلس درس ابوحنيفه (رئيس مذهب حنفي؛ يکي از چهار فرقه اهل سنت) گذر مي‌كرد، او را مشغول تدريس ديد و شنيد كه ابوحنيفه مي‌گفت حضرت صادق عليه السلام مطالبى مي‌گويد كه من آن‌ها را نمي‌پسندم. اول آن‌که شيطان در آتش جهنم معذب خواهد شد در صورتي‌كه شيطان از آتش خلق شده و چگونه ممكن است به‌واسطه آتش عذاب شود؟ دوم آن‌که خدا را نمي‌توان ديد و حال اين‌که خداوند موجود است و چيزي‌كه هستى و وجود دارد چگونه ممكن است ديده نشود؟ سوم آن‌که فاعل اعمال، خود بنى‌آدمند در صورتي‌كه اعمال بندگان به‌موجب شواهد از جانب خداست، نه از ناحيه بندگان.

بهلول همين‌كه اين كلمات را شنيد، كلوخى به سوى ابوحنيفه پرت كرد و گريخت. اتفاقا كلوخ، پيشانى ابوحنيفه را كوفت و آزرده نمود. ابوحنيفه و شاگردانش از عقب بهلول رفتند و او را گرفته پيش خليفه بردند. بهلول پرسيد از طرف من به شما چه ستمى شده است؟ ابوحنيفه گفت: كلوخى كه پرت كردى سرم را آزرده است. بهلول پرسيد: آيا مي‌توانى آن درد را نشان بدهى؟! ابوحنيفه جواب داد: مگر درد را مي‌توان نشان داد؟ بهلول گفت: اگر به حقيقت، دردى در سر تو موجود است، چرا از نشان دادن آن عاجزى و آيا تو خود نمي‌گفتى هر چه هستى دارد قابل ديدن است و از نظر ديگر، مگر تو از خاك آفريده نشده‌اى و عقيده ندارى كه هيچ چيز به همجنس خود عذاب نمي‌شود و آزرده نمي‌گردد؟ آن كلوخ هم از خاك بود پس بنا به عقيده تو من تو را نيازرده‌ام. از اين‌ها گذشته، مگر تو در مسجد نمي‌گفتى هر چه از بندگان صادر شود، در حقيقت فاعل خداوند است و بنده را تقصير نيست؟ پس اين كلوخ هم از طرف خداوند بر سر تو وارد شده و مرا تقصيرى نيست!

ابوحنيفه فهميد كه بهلول با يك كلوخ سه غلط و اشتباه او را فاش كرد در اين هنگام هارون الرشيد خنديد و وي را مرخص نمود.

روضات الجنات

حضرت نوح و كربلا


چون حضرت نوح(ع) كشتى را بنا نمود، صد هزار مسمار(ميخ) به كشتى زد تا اين‌كه پنج مسمار ماند. يكى از آن پنج مسمار را برداشت.

پس آن مسمار در دست نوح روشن شد چنان‌كه ستاره رخشان در افق آسمان درخشنده مى‌شود. پس نوح از درخشندگى مسمار حيران شد و خداوند عالم، مسمار را به نطق و تكلم آورد با زبان گشاده و فصيح عرض كرد كه يا نوح! من بر اسم نامى خاتم انبياء محَّمدبن‌عبد ا... مقرَّر شده‌ام و درخشندگى من از بركت اسم آن بزرگوار است. پس جبرئيل نازل شد و حضرت نوح(ع) از جبرئيل سؤ ال كرد: يا جبرئيل! اين چه مسمارى است كه من هرگز مثل او را در درخشندگى نديده‌ام؟

جبرئيل گفت: اين مسمار بر اسم حضرت رسول ا...(ص) است. پس حضرت نوح سه مسمار ديگر از آن‌ها را برداشت و هر يك را به طرفى از كشتى زد، و هر يك در درخشندگى مثل سابق بود، چون نوبت مسمار پنجم رسيد حضرت نوح(ع) آن را برداشت و ديد که درخشان و منوّر گرديد، در دستش، و رطوبت سرخى از آن مسمار ظاهر شد، حضرت نوح(ع) متعجّب ماند از جبرئيل سؤال كرد:

جبرئيل عرض كرد كه اين مسمار پنجم، مسمار حسين(ع) و به نام اوست، آن را به جانب مسمار پدرش بزن. حضرت نوح پرسيد كه اين چه رطوبت است كه از اين مسمار ظاهر مى‌شود؟ جبرئيل عرض كرد: اين خون است. و احوالات و وقايع كربلا را به حضرت نوح(ع) بيان كرد؛ حضرت نوح(ع) گريست و بر قاتلين آن حضرت لعن نمود.

داستان‌هايى از زمين كربلا

سرگذشت قوم  "تُبّع"

سرگذشت قوم  "تُبّع"

پادشاه قوم تبع

" تُبّع " از ریشه " تَبِعَ " و در لغت به معنی پیروی کردن است؛ خواه به طور دنبال کردن و تعقیب باشد، خواه از نظر پذیرفتن دستور و اطاعت کردن.1 و در اصطلاح به رؤسایی گفته می شود که به خاطر پیروی بعضی از آنها از بعضی دیگر در ریاست و سیاست این چنین نامیده شده اند و نیز گفته شده " تُبّع " فرمانروایی است که قومش از وی پیروی می کنند و جمعش "تبابعه" است.2

ادامه نوشته

غار مخوف اصحاب کهف در کجا واقع شده است؟

غار مخوف اصحاب کهف در کجا واقع شده است؟


اصحاب کهف

شهرى که اصحاب کهف در آن ساکن بودند بنا بر روایتى که در بحارالانوار از حضرت على، علیه‏السلام، نقل شده است «افسوس‏»1 نام داشت که افسوس پیش از میلاد مسیح یکى از شهرهاى معروف جهان بوده که معبد معروف «دیانا» که از عجایب هفتگانه بوده در این شهر قرار داشت. که این معبد از طرف مرد شهرت ‏طلبى به نام «اروسترات‏» در سال ۳۵۶ق.م طعمه حریق شده تا بدین وسیله نام او در تاریخ جاویدان بماند.


ادامه نوشته