معجزه تربت سيد الشهدا(ع)

معجزه تربت سيد الشهدا(ع)

عالم زاهد پرهيزگار حجت‌الاسلام و المسلمين مرحوم آقاي حاج شيخ محمدحسن عالم نجف‌آبادي قدس سره نقل فرمودند: «من در زمان مرجعيت مرحوم آيت ا... آخوندي خراساني كه در نجف اشرف مشغول تحصيل بودم مريض شدم و اين بيماري مدتي طول كشيد و پرستاري مرا بعضي از طلاب در همان حجره مدرسه بر عهده داشتند. پس از چندي بيماري من به قدري شديد شد كه اطبا از شفا يافتنم مأيوس شدند و ديگر براي معالجه‌ام نيامدند، و من در حال تب شديد گاهي بيهوش مي‌شدم و گاهي به هوش مي‌آمدم.
يكي از رفقا كه مرا پرستاري مي‌كرد شنيده بود كه عالم زاهد مرحوم آيت‌ا... آقاي حاج علي‌محمد نجف‌آبادي قدس سره مقداري از تربت اصلي حضرت سيدالشهدا(ع) را دارد. او به منزل معظم‌له رفته و از وي خواسته بود قدري از آن تربت را بدهد كه به من بخورانند تا شفا يابم. ايشان فرموده بود: من به قدر يك عدس تربت دارم و آن را گذاشته‌ام كه بعد از مرگم در كفنم بگذارند. آن آقا ناراحت شده و گفته بود: حالا كه ما از همه جا مأيوس شده و به شما پناه آورده ايم شما هم از دادن تربت خودداري مي‌كنيد؟ اين بيمار در حال احتضار است و مي‌ميرد.
مرحوم آيت‌ا... آقاي حاج علي‌محمد، دلش به حال بيمار سوخته و قدري از آن تربت كه از جان خودش عزيزترش مي‌داشت به آن شخص داده بود. تربت را با آب مخصوصي كه وارد شده در آب حل كرده و به حلق من ريخته بودند. 
من كه در حال بيهوشي به سر مي‌بردم، ناگهان چشمان خود را باز كرده و ديدم رفقا اطراف بسترم نشسته‌اند، خوب دقيق شدم و آنان را شناختم و قصه تربت را كه به حلقم ريخته بودند برايم شرح دادند. كم كم در خود احساس نيرو و نشاط كردم و حركتي به خود داده نشستم، ديدم نشاط بيش‌تري دارم. برخاستم و ايستادم و چون يقين كردم كه به بركت تربت مقدس امام حسين(ع) شفا يافتم حال خوشي پيدا كردم و به رفقا گفتم: از شما خواهش مي‌كنم كه از حجره بيرون برويد، چون مي‌خواهم زيارت عاشورا را بخوانم. رفقا از حجره بيرون رفتند و من درِ حجره را بستم و بدون احساس ضعف با آن حال خوشي كه قابل و‌صف‌كردن نيست مشغول خواندن زيارت حضرت سيدالشهدا(ع) شدم
آيت ا... شهيد دستغيب، كتاب سيدالشهدا، ص 166

 

زیارت اربعین

خوره ای رفته به جان من و هر دم گوید:

تو اگر پست نبودی حرمت می بردند...

به هوای حرم کرب و بلا محتاجم ...

   دود این شهر مرا از نفس انداخته است 

                                                           به هوای حرم کرب و بلا محتاجم ... 


یا رقیه

یا رقیه
تو ببخشا که اگر
صورت من نیلی نیست ،
پلک سالم دارم
بازو و پهلوی من بی درد است
لیک چشمانم اگر بهر تو گریان نشود
نامرد است ...

ورود اسراي اهل بيت(ع) به مجلس يزيد

ورود اسراي اهل بيت(ع) به مجلس يزيد

ای یزید! هر فریب و نیرنگی که داری بر ضد ما به کار گیر و از هیچ اقدامی علیه ما دریغ مدار که به خدا قسم نه می توانی نام ما را محو کنی و نه نور وحی ما را خاموش کنی و نه به جلال و شکوه ما دست یابی و نه این ننگ را از دامن خود پاک کنی . 


خطبه ی تاریخی حضرت زینب (سلام الله علیها) را در مجلس یزید (لعنت الله).

عظمت کار امام حسین(ع) در برابر کار ابراهیم خلیل(ع)

عظمت کار امام حسین(ع) در برابر کار ابراهیم خلیل(ع)
آیت الله بهجت ره:
امام حسین (ع) وجود عظیمی است که خدا او را دوست دارد. چطور دوستش دارد؟ آیا همان‌طور که حضرت ابراهیم را دوست دارد؟ نه، خیلی بالاتر از آن است.
 چرا خداوند این گونه به اباعبدلله (ع) محبت دارد؟ حضرت ابراهیم تسلیم امر خدا شد و زن و یک فرزند را به بیابان بی آب و علف برد که در آنجا دشمن نبود. یا در سالهای بعد فرزندی را که رعنا شده بود به قربانگاه برد و خواست به دستور خدا قربانی‌اش کند و از آن گذشت ولی فرزندش حتی یک جراحت برنداشت و قطره‌ای خون از او جاری نشد.

عنایات حضرت عباس به ارامنه و غیرمسلمانها

عنایات حضرت عباس به ارامنه و غیرمسلمانها

جناب حجه الاسلام آقاي حاج شيخ فضل الله شفيعي قمي حامي و مروج مكتب اهل بيت عليهم السلام طي نامه‌اي به انتشارات مكتب الحسين عليه السلام كرامت زير را يادآورد شده‌اند:حقير در سال 1355 تهران منبر رفتم. يكي از گويندگان برايم نقل كرد :در محلي ده شب منبر مي‌رفتم. يكي از شبها بعد از منبر نوجواني مرا به خانه‌اي دعوت كرد و گفت پدرم با شما كار دارد. پس از ورود به خانة مزبور، شخصي را در روي تخت مشاهده كردم كه بيمار بود. وي مرا كنار خود طلبيد و گفت: آقاي محترم من شخصي مسيحي هستم و مسلمان نيستم ولي به ابوالفضل شما اعتقاد دارم. دكتر مرا جواب كرده و اين مرضي كه دارم خوب شدني نيست. پدرم با اين مرض مرد برادرم هم با اين مرض مرد من هم با همين مرض ساعت آخر عمر را سپري مي‌كنم اگر شما شفاي مرا از حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام بگيريد قول مي‌دهم مسلمان شوم من بدنم لرزيد! با اين بيمار رو به موت چه كنم؟! بالاخره براي شفاي او متوسل به حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام شدم يكي دو شب از مجلس مانده بود، نوجوان پيدا شد و بعد از منبر مرا به خانه دعوت كرد. پيش خود گفتم حتما آن مرد مرده است و ما رسوا شده‌ايم! متزلزل و نگران، همراه او رفتم. داخل خانه كه شدم ديدم آن مرد از روي تخت پايين آمد تا چشمش به من افتاد بنا كرد به گريه كردن و گفتن:ديدي گفتم ابوالفضل شما باب الحوائج است، به من عنايت كرد و من خوب شدم. الان شهادتين را بگو تا من مسلمان شوم.

زینب یعنی...

خواهر اگر تعداد موهاى سپید برادرش را نداند که خواهر نیست .
خواهر اگر عمق چروکهاى پیشانى برادرش رانشناسد که خواهر نیست .
تازه اینها مربوط به ظواهر است . اینها را چشم هر خواهرى مى تواند در سیماى برادرش ببیند.
زینب یعنى شناسایی بندهاى دل حسین ، یعنى زیستن در دهلیزهاى قلب حسین ، عبور کردن از رگهاى حسین وتپیدن با نبض حسین .
زینب یعنى حسین در آینه تاءنیث .
زینب یعنى چشیدن خار پاى حسین با چشم .
زینب یعنى کشیدن بار پشت حسین ، بر دل.

آفتاب در حجاب - سید مهدی شجاعی

بماند بقیه اش

بماند بقیه اش

کوتاه کن کلام ... بماند بقيه اش

مرده است احترام ... بماند بقيه اش
از تيرهاي حرمله يک تير مانده بود
آن هم نشد حرام ... بماند بقيه اش
هر کس که زخمي از علي و ذوالفقار داشت
آمد به انتقام ... بماند بقيه اش
شمشيرها تمام شد و نيزه ها تمام
شد سنگ ها تمام... بماند بقيه اش
گويا هنوز باور زينب نمي شود
بر سينه ي امام؟ ... بماند بقيه اش
پيراهني که فاطمه با گريه دوخته
در بين ازدحام... بماند بقيه اش
راحت شد از حسين همين که خيالشان
شد نوبت خيام....بماند بقيه اش
رو کرد در مدينه که يا ايهاالرسول
يافاطمه! سلام ... بماند بقيه اش
از قتلگاه آمده شمر و ز دامنش
خون علي الدوام ... بماند بقيه اش
سر رفت آه، بعد هم انگشت رفت، کاش
از پيکر امام ... بماند بقيه اش
بر خاک خفته اي و مرا ميبرد عدو
من ميروم به شام ...بماند بقيه اش
دلواپسم براي سرت روي نيزه ها
از سنگ پشت بام ...بماند بقيه اش
دلواپسي براي من و بهر دخترت
در مجلس حرام ...بماند بقيه اش
حالا قرار هست کجاها رود سرش
از کوفه تا به شام ... بماند بقيه اش
تنها اشاره اي کنم و رد شوم از آن
از روي پشت بام ... بماند بقيه اش
قصه به "سر" رسيد و تازه شروع شد
شعرم نشد تمام ... بماند بقيه اش
محمد رسولي

 

هنوز زینب تنهاست

رسم عجیبی است... شهر دیگر بوی محرم نمی دهد....
عاشورا که تمام میشود دیگر تمام شده است انگار تمام مصیبت ها ...
چرا مردم  نمیدانن ، تازه شروعی بر آغاز درد هاست ؟
به همین زودی غافل می شویم ، که هنوز زینب تنهاست؟

سه تصوير از عاشورا

سه تصوير از عاشورا

1
همه‌ي بچه‌ها فرياد مي‌كشيدند: “عمو، عمو، آب، آب...” فاطمه كنارِ پرده‌ي خيمه‌ ايستاده بود و بيرون را مي‌نگريست. ما له‌له‌زنان فرياد مي‌كشيديم: “عمو، عمو، آب، آب” فاطمه با دست به ما اشاره كرد كه آرام شويم. گفت كه عمو از اباعبدالله رخصت گرفت و رفت. با دو مشكِ آب. حالا آرام‌تر، انگار در خودمان، مي‌گفتيم: “عمو، عمو، آب، آب” لختي نگذشته بود، كم از ساعتي شايد، ما هم‌چنان منتظر نشسته بوديم و زيرِ لب ذكر را تكرار مي‌كرديم. ناگاه فاطمه پرده‌ي خيمه را رها كرد و به زمين افتاد. حالا همه تشنه‌گي را فراموش كرده بوديم. ديگر كسي از آب حرفي نمي‌زد. كسي آب نمي‌خواست. فرياد مي‌زديم: “عمو، عمو، عمو، عمو...”

2
به سمتِ ميدان كه راه مي‌افتد، هيچ‌كدام از زنانِ اهلِ حرم، نگرانِ زخم نيستند، جمله‌گي نگرانِ چشم‌زخم‌اند. پس صدقه كنار مي‌گذارند و تعويذ مي‌خوانند كه مبادا ورا چشمِ شومي بيازارد.

اما راوي بايستي ظاهربين باشد. پس از چشم‌زخم نمي‌نويسد و مي‌نويسد كه زخم‌ها از شماره بيرون بود. حتا از نگاشتنِ ظواهر نيز عاجز است!

و حالا همه پرده‌گيان كناره‌ي درگاهِ خيمه ايستاده‌اند و از او مهلتي مي‌خواهند تا سير ببينندش. راه‌ رفتنِ موزونِ علي را نشانه مي‌گيرند و موزون مي‌گويند: “مهلاً مهلا“ بي‌توجه به سجع موزون و مقفايي كه ساعتي بعد راوي خواهد نوشت: “و او را قطعه‌قطعه كردند؛ ارباً اربا

3
غروب شده است. تا اباعبدالله بود، هر چند وقت يك‌بار مي‌آمد و براي ما چيزي مي‌گفت و مي‌رفت. ما هم خجالت مي‌كشيديم و گريه نمي‌كرديم و گوش مي‌كرديم. اما حالا ديگر خيلي وقت است كه نيامده تا براي‌مان چيزي بگويد. حالا فاطمه بچه‌هاي كوچك را يك‌جا جمع كرده است. البته من ديگر بزرگ شده‌ام. براي همين به فاطمه مي‌گويم: “تو هم قرآن بخوان، مثلِ...” نمي‌دانم چرا، اما سرش را بالا مي‌گيرد. به جاي آن كه ما را آرام كند، نگاه مي‌كند به موهاي من و جيغ مي‌زند:

فَكَيفَ تَتَّقونَ اِن كَفَرتم يَوماً يَجعلُ الوِلدانَ شيبَا... (چه‌سان در امانيد، اگر كافر باشيد در روزي كه كودكان را پير مي‌گرداند؟ مزمل-17)


رضا اميرخاني

حـسـیـنـیـه یـار سـخن


بــــــــفــــــرمـــــایــیــد

 حـسـیـنـیـه یـار سـخن


عزاداری در قرآن

پرسش: آیا فرهنگ عزاداری ریشه قرآنی دارد یا اینکه فقط در روایات و سیره اهل بیت(ع) می‌توان مستنداتی برای آن پیدا کرد؟

پاسخ:
فرهنگ عزاداری و سوگواری ریشه قرآنی دارد و آیات عدیده‌ای بر این امر دلالت دارد که به نمونه‌هایی از آن ذیلاً اشاره می‌کنیم.
1-
سوگواری یعقوب در فراق یوسف

با این که یوسف فقط مفقودالاثر بود و مرگ او حتمی نبود، یعقوب، پیامبر الهی و پدر بزرگوار او آنچنان در فراق او گریه کرد که در نهایت نابینا شد. چنان که قرآن کریم می‌فرماید:‌‌«و قال یا اسفی علی یوسف و ابیضت عیناه من الحزن فهو کظیم؛ و گفت: این اندو (بر فراق) یوسف و چشمان او از اندوه سفید شد اما خشم خود را فرو می‌برد.

بقیه در ادامه مطلب...

ادامه نوشته

فضيلت عزاداري براي امام حسين(ع)

فضيلت عزاداري براي امام حسين(ع)

فضیلت عزاداری و گریه برای امام حسین(ع) در کلام علما و مراجع تقلید:

حضرت آيت‌ا... بهجت(ره): بكا (گريه) بر مصائب اهل بيت و بخصوص حضرت سيدالشهدا شايد از آن قبيل مستحباتي باشد كه مستحبي افضل از آن نيست.
حضرت آيت ا... شيخ جعفر شوشتري(ره) : هر غذايي نياز به نمك دارد و نمك مجالس وعظ و ارشاد، ذكر مصائب مولي الكونين حضرت ابا عبدا... الحسين(ع) است
حضرت آيت ا...گلپايگاني(ره): مي‌خواهم نامم در زمره روضه‌خوان‌هاي سيد الشهدا(ع) ثبت شود. 
حضرت آيت ا... مرعشي نجفي(ره): دستمالي را كه اشك‌هاي زيادي در رثاي جدم حسين بن علي و اهل‌بيت مكرم او ريخته وصورت خود را با آن پاك مي‌كردم، بر روي سينه در كفنم بگذاريد
حضرت آيت ا... تالهي همداني(ره): ثابت شده كه در هر منزلي ذكر مصيبت حضرت سيد الشهدابشود بركاتي پيدا مي‌شود و بلاهايي دور مي‌گردد و موجب حسن عاقبت خواهد شد.
شهيد آيت ا... دستغيب(ره) : كعبه حرم ظاهري است، حرم باطني و واقعي خدا، حرم امام حسين(ع) است.

تاثيرات تربيتي محرّم بر کودکان

تاثيرات تربيتي محرّم بر کودکان

کودکي، دوران ريشه دواندن است. هر چيزي که در دوران کودکي به کودک آموخته شود و با احساس مثبتي عجين گردد، يک ريشه در وجود او مي‌دواند که در مابقي عمر، آن ريشه در حد توانش رشد خواهد نمود. اکنون در ماه محرّم، جا دارد ريشه يک ارتباط عرفاني و معنوي، بين فرزندمان و سالار شهيدان حضرت اباعبدا... الحسين را شکل دهيم. شرکت دادن کودکان در مراسم عزاداري و سياه پوشيدن و تعزيه ديدن و. .. از جمله اقداماتي است که در ريشه سازي اين ارتباط، مؤثر است.

