معجزه تربت سيد الشهدا(ع)
عالم زاهد پرهيزگار حجتالاسلام و
المسلمين مرحوم آقاي حاج شيخ محمدحسن عالم نجفآبادي قدس سره نقل فرمودند: «من در
زمان مرجعيت مرحوم آيت ا... آخوندي خراساني كه در نجف اشرف مشغول تحصيل بودم مريض
شدم و اين بيماري مدتي طول كشيد و پرستاري مرا بعضي از طلاب در همان حجره مدرسه بر
عهده داشتند. پس از چندي بيماري من به قدري شديد شد كه اطبا از شفا يافتنم مأيوس
شدند و ديگر براي معالجهام نيامدند، و من در حال تب شديد گاهي بيهوش ميشدم و
گاهي به هوش ميآمدم.
يكي از رفقا كه مرا پرستاري ميكرد شنيده بود كه عالم زاهد مرحوم آيتا...
آقاي حاج عليمحمد نجفآبادي قدس سره مقداري از تربت اصلي حضرت سيدالشهدا(ع) را
دارد. او به منزل معظمله رفته و از وي خواسته بود قدري از آن تربت را بدهد كه به
من بخورانند تا شفا يابم. ايشان فرموده بود: من به قدر يك عدس تربت دارم و آن را
گذاشتهام كه بعد از مرگم در كفنم بگذارند. آن آقا ناراحت شده و گفته بود: حالا كه
ما از همه جا مأيوس شده و به شما پناه آورده ايم شما هم از دادن تربت خودداري ميكنيد؟
اين بيمار در حال احتضار است و ميميرد.
مرحوم آيتا... آقاي حاج عليمحمد، دلش به حال بيمار سوخته و قدري از
آن تربت كه از جان خودش عزيزترش ميداشت به آن شخص داده بود. تربت را با آب مخصوصي
كه وارد شده در آب حل كرده و به حلق من ريخته بودند.
من كه در حال بيهوشي به سر ميبردم، ناگهان چشمان خود را باز كرده و
ديدم رفقا اطراف بسترم نشستهاند، خوب دقيق شدم و آنان را شناختم و قصه تربت را كه
به حلقم ريخته بودند برايم شرح دادند. كم كم در خود احساس نيرو و نشاط كردم و
حركتي به خود داده نشستم، ديدم نشاط بيشتري دارم. برخاستم و ايستادم و چون يقين
كردم كه به بركت تربت مقدس امام حسين(ع) شفا يافتم حال خوشي پيدا كردم و به رفقا
گفتم: از شما خواهش ميكنم كه از حجره بيرون برويد، چون ميخواهم زيارت عاشورا را
بخوانم. رفقا از حجره بيرون رفتند و من درِ حجره را بستم و بدون احساس ضعف با آن
حال خوشي كه قابل وصفكردن نيست مشغول خواندن زيارت حضرت سيدالشهدا(ع) شدم.»
آيت ا... شهيد دستغيب، كتاب سيدالشهدا، ص 166















