شب عاشورا، شب معراج بود

شب عاشورا، شب معراج بود. يك دنيا شادي و بهجت و مسرت حكمفرما بود. خودشان را پاكيزه مي‌كردند، موهاي بدنشان را مي‌ستردند. انگار كه خود را براي يك جشن و مهماني آماده مي‌كنند. خيمه‌اي بود به نام«خيمه تنظيف»، كسي در داخل آن مشغول نظافت خويش بود، دو نفر هم در بيرون خيمه نوبت گرفته بودند، يكي از آن‌ها كه ظاهرا«برير» است با ديگري مزاح و شوخي مي‌كند، آن فرد به برير مي‌گويد: امشب كه شب مزاح نيست! برير جواب مي‌دهد: من اهل مزاح نيستم ولي امشب را براي مزاح مي‌بينم!
آن شب از خيمه‌ها صداي صوت قرآن و ذكر و دعا زياد شنيده مي‌شد. آواز خوش آن بلبلان خوش‌‌الحان فضا را پر كرده بود به‌طوري كه وقتي دشمن از نزديك خيمه‌هاي اين مسستغفرين و توبه‌ كنندگان واقعي عبور مي‌كرد، مي‌گفت: انگار كه اين خيمه‌ها لانه زنبور عسل است.
اين‌سان ياران حسين(ع) در شب عاشورا با پروردگار خويش خلوت كرده و راز و نياز مي‌كردند و از گذشته خود توبه مي‌نمودند. آن وقت آيا ما نيازي به توبه نداريم؟ آن‌ها نيازمند هستند و ما بي نياز از توبه؟ حتي حسين‌ عليه‌السلام مي‌فرمايد: من امشب را مي‌خواهم شب استغفار و توبه خود قرار دهم، تا چه رسد به ما؟!
استاد شهيد مرتضي مطهري، گفتارهاي معنوي، ص 125،126