به نوشته تبيان، کودکان متوجه اشتباه‌هاي مداحان و ضعف‌هاي اجرايي نمي‌شوند. آن‌چه کودکان درک مي‌کنند شکوه يک حماسه، شور عزاداري و همدردي، و عواطف مثبت موجود در فضاست. کودکان با حضور در اين صحنه‌ها براي پيدا کردن معرفتي عميق به کمک دانش‌هايي که در آينده کسب مي‌کنند، آماده مي‌شوند.

اگر اين زمينه عاطفي در دوران کودکي ايجاد نشود و اين ريشه اتصال شکل نگيرد، هر چند در بزرگسالي، فرد يک محقق ديني گردد، آن درونمايه عاطفي براي رسيدن به معرفتي عميق را نخواهد داشت. شايد شما هم گاهي تجربه کرده باشيد که انسان ارزش چيزي را عقلا باور مي‌کند، اما نمي‌تواند باز هم آن ارزش را گرامي دارد؛ چرا که احساسات او در جهت خلاف آن ارزش شکل گرفته است.

از شرکت دادن کودکان (سه سال به بالا) در مراسم عزاداري به دليل بازيگوشي و سرو صدايشان خودداري نکنيد بلکه سعي کنيد تا آن‌جا که مي‌توانيد کودکان را آرام نگه‌داريد. اگر کودکان را از هم جدا نگه داريد و با خوراکي‌هاي مختصري آن‌ها را سرگرم سازيد، و خودتان از هرگونه خطاي رفتاري که متناسب با کرامت مجالس عزاداري است، پرهيز کنيد، اميد است که فضاي معنوي مجلس بر قلب کودکان تاثير لازم را بگذارد.

توجه داشته باشيد که در ماه محرم برنامه‌هاي شاد و مفرح کودکان در تلويزيون کم مي‌شود. اين مسأله بايد موجب خضوع و خشوع کودکان در مقابل مقدسات محرم گردد نه آزار و رويگرداني. بنابراين اگر به جاي ديدن کارتون و شنيدن موسيقي‌هاي کارتوني که بچه‌ها قبل از محرّم به آن عادت داشتند، کودکان را به سمت جاذبه‌هاي موجود در فضاي عزاداري هدايت نماييد، نه تنها اين کناره گيري و تغيير، تاثير بدي نخواهد داشت بلکه نتيجه مطلوب مورد نظر را نيز خواهيد گرفت. کودکان به تماشاي تعزيه‌ها و طبل دسته‌جات عزاداي علاقه بسيار نشان مي‌دهند. آن‌ها را براي تماشا و حتي شرکت در اين مراسم ياري دهيد و به کيفيت احساساتشان در اين خصوص توجه داشته باشيد. کاري کنيد در کنار گريه و سياهي، شور و شکوه را هم درک کنند. کاري کنيد عزاداري امام حسين(ع) را به عنوان يک کار بزرگ که براي مبارزه با بدي‌ها انجام مي‌شود، بشناسند. عزاداري براي رفع حوائج نيست هرچند چنين اثري را به همراه دارد. عزاداري به ما مي‌آموزد که هميشه در مقابل بي رحمي‌ها و قساوت‌ها، حساس باشيم. هر که حساس‌تر و مهربان‌تر باشد عزادارتر است. عزاداري به ما مي‌آموزد براي مقدسات ديني بايد ارزش زيادي قائل بود و احساسات هماهنگ با آن‌ها را دائم تقويت نمود. اين‌ها چيزهايي است که ما و فرزندانمان بايد از عزاداري‌هاي محرّم بياموزيم.

عزاداري در خانه

اگر عزاداري ما محدود به مسجد و هيأت و خيابان‌ها شود و در خانه هيچ رنگ و بويي از عزا ديده نشود، ممکن است احساس دوگانگي و دورويي شکل گيرد. تا حد ممکن و به اندازه مصلحت به خانه هم رنگ و بوي عزاي حسيني بدهيد. اگر مي‌توانيد يک پرچم سياه روي ديوار پذيرايي نصب کنيد. از انجام کارهايي که ناسازگاري با عزاداري است خودداري کنيد. اما به جاي آن هرچه از نواهاي محرّم را مي‌پسنديد پخش کنيد. به هر حال تفاوتي را به جهت بزرگداشت مراسم عزاي امام در خانه ايجاد کنيد. از تعريف کردن قضاياي کربلا پرهيز نداشته باشيد. اما از شوکه کردن کودکان با بيان برخي چيزها بپرهيزيد. سعي کنيد کلي‌تر و کودکانه‌تر بيان کنيد. در حضور کودکان از نقد برنامه‌هاي عزاداري که مخصوصا موجب جذب آن‌ها شده، بپرهيزيد.

گاهي افرادي را در صف عزاداران حسيني مي‌بينيم که علي‌رغم محبت و حساسيتي که در اين مراسم نشان مي‌دهند، اهل رعايت حق الناس نيستند و بعضا بدرفتاري‌هاي زيادي هم نشان مي‌دهند. بعيد نيست ريشه اين دوگانگي‌ها و دو‌رويي‌ها در همان دوران کودکي در خانواده شکل گرفته باشد. به توجه دقيق و عميق کودکانتان عنايت بيش‌تري داشته باشيد و عزاداري را هماهنگ و همه جانبه پيش ببريد.

 

گریه ی امام زمان عج بر مادرش حضرت زهرا سلام الله علیها

گریه ی امام زمان عج بر مادرش حضرت زهرا سلام الله علیها
سيد باقر رضوى هندى "م 1329" مى گويد: در شب عيد غدير امام زمان عليه السلام را در خواب ديدم در حاليكه محزون بود و گريه مى كرد. خدمت حضرت رفتم و سلام كردم و دو دستش را بوسيدم، ولى ديدم گويا متفكر است. عرض كردم: آقاى من، اين روزها ايام خوشحالى و سرور عيد غدير است؛ ولى شما را محزون و گريان مى بينم؟ فرمودند: به ياد مادرم زهرا عليهاالسلام و حزن و مصائب او هستم. سپس حضرت اين شعر را خواندند: لاترانى اتّخذتُ لا وعُلاها - بعد بيت الأحزان بيت سرور!
سيد باقر مى گويد: از خواب برخاستم و قصيده اى با تضمين شعر مولايم و بر همان قافيه درباره ى غدير و مصائب حضرت زهرا عليهاالسلام سرودم كه قسمتى از آن چنين است:فابكِ و ازفر لها، فإنّ عداها- منعوها من البكاء و الزفير(پس گریه کن و شیون کن بر او که دشمنش او را از گریه و شیون هم منع کرده بود...)


اربعين در فرهنگ عاشورا (بخش دوم و پاياني)


ورود اهل بيت (ع) به كربلا

هنگامي كه اهل بيت ابي عبدالله (ع) در مسير حركت به سوي مدينه، به سرزمين عراق رسيدند، به راهنما گفتند: ما را از راه كربلا ببريد كه در روز عاشورا نتوانستيم عزاداري كنيم. چون به كربلا رسيدند، جابر بن عبد الله انصاري را ديدند كه با تني چند از بني هاشم و خاندان پيامبر براي زيارت امام حسين عليه السلام آمده بودند، پس همه آن ها در آن سرزمين گرد هم آمدند و گريه و ناله و زاري كردند و بر صورت خود سيلي زدند و نالههاي جانسوز سر دادند و زنان روستاهاي مجاور نيز به آنان پيوستند حضرت زينب (س) از شدت مصيبت، گريبان خود را پاره كرد و با صداي جانكاه كه دل ها را جريحه دار ميكرد، ميفرمود: «اي واي برادرم حسين جان! اي واي اي محبوب دل پيامبر خدا (ص!) اي فرزند مكه و منا! آه و واي اي پسر فاطمه زهرا (س) و پسر علي مرتضي (ع)»! گفت و گفت تا كنار قبر، بيهوش به زمين افتاد.(1)

زن ها اجتماع كردند، آب به صورت زينب پاشيدند تا به هوش آمد. يكي از اين بانوان كه بر اثر شدت اندوه و گريه غش كرد، فاطمه بنت الحسين (همسر حسن مثني ) بود.

و رباب همسر با وفاي امام حسين (ع) ماند و شب و روز بر مصايب آن حضرت گريه ميكرد، حتي زير سايه نميرفت؛ بلكه در برابر تابش آفتاب مينشست و ميگريست و ميگفت: «شوهرم را در برابر تابش خورشيد كشتند.»(2)

در مقتل «ابي مخنف» آمده است: هنگامي كه اهل بيت (ع) وارد كربلا شدند، داغ هايشان تازه شد و گريبان ها را چاك زدند و موها را پريشان كردند و غم هاي نهان را آشكار نمودند، و چند روز كنار قبرها به عزاداري پرداختند، گويا چنين مرثيه مي خواندند:


برای مشاهده کامل پست به ادامه مطلب بروید ...

ادامه نوشته

اربعين در فرهنگ عاشورا(1)

عدد اربعين، يك ويژگي دارد كه آن را از عددهاي ديگر متمايز مي‌كند. عدد 40 از اعداد متبركه است. از اين رو بسياري از امور، رياضيات و عبادت‌ها هنگامي كه به عدد 40 مي‌رسد، تكميل مي‌شود؛ بلكه آثار بسيار بزرگي بر اين عدد مترتب است.

بيش‌تر پيامبران(ع) در 40 سالگي به مقام رسالت رسيدند. در «منهج الصادقين» آمده است: به هيچ پيغمبري، پيش از 40 سالگي، وحي نازل نشد. در حديثي آ مده است: حضرت محمد بن عبدالله(ص) در روز بيست و هفتم رجب در حالي كه 40 سال داشتند، به رسالت الهي برگزيده شدند.1

مجلسي (قدس سره) در «بحار» و «جلاء العيون» از رسول خدا(ص) روايت كرده است كه فرمود: «يا علي! هر گاه مؤمني از دنيا برود، آسمان و زمين تا 40 روز برايش گريه ميكنند، و هرگاه عالمي بميرد، آسمان و زمين تا 40 ماه بر وي مي‌گريند، و هر گاه پيغمبري بميرد، آسمان و زمين 40 سال براي او گريه مي‌كنند. پس چون تو را شهيد كنند، آسمان و زمين 40 سال بر تو گريه مي‌كنند.»2


برای مشاهده کامل پست به ادامه مطلب بروید ...

ادامه نوشته

شناسنامه حضرت علي اکبر عليه السلام

شناسنامه حضرت علي اکبر عليه السلام

ايشان در 11 شعبان سال 33 هجري قمري در مدينه ديده به جهان گشود. مادر بزرگوار وي ليلا دختر ابي مره است. ليلا براي امام حسين پسري آورد، رشيد، دلير، زيبا، شبيه ترين کس به رسول خدا، رويش روي رسول، گفت وگويش گفت وگوي رسول خدا، هر کس که آرزوي ديدار رسول خدا را داشت به چهره پسر ليلا مي‌نگريست، تا آن جا که پدر بزرگوارش مي‌فرمايد "هرگاه مشتاق ديدار پيامبر مي‌شديم به چهره او مي‌نگريستيم".

سن حضرت علي اکبر

حضرت علي اکبر در کربلا حدود 25 سال داشت. برخي راويان سن وي را 18 سال و 20 سال هم گفته اند.

اولين شهيد عاشورا از بني هاشم

حضرت علي اکبر اولين شهيد عاشورا از بني هاشم بود. شجاعت و دلاوري حضرت علي اکبر و رزم آوري و بصيرت ديني و سياسي او، در سفر کربلا به ويژه در روز عاشورا تجلي يافت. سخنان و فداکاري‌هاي وي نيز به خوبي مؤيد اين مطلب است.

شهادت حضرت علي اکبر

روز عاشورا پس از شهادت ياران امام، اولين کسي که اجازه ميدان طلبيد تا جان را فداي دين کند، او بود. اگر چه به ميدان رفتن وي بر اهل بيت و امام بسيار سخت بود، ولي از ايثار و روحيه جانبازي او جز اين انتظار نبود. وقتي به ميدان مي‌‏رفت، امام حسين در سخناني سوزناک به آستان الهي، آن قوم ناجوانمرد را که دعوت کردند ولي تيغ به رويشان کشيدند، نفرين کرد. علي اکبر چندين بار به ميدان رفت و رزم‌هاي شجاعانه ‏اي با انبوه سپاه دشمن داشت. پس از شهادت وي، امام حسين صورت بر چهره خونين او نهاد و دشمن را باز هم نفرين کرد.

مرقد مطهر حضرت علي اکبر

حضرت علي اکبر، نزديک ترين شهيدي است که با امام حسين دفن شده است. مدفن او پايين پاي اباعبد ا... الحسين قرار دارد و به اين سبب، ضريح امام شش گوشه است.

چشم درد آيت الله بروجردي و گِل سر عزاداران

چشم درد آيت الله بروجردي و گِل سر عزاداران

مرحوم آيت الله بروجردي فرمودند: دوراني كه در بروجرد بودم، چشمانم كم نور شده بودو به شدت درد مي كرد، تا اين كه روز عاشورا هنگامي كه دسته هاي عزاداري در شهر به راه افتاده بود، مقداري گل از روي سر يكي از بچه هاي عزادار دسته كه بر سر خود به علامت عزا ماليده بود، برداشتم و به چشمان خود كشيدم. در نتيجه فوراً چشمانم ديد و نور خود را باز يافت و روشن تمام شد.

سيماي فرزانگان، ج 3، ص 186

اثر زيارت عاشورا

اثر زيارت عاشورا

از مرحوم آيت الله حاج شيخ عبدالكريم حائري، نقل شده است:
اوقاتي كه در سامرا مشغول تحصيل علوم ديني بودم، اهالي سامرا به بيماري وبا و طاعون مبتلا شدند و همه روزه عده‌اي مي‌‌مردند.
روزي در منزل استادم، مرحوم سيد محمد فشاركي، عده‌اي از اهل علم جمع بودند. ناگاه مرحوم آقا ميرزا محمد تقي شيرازي تشريف آوردند و صحبت از بيماري وبا شد كه همه در معرض خطر مرگ هستند.
مرحوم ميرزا فرمود: اگر من حكمي بكنم آيا لازم است انجام شود يا نه؟همه اهل مجلس پاسخ دادند: بلي. فرمود: من حكم مي‌‌كنم كه شيعيان سامرا از امروز تا ده روز همه مشغول خواندن زيارت عاشورا شوند و ثواب آن را به روح نرجس خاتون، والده ماجده حضرت حجت بن الحسن (عليه ‌السلام) هديه نمايند تا اين بلا از آنان دور شود.
اهل مجلس اين حكم را به تمام شيعيان رساندند و همه مشغول خواندن زيارت عاشورا شدند. از فرداي آن روز تلف شدن شيعه متوقف شد
شهيد دستغيب، داستان‌هاي شگفت، صص 273 و 274

من هر گناهي کرده باشم به دين و امام حسين(ع) خيانت نمي کنم

من هر گناهي کرده باشم به دين و امام حسين(ع) خيانت نمي کنم

مرحوم طيب خدا ان‌شاءا... درجاتش را عالي کند‌ـ اعمال ظاهري‌اش خيلي مقبول نبود، يک داشي بود، ولي دهه محرم که مي‌شد همه چيز عوض مي‌شد. ورق برمي‌گشت همه گناهان تعطيل مي‌‌شد فکر دنيا و دنياداري و پول جمع کردن و اين حرف‌ها فراموش مي‌شد. دسته‌اي که طيب در تهران راه مي‌انداخت بي‌نظير بود. خرجي که مي‌داد بي‌نظير بود. يک پهلوان يک داش ميداني. از طرف شاه او را گرفتند و محکوم به اعدام شد. عشق امام حسين کارش را به اين‌جا رساند که وقتي از طرف شاه به او پيشنهاد کردند که تو فقط بگو من از خميني پول گرفتم و اين کار را کردم. گفت: من اعدام را بر اين خيانت ترجيح مي‌دهم. من به دين و سيدالشهدا خيانت نمي‌کنم. هر کار مي‌خواهيد بکنيد. هر چه واسطه‌ها و ديگران به او گفتند: شوخي نيست اين چوبه‌‌دار است. گفت اين کار از من نمي‌آيد من اگر هر گناهي کردم به دينم و به امام حسين خيانت نمي‌کنم. اعدامش کردند. مايه نجات و سعادت او چيزي نبود جز عشق امام حسين عليه‌السلام. ببينيد چه کيميايي است. حالا اين يکي نمونه‌اش است؛ صدها و هزارها از اين نمونه‌ها هست
به نقل از آيت‌ا...‌مصباح يزدي

آخرين توشه آيت الله حجت

مرحوم آيت الله العظمي حجت از مراجع تقليد بود كه در سوم جمادي الاولي سال 1372 قمري در قم از دنيا رفتند و قبرشان در حجره اي واقع در غرب مسجد مدرسه حجتيه است.

آيت الله حجت در اخلاص و تواضع و ساده زيستي كم نظير بود. روزي كه در آستانه احتضار قرار گرفت، به حاضران گفتند: براي من مقداري از تربت سيد الشهدا (عليه السلام) بياوريد. مقداري تربت حاضر كردند و با آب قاطي نمودند و ليوان آب را به ايشان دادند.

آيت الله حجت آن ليوان را به دست گرفت و نزديك لب آورد و گفت: آخر زادي من الدنيا تربه الحسين (عليه السلام.) آخرين توشه من از دنيا تربت حسين است.

آن گاه آب را نوشيدند و شهادتين را به لب جاري كردند و در حالي كه رو به قبله بودند، جان دادند.

داستان دوستان، ج 3، ص 40

شفاعت امام حسين (عليه السلام) از آيت الله شيخ عبد الكريم حائري

موسس حوزه علميه قم مرحوم آيت الله حائري نقل فرموده اند: هنگامي كه در كربلا بودم، سه شنبه شبي در خواب ديدم كه شخصي گفت: شيخ عبد الكريم كارهايت را انجام بده، سه روز ديگر خواهي مرد. از خواب بيدار شدم و متحير ماندم. گفتم: خواب است، ممكن است تعبيري ديگر داشته باشد.

روز سه شنبه و چهارشنبه مشغول درس و بحث بودم و خواب از خاطرم رفت. روز پنج شنبه كه تعطيل بود، با برخي رفقا به باغ مرحوم سيد جواد رفتم و در آن جا قدري گردش و مباحثه علمي كردم تا ظهر شد. ناهار را صرف كرديم و خوابيدم. در همين حال لرزهاي شديد مرا گرفت. رفقا آنچه عبا داشتند به روي من انداختند ولي همچنان مي لرزيدم و در ميان تب مي سوختم. حس كردم كه حالم وخيم است. نشانههاي مرگ را در خود ديدم كه ناگهان دو نفر ظاهر شدند. در طرف راست و چپ من نشستند و به هم نگاه كردند و گفتند: اجل اين مرد رسيده، مشغول قبض روحش شويم.

در همين حال با حضور قلبي تمام به ساحت ابي عبدالله متوسل شدم و عرض كردم: اي حسين عزيز! دستم خالي است، كاري نكردم و زاد و توشه اي ندارم. شما را به حق مادرتان حضرت زهرا (س) از من شفاعت كنيد كه خدا مرگ مرا تاخير اندازد تا فكري به حال خود كنم.

بلا فاصله، پس از توسل، شخصي نزد آن دو نفر آمد و گفت: حضرت سيد الشهدا (عليه السلام) فرمودند: شيخ عبد الكريم به ما متوسل شده و ما هم در پيشگاه خدا از او شفاعت كرديم كه مرگش را تاخير اندازد. خداوند اجابت فرمود. بنابراين، او را قبض روح نكنيد. در اين هنگام آن دو نفر به هم نگريستند و به آن فرد گفتند: سمعاً و طاعه. سپس همگي صعود كردند و رفتند.

در اين هنگام احساس سلامتي كردم. با حركت بدن بستگانم كه كنارم بودند آرام شدند و گريه را قطع كردند. با دست اشاره كردم كه به دهانم آبي بريزيد. آب آوردند و كم كم برخاسته و نشستم. تا پانزده روز ضعف و كسالت داشتم و بحمد الله از آن حالت به كلي خوب شدم. اين موهبت به بركت مولايم حسين (عليه السلام) بود. آري به خدا قسم.

گنجينه دانشمندان، ج 1، ص 304، به نقل از امام حسين چشمه سار اعجاز.

عاشورا در كربلا

مرحوم علا‌مه طباطبايي دربارهِ همسر خود چنين مي‌گويد: عيال ما زن بسيار مؤمن و بزگواري بود؛ ما در معيّت ايشان براي تحصيل به نجف مشرف شديم، هر سال ايام عاشورا براي زيارت به كربلا‌ مي‌رفتيم و بعد از مدتي به تبريز برگشتيم.

سالي همسرم در روز عاشورا در منزل مشغول خواندن زيارت عاشورا بوده و مي‌گويد: در همان حال ناگهان دلم شكست و با خود گفتم:‌ ده سال را روزهاي عاشورا كنار مرقد اباعبدا... بوديم و امروز از اين فيض محروم شده‌ايم. يك‌مرتبه ديدم كه در حرم مطهر، در زاويه حرم، بين بالا‌سر و روبه‌رو ايستاده‌ام و مشغول خواندن زيارت مي‌باشم. مردم را ديدم كه براي تماشاي سينه‌زنان مي‌آيند و عده‌اي نيز در پايين پاي مبارك، مشغول خواندن زيارت‌نامه بودند؛ چون به خودم آمدن، ديدم در خانهِ خود، مشغول خواندن زيارت عاشورا هستم.
مبلغان، ش61، ص98-99

عاقبت منکران فضيلت گريه بر سيدالشهدا(ع)


علامه مجلسي(ره) در کتاب شريف «بحارالأنوار»  داستان فردي که منکر فضيلت گريه بر حضرت سيّدالشهدا(ع) شد را اين گونه نقل مي‌کند؛ سيّد علي حسيني گويد، با عدّه‌اي از مؤمنان مجاور حرم حضرت علي بن موسي الرضا(ع) بوديم. روز دهم محرم (عاشورا) يکي از همراهان شروع کرد به خواندن مقتل حضرت امام حسين(ع)، به روايتي از حضرت باقر(ع) رسيد که آن حضرت فرموده است: «هر کس ديدگانش بر مصيبت حضرت حسين(ع) به اندازه يک بال مگس اشک بريزد خداوند گناهان او را هر چند به اندازه کف‌هاي روي دريا باشد خواهد بخشيد». در آن مجلس مرد ناداني بود که مدّعي علم و دانش بود، ولي چيزي نمي‌فهميد، گفت: اين روايت صحيح نيست و عقل نمي‌تواند آن را باور داشته باشد، بحث و جدال در اين‌باره زياد شد و از آن مجلس پراکنده شديم در حالي که او بر عناد و تکذيب خود نسبت به حديث اصرار داشت.

آن مرد در آن شب خواب ديد که قيامت برپا شده و مردم در زمين صاف و هموار بدون فراز و نشيب همگي محشور شده‌اند، ترازوها نصب شده، صراط کشيده شده، دستگاه‌هاي سنجش و حساب نهاده شده، نامه‌هاي اعمال پخش شده، دوزخ برافروخته گرديده و بهشت زيور يافته است. وي در گرماي شديدي قرار گرفته و به سختي تشنه شده است، دنبال آب مي‌گردد ولي نمي‌يابد. به چپ و راست نگاه کرده حوضي بزرگ با طول و عرض فراوان مي‌بيند، با خود مي‌گويد اين همان حوض کوثر است، آب سردي که از برف خنک‌‌تر، از عسل شيرين‌‌تر مي‌باشد مي‌بيند. در کنار حوض، دو مرد و يک زن که نور وجودشان بر تمامي‌مخلوقات مي‌تابد ايستاده‌اند، لباس سياه بر تن داشته و غمناک و محزون هستند، با خود مي‌گويد: اينان کيستند؟ به او گفته مي‌شود ايشان حضرت محمّد مصطفي(ص) و اين علي مرتضي(ع) و اين زن فاطمه زهرا(س) است، با خود مي‌گويد چرا اين‌ها را سياه‌پوش و گريان و غمناک مي‌بينم؟ گفته مي‌شود: مگر امروز عاشورا، روز کشته شدن حسين(ع) نيست؟ اينان به خاطر آن غمگين و محزونند.
نزد حضرت فاطمه سيدة نساء العالمين(س) مي‌رود و عرض مي‌کند:‌اي دختر رسول خدا، تشنه هستم. حضرت با بي‌اعتنايي نگاه به او کرده و مي‌فرمايد: تو هماني که فضيلت گريه بر مصيبت فرزندم حسين(ع) و پاره تنم و نور چشمم را که به ظلم و ستم شهيد و کشته شده منکر هستي؟! خداوند کشندگان و ستم‌کنندگان و بازدارندگان او را از نوشيدن آب لعنت کند.

زيارت امام حسين(ع) و تاثير آن

سيدمحمود الخطيب و خانواده آيت‌ا... شهيد سيد محمدباقر صدر نقل مي‌كنند كه آن شهيد به زيارت امام حسين(ع) در شب‌هاي جمعه و ايام زيارتي خاص همچون شعبانيه، رجبيه، عاشورا و عرفه مراقبت داشت و اين رويه را حدود 10 سال، جز زماني كه مانعي چون بيماري وي را از اين كار باز مي‌داشت، بي‌وقفه ادامه داد. او در اين زمينه از زيارت ابوالفضل العباس(ع) شروع مي‌كرد و سپس به زيارت امام حسين(ع) مي‌رفت و آن گاه زيارت عاشورا و زيارت وارث را مي‌خواند و بالاي سر حضرت مي‌ايستاد. هنگام شروع زيارت، باران اشك از چشمان و محاسنش جاري مي‌شد به طوري كه توجه زائران را جلب مي‌كرد. در يكي از اين زيارت‌ها كه سيدمحمودالخطيب و شيخ محمد جواد مغنيه نيز او را همراهي مي‌كردند، هنگام ورود به حرم امام حسين(ع)، شيخ مغنيه مقابل ساعت نشست و به سيدشهيد كه داشت مي‌گريست و همگان صداي گريه او را مي‌شنيدند، خيره شد. زوار پشت سر سيد شهيد ايستاده بودند و همراه با او مي‌گريستند. من به شيخ مغنيه گفتم، «يا شيخ! سيدچه كار مي‌كند؟» شيخ گفت: «او مي‌داند با چه كسي دارد صحبت مي‌كند و از معني و مضمون زيارتنامه آگاه است!» سيدشهيد بر خواندن روزانه زيارت عاشورا مداومت داشت.

هفته نامه پرتو سخن شماره627

چرا ثارالله ؟


چرا به امام حسين عليه السّلام ثار ‌الله مي گويند و چه كسي اين لقب را به ايشان داده است؟


برای دیدن پاسخ می توانید به ادامه مطلب بروید ...


ادامه نوشته

امام حسين(ع) الگو جوانان

امام حسين(ع) مظهر صفات پسنديده و كمالات نفسانى، و در همه جهات اخلاقى، نمونه كامل رسول الله(ص) بود؛ اينك شمّه‌اى از رفتار و مكارم اخلاقى آن حضرت برای الگو گیری جوانان را بیان می کنیم:

1. عبادت و ارتباط با خدا  2.  تواضع و فروتنى  3. جود و بخشش  4. عطوفت و مهربانى  5. شجاعت

 

برای مشاهده کامل پست به ادامه مطلب بروید ...


ادامه نوشته

به بركت حسين بن على(ع) دين در عالم باقى مانده است

به بركت حسين بن على(ع) دين در عالم باقى مانده است


اثر آن خون به ناحق ريخته، يك اثر ماندگار در تاريخ است، چون شهيد... از صفا و صدق برخوردار است. هيچ انسان مزور و خدعه‌گرى، هر چه هم كه در زبان و بيان بتواند خود را طرفدار حق نشان بدهد، وقتى پاى منافع شخصى، بخصوص پاى جان خود و عزيزانش به ميان آمد، پا عقب مى‌كشد و حاضر نيست اين‌ها را فدا كند. آن كسى كه قدم در ميدان فداكارى مى‌گذارد و خالصانه و مخلصانه هستى خود را در راه خدا مى‌دهد «حق على الله» خود خداى متعال بر عهده گرفته است كه اين‌ها را زنده نگه دارد... اين‌ها زنده مى‌مانند. يك بعد زنده ماندن آن‌ها همين است كه نشانه آن‌ها، جاى پاى آن‌ها، پرچم آن‌ها، هرگز نمى‌خوابد. ممكن است چند صباحى با زور و عنف و با دخالت قدرت‌هاى زورگو بتوانند كم‌رنگ كنند، اما خداى متعال طبيعت را اين طور قرار داده است. سنتى الهى بر اين است كه راه پاكان و صالحان و مخلصان بماند
اخلاص چيزى عجيبى است. لذاست كه به بركت حسين بن على(ع) و خون‌هاى به ناحق ريخته آن بزرگوار و اصحابش، دين در عالم باقى مانده، بعد از آن هم اين رشته ادامه پيدا كرد.


بيانات مقام معظم رهبري در ديدار علما و روحانيون و مبلّغان در آستانه‏ ماه محرّم‏الحرام‏، 1378/01/23

استفتائات درباره استفاده از آلات موسیقی در عزاداری

سوال: استفاده از آلات موسیقى (مانند ارگ) و یا استفاده از طبل و سنج در مراسم عزادارى ائمه معصومین(ع) چه حکمى‏ دارد؟
جواب: استفاده از آلات موسیقى، مناسب با عزادارى سالار شهیدان(ع) نیست و شایسته است مراسم عزادارى به همان صورت متعارفى که از قدیم متداول بوده برگزار شود، البته استفاده از طبل و سنج به نحو متعارف اشکال ندارد. (مقام معظم رهبری)


سؤال: استفاده از طبل و سنج و شیپور و همچنین زنجیرهایى که داراى تیغ هستند، در مجالس و دسته‏هاى عزادارى چه حکمى دارد؟
جواب: اگر استفاده از زنجیرهاى مزبور موجب وهن مذهب در برابر مردم شود و یا باعث ضرر بدنى قابل توجهى شود، جایز نیست ولى استفاده از شیپور و طبل و سنج به نحو متعارف اشکال ندارد. (مقام معظم رهبری)


سؤال: استفاده از آلات موسیقى مانند اُرگ (از آلات موسیقى و شبیه پیانو است) و سنج و غیر آنها در مراسم عزادارى چه حکمى دارد؟
جواب: استفاده از آلات موسیقى، مناسب با عزادارى سالار شهیدان نیست و شایسته است مراسم عزادارى به همان صورت متعارفى که از قدیم متداول بوده برگزار شود. (مقام معظم رهبری)



سؤال: با توجه به اینکه در اعراب مرسوم بوده جهت اعلان خبر مهمی به مردم از طبل و سنج و نی استفاده مى‌کردند، در زمان ما استفاده از این ابزار جهت امر عزاداری چه حکمی دارد؟
جواب: استعمال آلات مذکوره جایز نیست و شرکت در این گونه عزاداری‌ها هم اگر همراهی با آن‌ها و ترویج آن‌ها باشد، اشکال دارد. (آیت‌الله صافی گلپایگانی)

سؤال: استفاده از آلات موسیقی مثل طبل، صنج، نی، ارگ و مانند آنها در خلال عزاداری چه حکمی دارد؟
جواب: جایز نیست. (آیت‌الله صافی گلپایگانی)

سؤال: آیا در مراسم شام غریبان اباعبدالله(ع) چنانچه هم‌زمان با مداحی (نی) نواخته شود اشکال شرعی دارد یا خیر؟
جواب: هرگاه آهنگ مناسب مجالس لهو و فساد باشد جائز نیست. (آیت‌الله مکارم شیرازی)

 

حسين توست

اين كشته فتاده به هامون حسين توست

وين صيد دست و پا زده در خون، حسين توست

اين نخل تركز آتش جانسوز تشنگي

دود از زمين رسانده به گردون، حسين توست

اين ماهي فتاده به درياي خون كه هست

زخم از ستاره بر تنش افزون، حسين توست

اين غرقه محيط شهادت كه روي دشت

از موج خون او شده گلگون، حسين توست

اين خشك لب فتاده دور از لب فرات

كز خون او زمين شده جيحون، حسين توست

اين شاه كم سپاه كه با خيل اشك و آه

خرگاه زين جهان زده بيرون، حسين توست‌

اين قالب طپان كه چنين مانده بر زمين

شاه شهيد ناشده مدفون، حسين توست

چون روي در بقيع به زهرا خطاب كرد

وحش زمين و مرغ هوا را كباب كرد


محتشم كاشاني 

نماز در وسط جنگ

روز عاشوراء بين دو لشكر حقّ و باطل، آتش جنگ با شدّت تمام شعله‌ور بود.

در ميانه روز، يكى از ياران امام حسين(ع) جلو آمد و به آن حضرت عرضه داشت: هنگام نماز فرا رسيده است؛ و اكنون كه به ملاقات خداوند متعال مى‌روم، دوست دارم آخرين نماز را خوانده باشم.
حضرت ابا عبداللّه الحسين نگاهى به سمت آسمان كرد و فرمود: يادى از نماز كردى، خداوند تو را از نمازگزاران قرار دهد؛ بلى، وقت نماز فرا رسيده است، از دشمن بخواهيد تا مهلت دهند و نمازمان را بخوانيم.
ولى دشمن نپذيرفت، به همين جهت امام به زهير بن قين و سعيد بن عبداللّه دستور داد تا جلوى نمازگزاران بايستند و خود را سپر قرار دهند، تا آن كه حضرت به همراه ديگران نماز را اقامه نمايد.
آن دو نفر با چند تن ديگر از ياران جلوى حضرت ايستادند و بقيّه اصحاب پشت سر آن حضرت قرار گرفتند و نماز را به جماعت به‌عنوان نماز خوف اقامه نمودند.
تاريخ طبرى، ج 4، ص 334

كجاييد‌‌اي شهيدان خدايي

كجاييد‌‌اي شهيدان خدايي

بلاجويان دشت كربلايي

كجاييد‌اي سبك روحان عاشق

پرنده‌تر زمرغان هوايي

كجاييد‌اي زجان و جا رهيده

كسي مر عقل را گويد كجايي

كجاييد‌اي در مخزن گشاده

كجاييد‌‌اي نواي بي‌نوايي

كف درياست صورت‌هاي عالم

زكف بگذر اگر اهل صفايي


مولوی

باكى از مرگ نيست

كاروان امام حسين(ع) از منزلگاه قصر بنى مقاتل به سوى كربلا حركت كرد، مقدارى راه طى شد. امام حسين(ع) در حالى كه سوار بر اسب بود اندكى به خواب رفت.

سپس بيدار شد، دو يا سه بار فرمود:

انا لله و انا اليه راجعون و الحمدلله رب العالمين.

فرزندش على بن حسين (على اكبر) روى به پدر نمود و عرض كرد: پدر جان! سبب اين استرجاع و حمد چه بود؟

امام(ع) فرمود:

سوارى در خواب بر من ظاهر شد و گفت:

اهل اين كاروان مى‌روند ولى مرگ، ايشان را تعقيب مى‌كند.

من فهميدم خبر مرگ به ما داده مى‌شود.

على عرض كرد:

پدر جان! مگر ما بر حق نيستيم؟

امام حسين(ع) فرمود:

پسرم! سوگند به خداى كه بازگشت بندگان به سوى او است، ما بر حقيم. على عرض كرد: بنابراين باكى از مرگ نيست.

امام(ع) فرمود:

فرزندم! خداوند بهترين پاداش را كه از سوى پدر به فرزند مقرر فرموده، به تو عنايت كند.

مداومت بر زيارت عاشورا


حضرت آيت ا... شبيري زنجاني، از مراجع تقليد فرموده است: «يکي از چشم‌هاي فرزند آقاي حاج سيد محمد بجنوردي بر اثر عارضه‌اي نابينا شده بود و به نظر پزشکان حتي پزشکان خارج از کشور به علت رشد آن عارضه، چشم ديگرش نيز نابينا مي‌شد ولي آن شخص شفا يافت. يکي از بستگانش، سيدالشهداء را در عالم رؤيا ديد که به وي فرمود: «ما به جهت اين‌که او به زيارت عاشورا مداومت داشت، سلامتي چشم ديگرش را از خدا گرفتيم . »

معجزه امام حسين (عليه السلام) و توفيق شيخ شوشتري در تبليغ

عالم و واعظ مشهور و پرهيزگار، جناب شيخ شوشتري حكايت كرده است: پس از سال ها تحصيل و تعليم علوم ديني، تصميم گرفتم كه به نشر و تدريس آنچه آموخته بودم بپردازم. نجف اشرف را ترك گفتم و راهي وطن شدم و در آن جا به وعظ و ارشاد مردم همت گماشتم. ولي توانايي آن را نداشتم كه موعظه و مصيبت و مانند آن را از حفظ بگويم و لذا در ايام تبليغ كتابي به دست مي گرفتم و با آن منبر مي رفتم. براي روضه، كتاب روضه الشهاده مولي حسين كاشفي را باز مي كردم و روزهاي جمعه كتاب صافي را به منبر مي بردم.

يك سال گذشت. ماه محرم نزديك بود، يك شب به فكر فرو رفتم و با خود گفتم: تا كي از روي كتاب روضه بخوانم و مردم را ارشاد كنم؟ تا كي كتاب به دست باشم؟ بايد راهي پيدا كنم و از اين كار خلاص شوم و بدون كتاب به تبليغ و موعظه بپردازم. آن شب در آن باره سخت انديشيدم. خسته شدم و به خواب رفتم.

در عالم رويا ديدم كه گويي در كربلايم. خيمه هاي امام حسين (عليه السلام) در آن جا برپاست. دشمن در برابرش صف كشيده است. بدان جا رفتم خيمه امام حسين را يافتم. وارد شدم. آن حضرت را ديدم و سلام كردم. پاسخم داد ، احترامم نمود و نزد خود جاي داد. به حبيب بن مظاهر - كه در آن جا بود - فرمودند: اين مرد، ميهمان ماست. آب كه نداريم، ولي آرد و روغن هست. برخيز و خوراكي آماده كن و برايش بياور. حبيب بن مظاهر برخاست و خوراكي آماده كرد و آورد. خوراك را پيش من نهاد. قاشقي در آن بود. چند لقمه اي از آن خوردم. ناگاه از خواب برخاستم. حالتي ديگر داشتم. متوجه شدم كه چنان از مصيبت ها و آثار و موعظه هاي اهل بيت (عليه السلام) آگاه شده ام و آن ها را به حفظ دارم كه هيچ كس چون من تا به حال از آن ها آگاه نبوده است. از آن پس، هر روز بر توانايي و محفوظاتم افزوده مي شد و در تبليغ و تدريس و موعظه به غايت خود رسيدم.


در كربلا چه گذشت؟، ترجمه الخصايص الحسينيه، ص 860

اعجاز زيارت عاشورا  

عيد سال 1374 هر روز صبح تا شب با نام خدا به دنبال پيکر شهيدي مي‌گشتيم اما تلاش ما بي‌فايده بود، تا اين‌که کارواني از تهران به ميهماني ما آمد. چند جانباز فداکار در اين گروه حضور داشتند، صبح روز بعد حاج علي محمودوند از ميان مهمانان برخاست و با صوت زيبايش زيارت عاشورا را قرائت کرد، صدايي حزين که مي‌گفت: «بأبي أنت و أمي...».زيارت عاشورا که به پايان رسيد، حاجي دو رکعت نماز خواند، و شاد و خندان از مقر خارج شد. با تعجب پرسيدم، کجا با اين عجله؟ او در حالي‌که مي‌خنديد، پاسخ داد: «استارت کار خورد، ديگر تمام شد، رفتم که شهيد پيدا کنم». نزديک ظهر با صداي بوق ماشين از سوله‌ها بيرون آمديم، باورمان نمي‌شد، علي پيکر شهيدي را همراه داشت، با اين کار بيش‌تر به اعجاز زيارت عاشورا ايمان آورديم.

منبع:بروشور گروه تحقيقاتي فتح الفتوح 
راوي:حميد داوودآبادي

هفته نامه پرتو سخن شماره566

اسامي شبهاي دهه اول محرم

دهه اول محرم الحرام هر شب به نام يكي از شهداي واقعه عاشورا رقم خورده است

 شما می توانی جهت اطلاع از اسامی این شب ها به ادامه مطلب بروید .

همچنین برای هرشب یک فایل صوتی روضه متناسب برای همان شب در نظر 

گرفته شده است که می توانید آن فایل ها را هم دانلود کنید ...

به ادامه مطلب بروید...

ادامه نوشته

ثواب هزار حج و هزار عمره و هزار غزوه همراه پیامبر ؟؟؟  

امام باقر (ع) میفرماید :

من نزد خدا ثواب هزار حج و هزار عمره و هزار غزوه همراه پیامبر را ضمانت میکنم برای آن کسی که ندبه کند برای امام حسین ع و بر او بگرید واهل خانه اش را امر کند به گریه کردن بر او و در خانه اش عزا بر پا کند، با آشکار کردن ضجه و فریاد بر مصیبت امام حسین ع و همدیگر را بر این مصیبت تسلیت بگویند. گفتم : چگونه به همدیگر تسلیت گوییم ؟ فرمود : می گویی : خداوند اجر ما را به خاطر مصیبت و عزای امام حسین ع بزرگ بدارد و ما و شما را به همراه ولیش مهدی آل محمد (عج الله) از خون خواهان او قرار دهد. 

(وسائل شیعه ج14 ص510)

بهترين ذخيره قبر و قيامت   

فقيه بزرگ ميرزا جواد تبريزي (قدس سره) مقيد بودند كه دستمال سياهي را كه مخصوص گريه بر

اهل بيت(عليهم السلام) بود، در روضه ها با خود حمل كنند و به ندرت اين كار را فراموش مي كردند. گاهي اتفاق مي افتاد كه مرحوم ميرزا بدون برنامه ريزي قبلي در مجلس روضه شركت مي كردند و به همين سبب دستمال، همراهشان نبود وليكن ايشان در مجالسي كه خبر داشتند روضه برگزار خواهد شد، دو دستمال حمل مي كردند: يكي سياه كه مخصوص گريه بر مصائب اهل بيت(عليهم السلام) بود و اشك هاي خود را با آن پارچه مخصوص سياه پاك مي كردند و ديگري دستمال سفيدي بود كه مخصوص پاك كردن بيني و دهان مباركشان بود. ايشان مقيد بودند كه اشك خود را با آن دستمال سياه پاك كنند و هميشه مي فرمودند: «من اين دستمال ها را براي قبرم مي خواهم و وصيت كرده ام كه دستمال ها را در قبر من جاي دهند تا اماني باشد براي قبر و قيامت».
به حمدالله فرزندان مرحوم ميرزا موفق شدند كه دو دستمال سياه را يكي در دست مبارك و ديگري را بر روي سينه ايشان جاي دهند و مرحوم ميرزا با اين كار خود، به ديگران درس دادند كه با تمسك به اين روش، خود را از عذاب قبر در امان دارند و گريه هاي خود را در دستمالي خاص خشك كنند كه فرياد رسي باشد در قبر و قيامت و راه گشايي باشد در محشر و اين دستمال ها گواهي باشد بر ابراز ارادت ميرزا به
اهل بيت(عليهم السلام)، هنيئاً له عاش سعيداً و مات سعيداً.
برگرفته از كتاب نصايح استاد الفقهاء و المجتهدين ميرزا جواد تبريزي

نام واقعی رقیه ؛ دختر امام حسین (ع)

اصل وجود دختری چهار ساله برای امام حسین علیه السلام در منابع شیعی آمده است 

در کتاب کامل بهائی نوشته علاء الدین طبری (قرن ششم هجری) قصه دختری چهار

 ساله که در ماجرای اسارت در خرابه شام در کنار سر بریده پدر به شهادت رسیده، آمده است.[1]

اما در مورد نام او، آیا رقیه بوده یا فاطمه صغری و... اختلاف است.
دو خطاب از امام حسین علیه السلام در کربلا در مصادر شیعی آمده است که یکی از دختران
 
حرم خود را با نام رقیه صدا زده است.
1)- “
یا اختاه یا ام کلثوم، و انت یا زینب و انت یا رقیه و انت یا فاطمه و انت یا رباب، ...”.[2]
2)- “
ثم نادی: یا ام کلثوم و یا سکینه و یا رقیه و یا عاتکه و یا زینب یا اهل بیتی علیکن 
منی السلام”.[3]
اکثر محدثان دو دختر به نامهای سکینه و فاطمه برای امام حسین (ع) ذکر کرده‌اند اما علامه ابن 
شهر آشوب و محمد بن جریر طبری، سه دختر به نامهای سکینه فاطمه و زینب (ع) را برای آن
 
حضرت برشمرده‌اند.
در میان محدثان قدیم تنها علی بن عیسی اربلی ـ صاحب کتاب کشف الغمه (که این کتاب را 
در سال687 ه ق تألیف کرده است) به نقل از کمال الدین گفته است که امام حسین (ع) شش
 
پسر و چهار دختر داشت ولی او نیز هنگام شمارش دخترها، سه نفر به نامهای زینب سکینه 
و فاطمه را نام می‌برد و از چهارمی ذکری به میان نمی‌آورد.
احتمال دارد که چهارمین دختر همین رقیه (ع) بوده است.
علامه حائری در کتاب معالی السبطین می‌نویسد: بعضی مانند محمد بن طلحه شافعی و
 
دیگران از علمای اهل تسنن و شیعه می‌نویسند “امام حسین (ع) دارای ده فرزند، شش پسر،
 
و چهار دختر بوده است.
سپس می‌نویسد: دختران او عبارتند از: سکینه، فاطمه صغری، فاطمه کبری و رقیه علیهن السلام.
آنگاه در ادامه می‌افزاید: رقیه پنج سال یا هفت سال داشت و در شام وفات کرد. مادرش
 “
شاه زنان“ دختر یزجرد بود.[4]
باید دانست که گاهی بعضی از دختران دو نام داشتند مثلاً طبق قرائتی به احتمال قوی همین
 
حضرت رقیه (س) را فاطمه صغری می‌خواندند و شاید همین موضوع باعث غفلت از نام اصلی
 
او شده است.
بهرحال از لحاظ تحقیقی هیچ استبعادی وجود ندارد که نام این دختر امام حسین (ع) رقیه باشد.

پی نوشت
[1]
کامل بهائی، ج 2، ص 179 
[2]
اللهوف، سید بن طاووس ص 140 و 141
[3]
مقتل ابن مخنف، ص 131
[4]
سرگذشت جانسوز حضرت رقیه (س) ص 9 به نقل از معالی السبطین، ج 2، ص 214
پایگاه حوزه

جلوه هايي از عاشورا در کربلاي جبهه ها

با سلام به تمامی دوست داران حسین (علیه السلام)

 این آخرین پست در مورد امام حسین و محرم است و روال وبلاگ به روال عادی بر می گردد.

امید است در این مدت این مطالب کمکی در نشر معارف حسینی کرده باشد .

برای دیدن تمامی مطالب به قسمت نکات حسینی و محرم بروید

در ضمن این پست را اصلا از دست ندهید. در مورد شهداست .

 

جلوه هايي از عاشورا در کربلاي جبهه ها

* مي‌خواستم برم کربلا زيارت امام حسين(عليه السلام). همسرم سه ماهه حامله بود. التماس و اصرار که منو هم ببر، مشکلي پيش نمياد. هرجوري بود راضيم کرد. با خودم بردمش. اما سختي سفر به شدت مريضش کرد. وقتي رسيديم کربلا، اول بردمش دکتر. دکتر گفت: احتمالا جنين مرده... اگر هم هنوز زنده باشه، ديگه اميدي نيست، چون علائم حيات نداره...

وقتي برگشتيم مسافرخونه، خانم گفت: من اين داروها رو نمي‌خورم! بريم حرم. هرجوري که مي‌تواني منو برسون به ضريح آقا. زير بغل هاش رو گرفتم و بردمش کنار ضريح. تنهاش گذاشتم و رفتم يه گوشه‌اي واسه زيارت.

با حال عجيبي شروع کرد به زيارت. بعد هم خودش بلند شد و رفت تا دم در حرم. صبح که براي نماز بيدارش کردم، با خوشحالي بلند شد و گفت: چه خواب شيريني بود! الان ديگه مريضي ندارم! بعد هم گفت: توي خواب خانمي رو ديدم که نقاب به صورتش بود، يه بچه‌اي زيبا رو گذاشت توي آغوشم.

بردمش پيش همون پزشک. 20دقيقه‌اي معاينه کرد. آخرش هم با تعجب گفت: يعني چه؟ موضوع چيه؟ ديروز اين بچه مرده بود. ولي امروز کاملاً زنده و سالمه! اونو کجا برديد؟ کي اين خانم رو معالجه کرده؟ باور کردني نيست، امکان نداره!

خانم که جريان رو براش تعريف کرد، ساکت شد و رفت توي فکر...

وقتي بچه به دنيا اومد، اسمش رو گذاشتيم: محمد ابراهيم.

«شهید محمدابراهيم همت، راوي: پدر شهيد»

ادامه نوشته

اربعین در فرهنگ اهل بیت  


اربعین در فرهنگ اهل بیت

واژه «اربعین‏» در متون دینى و مجموعه‏هاى حدیثى از ارزش والایى برخوردار است . آثار حفظ چهل حدیث، اخلاص عمل در چهل روز و دعاى عهد در چهل صبح، كمال عقل در چهل سالگى، دعا براى چهل مؤمن، شهادت چهل مؤمن براى میت، برگزارى عبادت در چهل شب چهارشنبه براى دیدار حضرت ولى عصر علیه السلام، و بعثت غالب انبیاء در چهل سالگى، از جمله مواردى است كه ارزش و جایگاه این اصطلاح اسلامى و عرفانى را مشخص مى‏سازد .

اربعين سيدالشهداء(ع) در کلام مقام معظم رهبري

متن زير بخشي از بيانات رهبر معظم انقلاب در بين اقشار مختلف مردم در سال‌هاي مختلف به مناسبت اربعين حسيني است‌. حضرت آيت ا... خامنه‌اي در اين گفتار به تبيين مأموريت مهم خاندان سيدالشهدا(ع) پس از واقعه عاشورا پرداخته و تأکيد مي‌کنند مهم‌ترين درس اربعين، زنده نگهداشتن ياد و حقيقت شهادت است


بقیه در ادامه مطلب ... 

ادامه نوشته

اين همه ثواب جاي تعجب ندارد

اين همه ثواب جاي تعجب ندارد

نقل شده است که علامه بحرالعلوم به قصد تشرّف به کربلا به راه افتاد. در بين راه راجع به مسأله گريه بر امام حسين(ع) و ثواب و ارزش بي حصر و اندازه آن فکر مي‌کرد، همان وقت متوجه شد که شخص عربى، سوار بر اسب به او رسيد و سلام کرد و بعد پرسيد: جناب سيد! درباره چه چيز فکر مي‌کني؟ سيد بحرالعلوم گفت: درباره اين فکر مي‌کنم که چطور مي‌شود خداي تعالي اين همه ثواب به زائران و گريه کنندگان حضرت اباعبدا... الحسين(ع) عطا مي‌کند، مثلاً براي هر قدمي که در راه زيارت آن حضرت برداشته مي‌شود، ثواب يک حج و عمره و براي هر قطره اشک، تمام گناهان صغيره و کبيره اش آمرزيده مي‌شود؟
آن سوار عرب فرمود: تعجب نکن! من براي شما مثالي مي‌زنم تا مسأله براي شما روشن شود، پادشاهي به همراه وزراء و درباريان خود به شکار رفت. در شکارگاه از همراهانش دور افتاد و دچار رنج و گرسنگي و تشنگي شد در آن تنهايي که راه و چاره‌اي نداشت ناگهان خيمه‌اي را ديد و به طرف آن رفت، در داخل آن خيمه پيرزني با پسرش زندگي مي‌کردند. آن‌ها فقط يک بز شيرده داشتند که از طريق آن امرار معاش مي‌کردند، هنگامي که سلطان بر آن‌ها وارد شد، او را نشناختند ولي به خاطر پذيرايي از مهمان و نجات او از گرسنگي و تشنگى، بُزشان را سربريده و کباب کردند؛ زيرا چيز ديگري براي پذيرايي نداشتند. سلطان شب را همان جا خوابيد. و روز بعد از ايشان جدا شد و هر طوري بود خود را به قصر رساند. روزگار گذشت و بعد از مدتي پيرزن و پسرش بسيار فقير و محتاج شدند، پس به دربار آن سلطان رفتند و به حضورش رسيدند و از او تقاضاي کمک کردند. سلطان تمام جريان را که بين او و اين پيرزن و پسرش گذشته بود براي وزراي خود تعريف کرد و از آن‌ها پرسيد: اگر بخواهم پاداش مهمان نوازي پيرزن و فرزندش را داده باشم، چه عملي را بايد انجام دهم؟
يکي از حضّار گفت: به او صد گوسفند بدهيد. ديگرى، که از وزيران بود، گفتند: صد گوسفند و صد اشرفي بدهيد. يکي ديگر گفت: فلان مزرعه را به ايشان بدهيد. پس سلطان گفت: هر چه بدهم کم است؛ زيرا آن‌ها هر چه داشتند در طبق اخلاص گذاشتند و به من دادند، حال اگر من همه تاج و تخت و سلطنتم را به آن‌ها بدهم تازه سربه سر مي‌شويم. پس سوار عرب به سيد فرمود: حضرت سيدالشهداء(ع) هر چه از مال و منال و اهل و عيال و حتي بدن بي جانش را همه و همه در راه خدا فدا نمود پس اگر خداوند اين همه ثواب و پاداش براي زائران و گريه کنندگان امام حسين(ع) معين کند باز هم نبايد تعجب کرد، زيرا خدا که نمي‌تواند خدائيش را به سيدالشهداء‌(ع) بدهد پس هر پاداشي که در مقابل فداکاري امام حسين(ع) به زائران و گريه کنندگان آن حضرت عطا کند باز هم اندک و ناچيز است. در اين هنگام سوار عرب از نظر سيد بحرالعلوم غايب شد!(2)
پي‌نوشت‌ها
1- نگاه سبز، ص221.
2- گلبرگ‌هاي حسينى، ص168 به نقل از العبقري الحسان.

«اربعين» در متون و نصوص ديني

«اربعين» در متون و نصوص ديني

واژه اربعين از اصطلاحاتي است كه در متون ديني، حديثي و تاريخي كاربرد زيادي دارد و بسياري از امور، با اين عدد و واژه، تعريف و تحديد شده‌اند. مثلاً كمال عقل در چهل سالگي، آثار چهل روز اخلاص، آثار حفظ چهل حديث، دعاي چهل نفر، دعاي براي چهل مؤمن، قرائت دعاي عهد در چهل صبح، عدم پذيرش نماز شراب خوار تا چهل روز، گريه چهل روز زمين، آسمان و فرشتگان بر امام حسين عليه‌السلام، استحباب زيارت اربعين و ... از جمله مواردي است كه جايگاه و ارزش والاي اين واژه و عدد را در معارف اسلامي بيان مي‌‌دارد.

با اين همه، در احاديث، تنها استحباب زيارت اربعين درباره امام حسين عليه‌السلام وارد شده است و چنين سفارشي درباره هيچ يك از معصومان عليهم‌السلام پيش و پس از سيدالشهدا عليه‌السلام وجود ندارد. بنابراين از نظر تاريخي و حديثي، هيچ پيشينه‌اي را نمي‌توان براي اربعين و اعمال مربوط به اين روز تا پيش از حادثه عاشورا تصور كرد و اين ويژگي‌ و امتياز، تنها براي امام حسين عليه‌السلام است.

مهم‌ترين دليل بزرگداشت اربعين سيدالشهدا عليه‌السلام روايت مرسله‌اي از امام عسكري عليه‌السلام است كه يكي از نشانه‌هاي مؤمن را زيارت اربعين برشمرده‌اند.

افزون بر اين، امام صادق عليه‌السلام زيارت اربعين را به صفوان بن مهران جمال تعليم داده كه در آن به بزرگداشت اربعين تصريح شده است. اما درباره منشا اهميت اربعين در منابع كهن شيعه، بايد گفت كه به اين روز از دو جهت توجه شده است. يكي از جهت بازگشت اسراء از شام به مدينه و ديگري به سبب زيارت قبر سيدالشهدا عليه‌السلام توسط جابر بن عبدا... انصاري، يكي از اصحاب برجسته رسول خدا صلي‌ا... عليه و آله و سلم و اميرالمؤمنين عليه‌السلام.

شيخ مفيد، شيخ طوسي و علامه حلي در اينباره مي‌نويسند:

روز بيستم صفر روزي است كه اهل‌بيت امام حسين عليه‌السلام از شام به سوي مدينه بازگشتند. هم‌چنين در اين روز، جابر بن عبدا... انصاري، صحابي رسول خدا صلي‌ا... عليه و آله و سلم براي زيارت امام حسين عليه‌السلام از مدينه به كربلا آمد و او اولين كسي بود كه قبر امام حسين عليه‌السلام را زيارت كرد.

تاريخ در آينه پژوهش

نگاهي به دلاوري‌هاي سه جوان رشيد کربلا

اولين شهيد اهل بيت در كربلا

وقتى كه بيش‌تر ياران امام به شهادت رسيدند، «بنى‌هاشم» دور هم جمع شدند و با يكديگر وداع كردند. در اين موقع «على اكبر»، فرزند امام حسين(ع) پيش پدر آمد و اجازه گرفت تا به ميدان برود. امام به او نگاه كرد و بى اختيار اشكش سرازير شد و فرمود: «پروردگارا! تو شاهد باش بر اين مردم كه نوجوانى به مبارزه ايشان رفت كه از نظر خِلقت و خوى و گفتار شبيه ترين مردم به رسول تو بود و رسم ما اين بود كه هر وقت اشتياق به ديدار پيامبرت پيدا مى‌كرديم به روى او نگاه مى‌كرديم. خدايا! بركت‌هاى زمين را از ايشان [دشمنان] دريغ دار و آن‌ها را به سختى پراكنده ساز و ميان آنان جدايى انداز كه هر يك به راهى رود، و واليان [حاكمان] را از ايشان راضى نگردان; زيرا ما را دعوت كردند كه ياريمان كنند، ولى به جاى يارى، بر ما تاختند و به جنگ با ما پرداختند.»


ادامه نوشته

گدازنده ‏تر از غم سيد الشهدا(ع)

گدازنده ‏تر از غم سيد الشهدا(ع)

حضرت آيت‌ا... العظمي بهجت:

وقتى تأمّل مى‌كنيم مى‌بينيم همه ‌قضاياى امام حسين عليه السّلام در يك روز واقع شد و وقتى مردم كوفه و بصره از قضيّه ‌قتل آن حضرت عليه السّلام مطّلع شدند، ناراحت شدند و از ابتلاى آن حضرت و شهادت و اسارت اهل بيت عليهم السّلام، خدا مى‌داند كه اهل ايمان چه قدر ناراحت بودند، به حدّى كه گويا باورشان نمى شد.

در طول اين مدّت دل اهل ايمان خون بود. امّا ما بيش از هزار سال است كه گرفتاريم و حضرت حجّت عجّل اللّه تعالى فرجه الشّريف گرفتار است و دشمن‌ها نمى گذارند بيايد و او را حبس كرده اند. آيا حبسى از اين بالاتر كه نتواند خود را در هيچ آبادى نشان دهد و خود را معرّفى كند!

در اين مافوق هزار سال كه آن حضرت در زندان است، خدا مى‌داند كه قلوب اهل ايمان چقدر خون است. آيا شايسته است كه حضرت غائب عجّل اللّه تعالى فرجه الشّريف در مصايب و گرفتارى شبيه قضيّه حسين بن على عليه السّلام به اين مدّت طولانى گرفتار باشد و ما برقصيم و شادى كنيم.

احکام شرعی - مداحی زنان

آيت‌ا... العظمي خامنه‌اي به چند استفتا پيرامون آواز و مداحي زنان پاسخ گفتند.
به گزارش مركز خبر حوزه، متن پرسش و پاسخ معظم‌له به شرح ذيل است.
س: آيا مداحى براى بانوان جايز است؟
ج) مداحى زن در جايى که مى‌داند نامحرم صداى او را مى‌شنود اگر موجب جلب توجه و تهييج نامحرم و يا مفسده ديگرى گردد، جايز نيست.
* آواز زنان
س: گوش دادن به آواز زنان در صورتى كه از لحاظ شعر و موسيقى لهو و لغو نباشد چه حكمى دارد؟
ج) اگر آواز زنان به‌گونه‌اى باشد كه مهيج شهوت گردد و يا گوش دادن به آن موجب ترتب مفاسد باشد جايز نيست گوش كند.
*تبديل صداى مرد به صداى زن
س: اگر مردى صداى خود را چه خودش و يا با دستگاهى شبيه زن کرده و کاملاً مثل صداى زن شود چه حکمى دارد؟
ج) اين‌گونه رفتارها خالى از اشكال نيست.

آيا در واقعه عاشورا كسي به سپاه دشمن پيوست؟


آيا در واقعه عاشورا كسي به سپاه دشمن پيوست؟

اين موضوع در منابع معتبر تاريخي ذكر نشده است؛ بلكه هيچ‌يك از ياران بخصوص در شب عاشورا، پيشنهاد امام(ع) را درباره رفتن و بازگشتن نپذيرفتند. برخي از ياران امام با ذكر جملا‌تي چون: هفتاد بار اگر كشته شويم و باز زنده شويم، دست از شما بر نمي‌داريم، وفادار ماندند. به نظر مي‌رسد در شب عاشورا كسي از ياران امام در خصوص ياري امام حسين(ع) مردد نبود.
آن‌چه مسلم است، اين‌كه پس از رسيدن خبر شهادت مسلم بن عقيل به امام در منزل «زباله»، ايشان به ساير افراد فرمودند: «خبر بس تأثرانگيزي به ما رسيده است و آن كشته‌شدن مسلم بن عقيل و هاني بن عروه` و عبدا... بن يقطر است. شيعيان ما دست از ياري ما برداشتند و اينك هر يك از شما كه بخواهد برگردد، آزاد است و از سوي ما حقي بر گردنش نيست. در اين‌جا عده‌اي كه در بين راه به آن حضرت ملحق شده بودند، برگشتند و حضرت با همان ياران خاص و اهل بيتش به راه ادامه دادند.
شهيد مطهري(ره) در اين زمينه مي‌فرمايند: - امام - حسين(ع) در شب و روز عاشورا دو تا دلخوشي دارد؛ دلخوشي بزرگش به اهل بيتش است كه مي‌بيند قدم به قدمش دارند مي‌آيند، از آن طفل كوچكش گرفته تا فرد بزرگش. دلخوشي ديگرش بر اصحاب باوفايش است كه مي‌بيند كوچك‌ترين نقطه ضعفي ندارند. فردا كه روز عاشورا مي‌شود يك نفر از اين‌ها فرار نكرد، يك نفر از اين‌ها به دشمن ملحق نشد، ولي از دشمن افرادي را به خود جذب كردند. هم در شب عاشورا افرادي به آن‌ها ملحق شدند و هم در روز عاشورا دشمن را مجذوب خودشان كردند كه حرّ بن يزيد رياحي يكي از آن‌هاست. 30 نفر در شب عاشورا آمدند ملحق شدند. آن‌ها مايه‌هاي دلخوشي اباعبدا...(ع) بود. (حماسه حسيني، ج 1، ص 245)
منبع: بر ساحل عاشورا، صص 201-200
(با اندكي تصرف)

سيره حسيني


حيف اين دست ها كه به زير خاك برود...

در روايتي آمده است: شخص مستمندي وارد مدينه شد و آن‌گاه سؤال كرد: سخي‌ترين مرد اين شهر كسيت؟ همگي حسين‌بن علي(ع) را معرفي كردند. عرب فقير به جست‌جوي حسين(ع) پرداخت. سرانجام وي را در مسجد رسول‌ا...(ص) پيدا كرد كه مشغول نماز بود. عرب در برابر آن حضرت قرار گرفت و اشعاري را در مدح حسين و خانواده آن بزرگوار به‌ويژه مولا‌ علي بن ابيطالب(ع) سرود. امام بعد از نماز رو به وي كرد و به قنبر فرمود: «هرچه از مال حجاز باقي مانده بياور». قنبر 4000 درهم درآورد. امام حسين(ع) فرمو: «پول‌ها را به عرب بده؛ زيرا او بيش از ما نيازمند است». مرد عرب نگاهي به پول‌ها افكند و سپس خيره خيره به امام حسين(ع) نگريست و آن‌گاه به شدت گريه كرد. حضرت سؤال كرد: «از كميِ بخششِ ما ناراحتي؟!» مرد عرب گفت: نه؛ از اين ناراحتم كه اين دست‌هاي پر جود و كرم، چگونه زير خاك خواهد رفت.

بحارالا‌نوار، ج 44

فرجام سياه قاتل سيد‌الشهدا(ع)


فرجام سياه قاتل سيد‌الشهدا(ع)

شمر بن ذيالجوشن از فرماندهان خشن و جنايتكار سپاه كوفه در حادثه كربلا‌ و قاتل سيد الشهداء(ع) بود. وي از طايفه بني كلا‌ب و از روِساي هوازن و مردي شجاع بود كه در جنگ صفين نيز در لشكر اميرالمؤمنين(ع) حضور داشت. سپس ساكن كوفه شد و به روايت حديث پرداخت. نامش «شَرَح­بيل» و كنيه‌اش «ابوالسابغه» بود. وي از فرماندهان سپاه عمر سعد در روز عاشورا بود؛ كه پس از سستي ابن سعد در برخورد قاطع با امام حسين(ع)، همراه با فرماني از سوي ابن زياد به كربلا‌ آمد؛ تا اگر عمر سعد حاضر به انجام مأموريت نشد، وي فرماندهي را بر عهده گيرد. در كربلا‌ فرمانده جناح چپ ميدان بود. پس از شهادت امام حسين(ع)، عبيدا... سر امام حسين را همراه او به شام، نزد يزيد فرستاد و بعد از آن به كوفه بازگشت.

وي پس از جنگ شورشيان كوفه با مختار، كه فرماندهي چند گروه را بر عهده داشت، از كوفه متواري شد. اما مختار در تعقيب اين عنصر خبيث بود؛ لذا ابوعمره كه از افراد زبده و از ياران صميمي مختار بود و كينه قاتلا‌ن امام حسين(ع) را در دل داشت، از طرف مختار مأمور كشتن شمر شد. وي شمر را در يكي از روستاهاي بصره يافت. ابوعمره طي يك درگيري مسلحانه، شمر را زخمي كرد و سپس به اسارت درآورد. او را نزد مختار آوردند. مختار دستور داد او را گردن زده و جسد او را در ديگ روغن جوشيده قرار دادند و سر شمر را با پاي لگدكوب كردند.

بحارالا‌نوار، ج 45، ص 331

گريه امام صادق(ع) براي مظلوميت سيد الشهدا(ع)

گريه امام صادق(ع) براي مظلوميت سيد الشهدا(ع)

يكي از جنايات منصور دوانيقي اين بود كه به فرماندار مدينه دستور داد خانه امام صادق(ع) را آتش بزند. او اطاعت كرد و خانه آن حضرت را آتش زد. زن و فرزندان و اعضاي خانه مضطرب و پريشان خاطر شدند و ناله و شيون سر دادند؛ اما امام(ع) آتش را خاموش كرد و افراد خانواده را تسكين داد و آرام كرد. فرداي آن روز يكي از شيعيان به ديدار آن حضرت(ع) رفت و او را گريان و اندوهناك ديد؛ وقتي علت آن را جويا شد امام صادق(ع) فرمود: «وقتي خانه آتش گرفت، زنان و دختران پريشان شدند و از اين اتاق به آن اتاق مي‌گريختند، در حالي كه من در كنار آنان بودم و آتش را خاموش مي‌كردم، اما با ديدن اين صحنه، به ياد زنان و كودكان جدم حسين(ع) در روز عاشورا افتادم كه مورد هجوم دشمن قرار گرفته بودند و دشمن فرياد مي‌زد: خانه ظالمان را بسوزانيد.»

مأساه` الحسين، ص 118

حسين(ع) سلطان قلب ها

حسين(ع) سلطان قلب ها

يك زن مغنيّه و خواننده بود كه سرپرست و رئيس هم‌نوعان خود بود. يك وقت متوكل سراغ او را گرفت گفتند: نيست؟ بعد از مدتي كه از مسافرت برگشت، از او جويا شد: كجا رفته بودي؟ جواب داد: به زيارت مكه رفته بودم. متوكل گفت: الا‌ن كه وقت زيارت مكه نيست، نه ماه ذي الحجه است كه وقت حج باشد و نه ماه رجب است كه وقت خاص عمره باشد. از اين رو به آن زن مشكوك شد اصرار ورزيد تا واقع را بگويد، پس از اصرار زياد معلوم شد اين زن به زيارت قبر امام حسين(ع) رفته بود كه متوكل با شنيدن اين خبر آتش گرفت. فهميد كه امام حسين(ع) را نمي‌توان از قلب و دل‌ها جدا كرد و به فراموشي سپرد.

منبع: مرتضي مطهري، حماسه حسيني

ج 1، ص 126

و عمر سعد جنگ را اینگونه آغاز کرد

... پس عمر بن سعد فرياد زد که: اي لشکر خدا! سوار شويد و شاد باشيد که به بهشت مي‏رويد!! و  در اين هنگام امام حسين عليه‏ السلام در جلوي خيمه‏ي خويش نشسته و به شمشير خود تکيه داده و سر بر زانو نهاده بود، زينب کبري شيون کنان به نزد برادر آمد و گفت: اي برادر! اين فرياد و هياهو را نمي‏شنوي که هر لحظه به ما نزديکتر مي‏شود؟!

امام حسين عليه‏ السلام سر برداشت و فرمود: خواهرم! رسول خدا را همين حال در خواب ديدم، به من فرمود: تو به نزد ما مي‏آيي.

زينب از شنيدن اين سخنان چنان بيتاب شد که بي‏اختيار محکم به صورت خود زد و بناي بيقراري نهاد.

امام گفت: اي خواهر! جاي شيون نيست، خاموش باش، خدا تو را مشمول رحمت خود گرداند.

در اين اثنا حضرت عباس بن علي آمد و به امام عليه‏ السلام عرض کرد: اي برادر! اين سپاه دشمن است که تا نزديکي خيمه‏ها آمده است!

امام در حالي که بر مي‏خاست فرمود: اي عباس! جانم فداي تو باد! بر اسب خود سوار شو «ارکب بنفسي انت» و از آنها بپرس: مگر چه روي داده؟ و براي چه به اينجا آمده‏اند؟!

حضرت عباس عليه‏ السلام با بيست سوار  نزد سپاه دشمن آمده و پرسيد: چه رخ داده و چه مي‏خواهيد؟!

گفتند: فرمان امير است که به شما بگوييم يا حکم او را بپذيريد و يا آماده‏ي کارزار شويد!

عباس عليه‏ السلام گفت: از جاي خود حرکت نکنيد تا نزد ابي عبدالله رفته و پيام شمارا به او عرض کنم. آنها پذيرفتند و عباس بن علي عليه‏ السلام به تنهايي نزد امام حسين عليه‏ السلام رفت و ماجرا را به عرض امام رسانيد، و اين در حالي بود که بيست تن همراهان او سپاه عمر بن سعد را نصيحت مي‏کردند و آنان را از جنگ با حسين برحذر مي‏داشتند و در ضمن از پيشروي آنها به طرف خيمه‏ها جلوگيري مي‏کردند

ارشاد شيخ مفيد 89 /2

شب عاشورا، شب معراج بود

شب عاشورا، شب معراج بود

شب عاشورا، شب معراج بود. يك دنيا شادي و بهجت و مسرت حكمفرما بود. خودشان را پاكيزه مي‌كردند، موهاي بدنشان را مي‌ستردند. انگار كه خود را براي يك جشن و مهماني آماده مي‌كنند. خيمه‌اي بود به نام«خيمه تنظيف»، كسي در داخل آن مشغول نظافت خويش بود، دو نفر هم در بيرون خيمه نوبت گرفته بودند، يكي از آن‌ها كه ظاهرا«برير» است با ديگري مزاح و شوخي مي‌كند، آن فرد به برير مي‌گويد: امشب كه شب مزاح نيست! برير جواب مي‌دهد: من اهل مزاح نيستم ولي امشب را براي مزاح مي‌بينم!
آن شب از خيمه‌ها صداي صوت قرآن و ذكر و دعا زياد شنيده مي‌شد. آواز خوش آن بلبلان خوش‌‌الحان فضا را پر كرده بود به‌طوري كه وقتي دشمن از نزديك خيمه‌هاي اين مسستغفرين و توبه‌ كنندگان واقعي عبور مي‌كرد، مي‌گفت: انگار كه اين خيمه‌ها لانه زنبور عسل است.
اين‌سان ياران حسين(ع) در شب عاشورا با پروردگار خويش خلوت كرده و راز و نياز مي‌كردند و از گذشته خود توبه مي‌نمودند. آن وقت آيا ما نيازي به توبه نداريم؟ آن‌ها نيازمند هستند و ما بي نياز از توبه؟ حتي حسين‌ عليه‌السلام مي‌فرمايد: من امشب را مي‌خواهم شب استغفار و توبه خود قرار دهم، تا چه رسد به ما؟!
استاد شهيد مرتضي مطهري، گفتارهاي معنوي، ص 125،126

اگر حسين(ع) از ما بود...

يك نويسنده مسيحي:
اگر حسين(ع) از ما بود...

نويسنده مسيحي كتاب “حسين در انديشه مسيحي” در مصاحبه با روزنامه الدار كويت گفت: اگر امام حسين(ع) از ما بود، در تمام زمين براي او منبر و پرچم بر مي‌افراشتيم و مردم را با نام حسين(ع) به مسيحيت فرا مي‌خوانديم

“انتوان بارا” در مورد عشق به امام حسين (ع) گفت: آيا انساني يافت مي‌شود كه چنين شخصيت نمونه‌اي را كه تاكنون در هيچ ديني شبيه او متولد نشده‌است دوست نداشته باشد؟ او سومين مشعل‌دار اسلام بعد از جدش پيامبر مصطفي(ص) و پدرش امير المؤمنين(ع) است و در حفظ و پاسباني از عقيده‌اش، خود را فدا كرد.

وي سخنان پيامبر درباره امام حسين(ع) را بهترين توصيف در شناخت مقام و منزلت ايشان ذكر كرد و به اهداف قيام عاشورا، مظلوميت اباعبدا...(ع) و خاندان پيامبر در صحراي كربلا پرداخت و گفت: فرياد «هل من ناصر ينصرني» حسين(ع) در روز عاشورا مرا به‌خود مي‌لرزاند.

اين نويسنده مسيحي كه به مسيحي متشيع شهرت دارد و به اين لقب افتخار مي‌كند، افزود: اگر از خودگذشتگي امام حسين (ع) نبود، از عقايد اسلاميچيزي باقي نمانده بود.

وي مسلمانان را به كوتاهي و قدرنشناسي در حق امام‌حسين(ع) متهم كرده و شهادت ايشان را امانتي بر گردن همه مسلمانان مي‌داند كه بايد اسرار و اهداف بزرگ آن را به گوش جهانيان برسانند.

انتوان افزود: بعد از 40 سال فعاليت در عرصه مطبوعات افتخار مي‌كنم كه علي‌رغم تمام سختي‌ها توانستم كتاب “حسين در انديشه مسيحي” را به عنوان اولين كتاب خود به رشته تحرير در آورم.

انتوان بارا نويسنده سوري-مسيحي، ازحدود چهل سال پيش تاكنون در مطبوعات كويت مشغول به فعاليت مي‌باشد و در اتحاديه‌هاي مختلف از جمله؛ باشگاه بين المللي كتاب علمي خيال نيويورك، شوراي عالي تصميم‌گيري با رتبه گراند ماستر، عضو اتحاديه نويسندگان عرب در دمشق، عضو سازمان جهاني روزنامه‌نگاران در پراگ، عضو سازمان روزنامه‌نگاران عرب، اتحاديه خبرنگاران سوري و جمعيت روزنامه نگاران كويت عضويت دارد.

خون خدا


خون خدا

نمي‌دانم تو را در ابر ديدم يا كجا ديدم
به هرجايي كه رو كردم فقط روي تو را ديدم
تو را در مثنوي، در ني، تو را در‌ هاي و هو، در هي
تو را در بند بند ناله‌هاي بي‌صدا ديدم
تو مانند ترنم، مثل گل، عين غزل بودي
تو را شكل توسل، مثل ندبه، چون دعا ديدم
دوباره ليلهالقدر آمد و شوريدگي‌هايم
تب شعر و غزل گل كرد و شور نينوا ديدم
شب موييدن شب آمد و موييدن شاعر
شكستم در خودم از بس كه باران بلا ديدم
صدايت كردم و آيينه‌ها تابيد در چشمم
نگاهم را به دالان بهشتي تازه وا ديدم
نگاهم كردي و باران يكريز غزل آمد
نگاهت كردم و رنگينكماني از خدا ديدم
تو را در شمع‌ها، قنديل‌ها، در عود، در اسپند
دلم را پرزنان در حلقه پروانه‌ها ديدم
تو را پيچيده در خون، در حرير ظهر عاشورا
تو را در واژه‌هاي سبزرنگ ربنّا ديدم
تو را در آبشار وحي جبرائيل و ميكائيل
تو را يك ظهر زخمي در زمين كربلا ديدم
تو را ديدم كه مي‌چرخيد گردت خانه كعبه
خدا را در حرم گمكرده بودم، در شما ديدم
شبيه سايه تو كعبه دنبالت به راه افتاد
تو حج بودي، تو را هم مروه ديدم، هم صفا ديدم
شب تنهاي عاشورا و اشباحي كه گم گشتند
تو را در آن شب تاريك، «مصباحالهدي» ديدم
در اوج كبر و در اوج رياي شام - ‌اي كعبه -
تو را هم شانه و هم شأن كوي كبريا ديدم
دمي كه اسب‌ها بر پيكر تو تاخت آوردند
تو را‌ اي بي‌كفن، در كسوت آل عبا ديدم
دليل مرتضي! شبه پيمبر! گريه زهرا(س)
تو را محكم‌ترين تفسير راز «انّما» ديدم
هجوم نيزه‌ها بود و قنوت مهربان تو
تو را در موجموج ربنّا در «آتنا» ديدم
تو را ديدم كه داري دست در دستان ابراهيم
تو را با داغ حيدر، كوچهكوچه، پا به پا ديدم
تو را هر روز با ‌اندوه ابراهيم، همسايه
تو را با حلق اسماعيل، هر شب همصدا ديدم
همان شب كه سرت بر نيزه‌ها قرآن تلاوت كرد
تو را در دامن زهرا(س) و دوش مصطفي(ص) ديدم
تنور خولي و تنهايي خورشيد در غربت
تو را در چاه حيدر همنواي مرتضي ديدم
سرت بر نيزه قرآن خواند و جبرائيل حيران ماند
و من از كربلا تا شام را غار حرا ديدم
به يحيي و سياوش جلوه مي‌بخشد گل خونت
تو را ‌اي صبح صادق با امام مجتبي(ع) ديدم
تو را دلتنگ در دلتنگي شامي غريبانه
تو را بي‌تاب در بي‌تابي طشت طلا ديدم
شكستم در قصيده، در غزل، ‌اي جان شور و شعر
تو را وقتي كه در فرياد «ادرك يا اخا» ديدم
تمام راه را بر نيزه‌ها با پاي سر رفتي
به غيرت پا به پاي زينب كبري(س) تو را ديدم
دل و دست از پليدي‌هاي اين دنيا شبي شستم
كه خونت را حناي دست مشتي بيحيا ديدم
چنان فواره زد خون تو تا منظومه‌ شمسي
كه از خورشيد هم خون رشيدت را فرا ديدم
مصيبت ماند و حيرت ماند و غربت ماند و عشق تو
ولا را در بلا جستم، بلا را در ولا ديدم
تصور از تفكر ماند و خون تو تداوم يافت
تو را خون خدا، خون خدا، خون خدا ديدم

شعري از علي رضا قزوه درباره امام حسين(ع)

مقتل


اسب تازي بر پيكر مطهر حسين بن علي(ع)

پس از شهادت امام حسين(ع) عمر سعد خطاب به سپاه خود اعلام كرد: من ينتدب للحسين فيواطيء الخيل ظهره صدره؛

كيست كه داوطلب شود تا بر پشت و سينه حسين(ع) اسب بتازد؟!

ده نفر داوطلب شدند كه اسامي آنان در مقاتل ذكر و اين ننگ ابدي بر آنان و فرزندانشان نيز ثبت شده است كه فرزندان آنان را «بنو السرج» مي‌خواندند؛ يعني فرزندان آنان كه بر بدن حسين(ع) اسب تاختند. آن ده نفر سوار بر اسب هاي خود شدند و بر بدن امام حسين(ع) تاختند... اينان وقتي بر عبد ا... بن زياد وارد شدند خودشان را اين چنين معرفي كردند:

نحن رضصنا الصدر بعد الظهر بكل يعبوب شديد الاسر

ما كساني هستيم كه با تاختن اسبان چالاك خود، سينه و پشت حسين (ع) را پايمال سم اسبان كرديم و كوبيديم.

و نهايت حمله جنايتكارانه خودشان را اين چنين وصف كردند:

ابو عمر زاهد مي‌گويد: پس از بررسي حال آن ده نفر دريافتيم كه همگي آنان

كيف رايت يا حسين؛

اي حسين! قدرت مرا چگونه ديديد؟

زينب كبري (س) وقتي اين منظره را ديد از شدت مصيبت گريبان خود را پاره كرد و با صداي جگرسوز فرياد برآورد:

يا حسيناه! يا حبيب رسول ا...! يا بن مكه و مني! يا بن فاطمه الزهراء سيده النساء! يا بن بنت المصطفي!

از اين آه جانكاه اهل مجلس گريستند، اين جا بود كه يزيد سنگدل چوب خيزران خود را طلبيد و در برابر اهل بيت حسين (ع) با آن چوب بر دندان‌هاي امام حسين (ع) زد.

فلسفه و عوامل جاودانگي نهضت عاشورا

صص 23 - 229

گفت وگوي راهب با سر امام حسين(ع)


هنگامي كه سر مبارك امام حسين(ع) را وارد قنسرين (يكي از منازل شام) كردند، راهبي از داخل صومعه خود متوجه سر مقدس حضرت شد و ديد نوري از دهان مبارك سر سيدالشهداء(ع) خارج مي شود و به طرف آسمان بالا مي رود. راهب در ازاي مبلغ ده هزار درهم سر مبارك را از مأموران گرفت و داخل صومعه شد. در اين هنگام صدايي كه صاحب آن ديده نمي شد به گوشش رسيد كه گفت: خوشا به حال تو اي راهب، خوشا به حال كسي كه به حرمت صاحب اين سرآگاه باشد و مقام و منزلت آن را بشناسد. راهب با شنيدن اين كلمات، سر خود را بلند كرد و گفت: پروردگارا، تو را به حق عيسي بن مريم(ع) سوگند مي دهم كه به امر و اذن تو اين سر با من سخن بگويد. پس سر مبارك امام حسين(ع) زبان به سخن گشود و فرمود: اي راهب! از من چه مي خواهي؟ راهب گفت: تو كيستي؟ فرمود: من فرزند محمد مصطفي(ص) و علي مرتضي(ع) و فاطمه زهرا(س) هستم. من كشته شده به صحراي كربلا، و مظلوم به جور و جفا در دشت نينوا، و عطشان و تشنه لب به نهر علقمه از آب فرات هستم. پس سر مبارك ساكت و خاموش شد. راهب صورت به صورت امام حسين(ع) نهاد و گفت: صورت خود را از روي مبارك تو برنمي دارم تا بگويي كه در روز قيامت شفيع تو هستم. سرمقدس سيدالشهداء به سخن آمد و گفت: به دين و آيين جدم حضرت محمد مصطفي(ص) بازگرد و مسلمان شو. راهب بي درنگ شهادتين را بر زبان جاري كرد و گفت: اشهدان لااله الا الله و اشهدان محمدا رسول الله، امام حسين(ع) نيز قبول فرمود كه در روز قيامت شفيع او باشد. وقتي كه صبح شد مأموران يزيد سر مبارك را با ده هزار درهم از راهب گرفتند و از آنجا حركت كردند. در ميان راه وقتي به وادي رسيدند ديدند تمام درهم ها به سنگ و سفال تبديل شده اند.
ــــــــــــــــــــــــ
بحارالانوار، ج 45، ص 303
 

اعمال وارد شده در شب و روز عاشورا

اعمال وارد شده در شب و روز عاشورا

بدانکه این ماه ، ماه حُزن اهل بیت علیهم السلام و شیعیان ایشان است و از حضرت امام رضاعلیه السلام روایت است که چون ماه محرّم داخل مى شد پدرم را کسى خندان نمى دید و اندوه و حُزن پیوسته بر او غالب مى شد تا روز دهم چون روز عاشورا مى شد آن روز، روز مصیبت و حزن و گریه او بود و مى فرمود امروز روزى است که حسین علیه السلام شهید شده است.

اَعْظَمَ اللّهُ اُجُورَنا وَاُجورَکُمْ بِمُصابِنا بِالْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلامُ
وَجَعَلَنا وَاِیّاکُمْ مِنَ الطّالِبینَ بِثارِهِ مَعَ وَلِیِّهِ الاِْمامِ الْمَهْدِىِّ مِنْ الِمُحَمَّدٍ عَلَیْهِمُ السَّلامُ

شب عاشورا:

شب دهم شب عاشورا است و سید در اقبال از براى این شب دعا و نمازهاى بسیار، با فضیلتهاى بسیار نقل کرده از جمله:
 
* صد رکعت نماز هر رکعت به حمد و سه مرتبه قُل هُوَاللّهُ اَحَدٌ و بعد از فراغ از جمیع بگوید سُبْحانَ اللّهِ وَالْحَمْدُلِلّهِ وَلااِلهَ اِلا اللّهُ وَاللّهُ اَکْبَرُ وَلا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلاّ بِاللّهِ الْعَلِىِّ العَظیمِ هفتاد مرتبه و در روایت دیگر بعد از الْعَلِىِّ الْعَظیمِ استغفار نیز ذکر شده.
* و از جمله چهار رکعت در آخر شب...
ادامه نوشته

تعطيلي كار و كسب در روز عاشورا



قال الامام الرضا(ع): من ترك السعي في حوائجه يوم عاشوراء قضي الله له حوائج الدنيا والاخره .
امام رضا(ع) فرمود: هر كس در روز عاشورا كار و كسب خود را فروگذارد، خداوند حاجت هاي دنيا و آخرت او را برآورده سازد.
ــــــــــــــــــ
1- علل الشرايع، ص 227

سرباز فداكار حماسه حسيني

سرباز فداكار حماسه حسيني

يكي از اصحاب ابا عبد ا...(ع) عابس بن ابي شبيب شاكري است، اين مرد كه خيلي شجاع بود و حماسه حسيني در روح او وجود داشت، هنگامي كه روز عاشورا به ميدان نبرد آمد، وسط ميدان ايستاد و «هماورد» طلبيد. اما كسي از سپاه دشمن جرأت نكرد كه به جنگ او بيايد، عابس ناراحت و عصباني شد، و برگشت و «كلاه خود» را از سر برداشت، زره را از بدن بيرون آورد، چكمه را از پا درآورد و به ميدان آمد و گفت: الان بياييد و با عابس بجنگيد. باز هم جرأت نكردند. بعد با يك عمل ناجوانمردانه سنگ و كلوخ و شمشير شكسته‌ها را به سوي اين مرد بزرگ پرتاب كردند و به اين وسيله او را شهيد نمودند.(1)

پي‌نوشت‌

1. استاد شهيد مرتضي مطهري، گفتارهاي معنوي، ص 243

آخرين كلام سيد الشهدا(ع)

آخرين كلام سيد الشهدا(ع)

حضرت حسين بن علي (ع)‌ در آخرين دقايق زندگي‌اش چشم‌ها را باز كرد و به سوي آسمان متوجه گرديد و براي آخرين بار با پروردگار خويش، چنين مناجات و راز و نياز نمود.

«اي خدايي كه مقامت بس بلند، غضبت شديد، نيرويت بالاتر از هر نيرو، تو كه از مخلوقات خويش مستغني هستي و در كبريا و عظمت فراگير، به آن‌چه بخواهي توانا، رحمتت به بندگانت نزديك، وعده‌ات صادق، نعمتت شامل، امتحانت زيبا، به بندگانت كه تو را بخوانند نزديك هستي، و بر آن‌چه آفريده‌اي احاطه داري، و هر كس كه از در توبه درآيد پذيرايي، آن‌چه را اراده كني توانايي، آن‌چه را بخواهي درك تواني كرد، كسي را كه شكرگزار تو باشد شكرگزاري، ياد كننده‌ات را ياد آوري، من تو را خوانم كه نيازمند توام،‌به سوي تو روي آرم كه درمانده توام، ترسان به پيشگاهت فزع مي‌كنم، غمگين در برابرت مي‌گريم، از تو مدد مي‌طلبم كه ناتوانم، خود را به تو وامي‌گذارم كه بسنده‌اي. خدايا! در ميان ما و قوم ما داوري كن كه آنان از راه مكر و حيله وارد شدند و دست از ياري ما برداشتند و ما را، كه فرزندان پيامبر و حبيب تو محمد (ص) هستيم، كشتند؛ پيامبري كه به رسالت خويش برگزيده‌اي و امين وحي خويش گردانيده‌اي، اي خدا! اي مهربان‌ترين! در حوادث، بر ما گشايش و در پيشامدها، بر ما خلاصي عنايت كن».

امام (ع) مناجات خويش را با اين جملات به پايان رسانيد: «در مقابل قضا و قدر تو شكيبا هستم اي پروردگاري كه جز تو خدايي نيست! اي فريادرس دادخواهان كه مرا جز تو پروردگاري و معبودي نيست! بر حكم و تقديرت صابر و شكيبا هستم. اي فريادرس آن‌كه فريادرسي ندارد! اي هميشه زنده‌اي كه پايان ندارد! اي زنده كننده مردگان! اي خدايي كه هر كس را با اعمالش مي‌سنجي! در ميان من و اين مردم حكم كن كه تو بهترين حكم كنندگاني».

آن‌گاه كه صورت به خاك مي‌گذاشت گفت: «بسم ا... و با... و في سبيل ا... و علي مله` رسول ا...»

لهوف سيد ابن طاووس، ص110آخرين كلام سيد الشهدا(ع)

كربلا كجاست؟

كربلا كجاست؟

«كربلا»، مدفن سيدالشهدا است؛ سرزمينى كه عظيم‌ترين حماسه خدايى بشر، درعاشوراى سال 61 در آن اتفاق افتاد و موجش سراسر تاريخ و پهنه جهان را فرا گرفت.

خاك آن، بوى خون مى‏دهد و تربت كربلا مقدس و الهام‏بخش است و در فضيلت آن، روايات بسيارى نقل شده است. امام على(ع) پس از جنگ صفين، هنگام عبور از كربلا همراه برخى همراهان، چشمانش پر از اشک شد و فرمود: اين‌جاست محل فرود آمدنشان... و اين‌جاست‏ شهادتگاه ‏عاشقان بى‏نظير كه در گذشته و آينده، نمونه ندارند: «...مصارع عشاق شهداء لا تسبقهم من‏كان قبلهم و لا يلحقهم من بعدهم...» و به همين خاطر، «كربلا» سمبل ايثار و جانبازى و شهادت‏طلبى و شوق و شور حماسى شناخته شده است و در طول تاريخ نيز، كانون ‏عشق‌هاى برتر بوده و همچون مغناطيسى، دل‌هاى مشتاق و شيداى معرفت را به سوى خودكشيده است. در حماسه دفاع مقدس ايران نيز، بسيارى از رزمندگان اسلام، به شوق كربلا و زيارت حرم حسينى، جبهه‏ها را در مى‏نورديدند و با بعثيان كافر مى‏جنگيدند و رو به ‏كعبه عشق، كربلاى سيدالشهدا(ع‏)، شهيد مى‏شدند، چون كربلا سمبل هر جايى است كه‏ صحنه ديگرى از حق و باطل باشد.

در حسرت كوى كربلا مى‏رفتند / مشتاق به سوى كربلا مى‏رفتند / گلگون تن و خونين كفن و بى‏پر و بال / اين‌گونه به سوى كربلا مى‏رفتند.

در روايات آمده است كه سيدالشهدا(ع‏) نواحى اطراف قبر خويش را از اهل نينوا و غاضريه به مبلغ شصت هزار درهم خريدارى كرد و به خود آنان صدقه داد و با آنان شرط كرد كه مردم را به جايگاه قبرش راهنمايى كنند و هر كه را به زيارت آن حضرت آيد، سه ‏روز مهمان نمايند و پذيرايى كنند. بارى، كربلا نام يكى از شهرهاى كشور عراق است كه در كنار رودخانه فرات قرارداشته است. اين شهر، تا سال 61 هجرى، بيابان بوده است. از آن زمان به بعد، بر اثرشهادت حسين بن على(ع) در آن محل، به تدريج مورد توجه شيعيان آل على قرار گرفت و پس از بناى مرقدهاى شهدا، متدرجا مركز جمعيت گرديد. در اين كه ‏«كربلا» يعنى چه و ريشه لغوى آن چيست و از چه گرفته شده، بحث‌هاى ‏مفصلى انجام گرفته است. طبق برخى نقل‌ها، اين نام از تركيب‏ «كرب‏» و «ال‏» ساخته شده ‏است، يعنى حرم ا...، يا مقدس ا...، «كرب‏»در لغت‏ سامى به معناى ‏«قرب‏» در عربى‏است (كرب: قرب). اگر«ال‏» هم به معناى ‏«ا...‏» باشد، كربلا به معناى محلى است كه نزد خدا، مقدس و مقرب است، يا «حرم خدا» است. برخى هم آن را تركيب يافته از «كوربابل‏» دانسته‏اند، يعنى مجموعه‏اى از آبادي‌ها و روستاهاى بابل. موقعيتى كه كربلا در آن ‏قرار دارد، در بين النهرين است. اين منطقه در گذشته‏هاى دور، مهد حوادث و احيانا تمدن‌ها بوده و بخش‌هاى گوناگونى از اين ناحيه، نام‌هاى مختلف داشته است. كربلا، كور بابل، نينوا، غاضريه، كربله، نواويس، حير، طف، شفيه، عقر، نهر علقمى، عمورا، ماريه ‏و... كه بعضى از اين‌ها نام روستاها و آبادي‌هايى در اين منطقه وسيع بوده است. حرم مطهر امام حسين(ع) كه در اين شهر قرار دارد،تاريخچه‏اى مفصل دارد و دردوره‏هاى مختلف تاريخى، بناى آن تغييرات و تعميراتى يافته است.كربلا، شهرى است كه‏ خاندان‌هاى ريشه‏دار در آن ساكن بوده‏اند. حوزه علميه داشته و خانواده‏هايى شريف، اديب و علماى برجسته از آن برخاسته و در آن زيسته‏اند. قبر حضرت عباس‏(ع‏) نيز درهمين شهر است.در قرون اخير نيز شاهد تعدادى حوادث و انقلاب‌ها و فتنه‏ها بوده است. ولى به هر حال، در كربلا بيش از نشان‌هاى جغرافيايى و تاريخى، بايد مفاهيم والاى انسانى‏و شورگستري‌ها و الهام‏بخشي‌هاى قداست آفرين را سراغ گرفت.

جواد محدثى، فرهنگ عاشورا، ص 367

دفن شهداي كربلا


دفن شهداي كربلا، چگونه و توسط چه كسي صورت گرفت؟

در بعضي از منابع تاريخي آمده است كه: عده‌اي از قبيله بني‌اسد آمدند تا بدن مطهر امام حسين(ع) و ساير شهدا را دفن كنند، اما چون عموم بدن‌ها سر نداشت و حتي لباس آن‌ها را ربوده بودند و بيش‌تر بدن‌ها بر اثر ضربات شمشير پاره پاره بود، قابل شناسايي نبود. بني‌اسد متحير مانده بودند كه در اين هنگام امام سجاد(ع) به واسطه طي الارض و اعجاز، از زندان عبيدا... - تشريف آوردند و بدن‌ها را به بني‌اسد معرفي كردند و خود به دفن بدن‌ مطهر و مقدس امام حسين(ع) اقدام نمودند. آن‌گاه بدن مقدس علي اكبر(ع) را پايين پاي پدر بزرگوارشان به خاك سپردند و بعد به دستور امام، ساير شهداي اهل بيت(ع) را در نزديكي قبر امام(ع)، در يك محل به خاك سپردند.

سپس بني‌اسد اصحاب را در يك محل دفن نمودند و حبيب بن مظاهر را به جهت شأن و مرتبه‌اي كه در قبيله خود داشت، در نزديكي بالاي سر امام دفن كردند؛ چون او از بني‌اسد و رئيس آن‌ها بود.

بني‌اسد بر ساير قبايل افتخار مي‌كردند كه ما بر حسين(ع) و اصحابش نماز گزارده و آن‌ها را دفن كرديم. نقل است كه اجساد مقدسه شب دوازدهم دفن شدند.

بر ساحل عاشورا، صص 204-203

شادماني ياران امام حسين(ع) به واسطه شهادت

طبرى از قول يكى از غلامان عبدالرحمان بن عبدربه انصارى مى‌نويسد:

من در خدمت مولاى خود عبدالرحمان بودم. چون سپاهيان ابن‌زياد آماده جنگ با امام شدند... برير سر شوخى را با عبدالرحمان باز كرد و مطايبه گويى را آغاز نهاد. عبدالرحمان كه گويى حوصله‌اش از شوخي‌هاى برير سر آمده بود، رو به او كرد و گفت: دست بردار! حالا چه وقت شوخى و مزاح است؟! برير پاسخ داد: خداى مى‌داند و همه بستگان من گواهند كه من در جوانى و پيرى اهل شوخى و مزاح نبوده‌ام ؛ اما اكنون به خدا سوگند با چنين موقعيتى كه ما داريم و مژده‌اى كه پيشاپيش دريافت كرده‌ايم، بين ما و حوريان بهشتى، كه انتظار ما را مى‌كشند، همين اندازه فاصله باقى است كه اين مردم با شمشيرهاى آخته بر ما يورش آورند. و چقدر آرزومندم كه اين كارشان هر چه زودتر عملى شود.

سپس غلام عبدالرحمان ادامه داد و گفت: هنگامى كه امام بيرون آمد، ما به نوبه داخل شديم و نظافت كرديم. ديرى نگذشت كه امام بر اسبش سوار شد و قرآنى در پيش روى نهاد و... يارانش در برابر او به جانبازى و دفاع از حضرتش پرداختند و با شجاعت و مردانگى مى‌جنگيدند و شهيد مى‌شدند، من چون ديدم كه همه آن مردان مبارز و شجاع شهيد شده و به خاك و خون غلتيده اند، روى بر تافته و گريختم!

علامه سيد مرتضى عسگرى، نهضت حسينى(ع) در احياى سنت پيامبر

بانواني‌ كه‌ در كربلا به‌ شهادت رسيدند

از اين گروه مي‌توان به «ام‌ وهب‌» همسر عبدالله بن عمير كلبي‌ يكي از شهيدان‌ كربلا اشاره كرد.

ابو مخنف‌، راوي‌ اولين مقتل شهيدان كربلا، مي‌گويد:

عبدالله بن عمير كلبي‌ به‌ ميدان جنگ رفت و با حضور او كارزار سختي‌ در گرفت‌، به‌ گونه‌اي كه گرد و غبار اين زدوخوردها از افق ديد مي‌كاست‌.

وقتي‌ گرد و غبار ميدان فرو نشست‌، همسر عبدالله بن عمير از خيمه‌ها خارج‌ شد و به‌ سوي ميدان شتافت و چون با منظرة شهادت همسرش روبرو گرديد، خود را نزديك بدن او رسانيد و بالاي سرش نشست و پيوسته‌ مي‌گفت‌: بهشت‌ گواراي‌ تو باد، اميدوارم‌ خدا مرا نيز در كنار تو بپذيرد. چيزي‌ نگذشت كه شمر به‌ غلامش رستم دستور داد تا با ستون‌ خيمه‌ بر سرش بكوبد. عمود آهنين سرش را شكافت‌. او نيز در کنار شهيدان‌ كربلا جاي گرفت‌.

عاتكه فرزند مسلم‌ بن‌ عقيل‌ نيز از كساني بود كه‌ در اثر حمله‌ دشمن‌ به خيام‌، زيردست‌ و پاي اسبان قرار گرفت‌ و به‌ گونه‌اي سخت و مشقت‌آور به‌ شهادت رسيد.

هانيه‌، نوعروسي كه در كربلا به‌ همراه همسرش از روز اول محرم و در مسير حركت‌ سيدالشهدا، اسلام آورده و به‌ كاروان‌ آن‌ حضرت‌ ملحق‌ گرديدند، هم از شهيدان‌ كربلا شمرده شده است‌. او نيز پس‌ از شهادت همسرش وارد ميدان شد و چون بر سر جسد بي‌جان‌ همسرش نشست‌، غلام‌ شمر او را به‌ شهادت رسانيد.

گروه‌ ديگري از بانوان‌ كه‌ تأثير حضور آنان‌ در كربلا غيرمستقيم بود، بانواني بودندكه با تقديم فرزندانشان به آستان حسيني‌، در حمايت از فرزند غريب‌ رسول‌ اكرم‌(ص) سهم داشتند.

از اين دسته‌، مي‌توان به‌ «ام‌ البنين‌» اشاره كرد كه‌ مادر پرچمدار سپاه‌ حسيني است‌. او علاوه بر تقديم فرزند رشيدش اباالفضل العباس به آستان حسيني‌، سه‌ تن‌ ديگر از فرزندانش‌ را به‌ گلستان‌ حسيني تقديم كرد و از اين رو سهم ويژه‌اي در كربلا داشت‌.

ام‌ ليلا مادر حضرت‌ علي‌اكبر(ع)، همسر امام‌ حسن و مادر قاسم‌ بن‌ الحسن‌(ع) و رباب‌ همسر با وفاي‌ سيدالشهدا كه‌ فرزندش‌ علي‌اصغر(ع) را به‌ آستان حسيني تقديم‌كرد، نيز از اين گروه بانوان سعادتمندند.

بخشي‌ از اين گروه‌، زناني بودند كه‌ خود در خيمه‌هاي‌ حسيني صحنه شهادت فرزندانشان را نظاره مي‌كردند و در كربلا حضور داشتند. از آن‌ جمله‌ حضرت‌ زينب‌كبري(س) بود كه‌ دو فرزندش‌ -عون و محمد- در كربلا به‌ شهادت رسيدند.

ليلي مادر حضرت‌ علي‌اكبر، مادر قاسم‌ بن‌ حسن‌(رمله‌)، مادر عمرو بن‌ جنادة و عبدالله بن مسلم از اين گروه بودند.

دستة‌ سوم‌، بانوان‌ بزرگواري‌ بودند كه‌ ضمن حضور در كربلا، همسرانشان را به آستان حسيني تقديم داشتند. از اين دسته مي‌توان به‌ «ام‌ هاني‌» و «ام‌ كلثوم‌» اشاره كرد.

همچنين‌ همسر عبدالله بن عمير كلبي‌ و همسر جنادة بن كعب انصاري از اين قسم بانوان هستند. اگر چه‌ تأثير بانواني‌، چون همسر زهير «دلهم‌» با آن‌ كه‌ در كربلا حضور نداشت، كم‌تر از تأثير حضور اينان نبود، به‌ ويژه‌ آن‌ كه‌ زهير از مشورت با او، توفيق و سعادت ياري‌ سيدالشهدا(ع) را دريافت‌. يكي از همراهان زهير بن‌ قين كه در بازگشت‌ از سفر حج‌ با او همسفر بود، مي‌گويد: ما به‌ ناچار با قافله حسيني كه راه به سوي كربلا مي‌پيمود، هم‌مسير بوديم‌. به‌ همين‌ جهت زهير مي‌كوشيد كه‌ هر كجا قافلة حسيني توقف مي‌كند، او حركت‌ كند و بالعكس‌، تا آن‌ كه‌ به‌ ناچار در يكي از منازل‌، هر دو در يك‌ بيابان‌ توقف‌كرديم‌. مشغول صرف غذا بوديم كه فرستادة امام حسين‌(ع) آمد و زهير را نزد خويش‌خواند. زهير نمي‌خواست آن حضرت را در اين سفر همراهي‌ كند، به‌ همين‌ سبب از ديدن فرستادة او خيلي‌ ناراحت‌ شد. «دلهم‌» همسر زهير مي‌گويد به‌ او گفتم‌: سبحان‌‌ا...! نمي‌خواهي به پسر رسول‌ خدا جواب‌ مثبت‌ بدهي‌؟ مي‌تواني‌ نزد او بروي‌ و سخنش‌ را بشنوي و بازگردي‌. زهير به‌ پيشنهاد همسرش و علي‌‌رغم‌ ميل باطني خود به‌ سوي خيام حسيني رفت و در ادامه، از جمله‌ برجسته‌ترين ياران حسيني و در شمار شهيدان‌ سرشناس‌ دشت گلگون كربلا جاي يافت‌.

زهرا فخر روحاني‌، نقش زنان در نهضت‌ حسيني‌

امام حسين عليه السلام در نگاه استاد مطهري(ره)

امام حسين عليه السلام در نگاه استاد مطهري(ره)

منطق عشق

كسي مثل حسين بن علي عليه السلام - كه خودش تجسم ارزشهاست - قيام ميكند براي اين كه جلوي انحطاط را بگيرد؛ چون اين انحطاط، داشت ميرفت تا به آن جا برسد كه هيچ چيز باقي نماند... يك تنه در مقابل اين سرعت سراشيب سقوط قرار ميگيرد. البته در اين زمينه جان خودش، جان عزيزانش و... را فدا ميكند، اما نتيجه ميگيرد. «وانا من حسين» يعني اين پيامبر زنده شده حسين بن علي عليه السلام است. آن روي قضيه اين بود، اين روي سكه، حادثه عظيم و حماسه پرشور و ماجراي عاشقانه عاشوراست كه واقعاً جز با منطق عشق و با چشم عاشقانه نميشود قضاياي كربلا را فهميد.

سيدالشهدا

...سيدالشهدا يعني سالار شهيدان. اين لقب، اول به جناب حمزه اطلاق شد. بعد از حادثه عاشورا و شهادت امام حسين عليه السلام كه همه شهادتها را تحت الشعاع قرار داد، اين لقب به ايشان انتقال يافت. البته به جناب حمزه هم سيدالشهدا گفته و ميگوييم. ولي سيدالشهداي مطلق امام حسين است؛ يعني جناب حمزه، سيدالشهداي زمان خودش است و امام حسين عليه السلام سيدالشهداي همه زمانهاست، آن چنان كه مريم عذرا «سيده`النسا»ي زمان خودش است و صديقه كبري «سيده`النسا»ي همه زمانها. قبل از شهادت امام حسين عليه السلام آن شهيدي كه سمبل گريه بر شهيد بود و گريه بر او مظهر شركت در حماسه شهيد و هماهنگي با روح شهيد و موافقت و نشاط شهيد به شمار ميرفت، جناب حمزه بود و بعد از شهادت امام حسين عليه السلام اين مقام نيز به ايشان انتقال يافت...

ادامه نوشته

داستاني عجيب از حضرت زينب(س)

هرگاه زني عفيف باشد در موارد لازم امدادهاي غيبي نيز به کمک او مي‌رسد، زينب(س) از کساني است که مورد حمايت الهي قرار گرفت و امداد غيبي الهي باعث شد که مردم بيگانه نتوانند او را ببينند. در حکايتي مي‌خوانيم: روزي مرحوم علّامه شيخ جعفر کاشف الغطا در سوگ حضرت زينب(س) اشعاري مي‌سرود و بر روي کاغذ مي‌نوشت که ترجمه آن چنين است:
«زينب را در حالي که دست‌هايش بر گردنش بسته بود، بر شتر لاغري سوار کرده بودند و به اسارت بردند. نه صورتش پوشيده بود، و نه نقاب بر چهره داشت بلکه به وسيله دست و بازويش صورتش را مي‌پوشاند. عزيزش حسين(ع) را روي خاک‌هاي گرم بيابان رها کرد. اگر چشم‌ها به آن بدن‌هاي پاکِ چاک چاک شهيدان بنگرند، فرياد و فغان سر مي‌دهند و چنان‌چه آن سرهاي بريده را نگاه کنند، اشکشان جاري مي‌گردد. در آن وقت که زينب(س) را آن‌گونه به اسيري نزد يزيد مي‌بردند، آرزو داشت جسمش در زمين فرو رود تا ملامت و سرزنش دشمنان را نبيند.»
علّامه کاشف الغطا مدّتي بعد، به همان اشعار نوشته شده روي کاغذ مراجعه کرد. با تعجّب ديد يک بيت شعر به اين مضمون به سروده‌اش اضافه شده است:
«پرده‌هايي از نور، زينب را فرا گرفته بودند، که همان پرده‌ها مانع نگاه بينندگان به او مي‌شدند.»
علّامه بسيار شگفت زده شد، زيرا چنين شعري را نسروده بود. عجيب اين که وقتي براي پاکنويس اشعارش به آن کاغذها مراجعه مي‌کند آن يک بيت شعر در دست نوشته‌هاي قبلي‌اش نيست. اين حادثه عجيب نشان مي‌دهد که امدادهاي غيبي الهي به صورت پرده‌ها و هاله‌هايي از نور، مانع از آن مي‌شد تا تماشاگران قامت زينب(س) را بنگرند.
پاسدار اسلام، ش 294

عبرت

سرانجام شوم قاتل طفل شش ماهه امام حسين(ع)

منهال بن عمرو مي‌گويد: به نزد امام سجاد(ع) رسيدم. حضرت به من فرمود: «حرمله بن كاهل در چه حالي است؟» عرض كردم: هنگام بيرون آمدنم از كوفه، او زنده بود. امام عرض كرد: «خدايا! حرارت آتش را به او بچشان». منهال مي‌گويد: به كوفه بازگشتم، ديدم مختار قيام كرده است. من با مختار دوست بودم؛ لذا راهي منزلش شدم. با مختار به اطراف كوفه رسيديم. او منتظر كسي بود. ديري نگذشت كه جمعي با شتاب به نزد او آمده و گفتند حرمله بن كاهل اسدي دستگير شد. چون حرمله را آوردند، مختار دستور داد دست‌هاي او را قطع كرده و بعد از آن پاهايش را نيز قطع كرده و بدن او را در آتش انداختند و وي زنده زنده به هلاكت رسيد. منهال مي‌گويد بي‌اختيار به ياد سخن امام سجاد(ع) افتادم و به مختار ماجرا را گفتم. مختار از مركبش به پايين آمد و دو ركعت نماز گذارد و سجده‌اي طولاني كرد. از اين جهت كه خدا اين افتخار را به او داد تا از حرمله انتقال گرفته و دعاي امام بهدست او مستجاب شده است.(1)

پي‌نوشت‌

1. جلاء العيون، ج 2، ص313


128 نکته درباره روش مرثيه خواني

128 نکته درباره روش مرثيه خواني

«مرثيه خواني» از اموري است که مورد توجّه خاندان عصمت و طهارت  ( است. به همين منظور «128» نکته را در زمينه «روش مرثيه خواني» ـ که طبق حروف ابجد برابر با نام مبارک امام «حسين»  است ـ با شما مبلّغان گرامي در ميان مي نهيم:

1. در مرثيه خواني به «خدا» توکّل کنيم.

2. توسّل به معصومان و کمک از آنان به ويژه حضرت فاطمه زهرا، امام حسين  و حضرت مهدي عليهم السلام را فراموش نکنيم.

3. از خاندان عصمت و طهارت (با احترام ياد کنيم؛ مثلاً، براي مرد «عليه السلام » و براي زن «عليها السلام» را به کار بريم.

4. از خدا بخواهيم تا خاندان عصمت و طهارت به ويژه حضرت مهدي به جلسات مرثيه خواني ما عنايت کنند و در اين گونه مجالس تشريف بياورند و چشمان گنه کار ما را به جمال دل آراي خويش نوراني بفرمايند.

5. اگر به مرثيه خواني علاقه داريم، از خاندان عصمت و طهارت به ويژه حضرت فاطمه زهرا، امام حسين و امام زمان عليهم السلام بخواهيم تا ما را در زمره مرثيه خوانان واقعي خود قرار دهند.

ادامه نوشته

همسر امام حسین (علیه السلام )

شیخ صدوق از جابر و از حضرت امام باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمود :

هنگامیکه دختر یزدجرد به مدینه وارد شد ، بانوان مدینه از بام ها سر بر آوردند و چون به مسجد داخل شد ، روشنی جمالش مسجد را فرا گرفت.

امیر المؤمنین علیه السّلام به عمر فرمود < او را مخیّر کن تا مردی را از میان مسلمانان اختیار کند . > عمر نیز وی را مخیّر کرد و او نیز حضرت حسین علیه السّلام را انتخاب کرد .

سپس امیر المؤمنین علیه السّلام به وی فرمود :< نامت چیست ؟ > عرض کرد جهانشاه ، و حضرت فرمود : < از این پس اسم تو شهربانو است . > سپس به حسین علیه السّلام فرمود : < ای ابا عبد الله فرزندی که بهترین اهل زمین است از این زن نصیب تو خواهد شد . > بدین ترتیب حضرت علی بن الحسین علیه السّلام از او متولد شد و به آن جناب میگفتند پسر انتخاب شده از میان عرب بنی هاشم و عجم فارس .[1] 

 

 پی نوشت :

[1] روایت شده از اصول کافی در کتاب پیشگویی های پیشوایان نوشته ی احمد سیاح ،ص

دلم را ميان قافله ات جا گذاشته ام

صدا مي آيد ، صداي پاي تو .
دلم را در ميان قافله ات جا گذاشته ام و در لا بلاي خيمه هاي دور از تو گرفتارم .
كي به مسير ما مي رسي تا از همين ابتداي جاده راه بيابان در پيش گيرم؟
درگيرم با خودم ،با احساسم مانده ام ميان اين درگيري . نمي دانم چه بگويم.
زبانم قفل مي شود و مجراي اشك تنها راهگشاي زبان قفل شده من است.
چگونه شرح دهم قدم به قدم با عشق آمدن هايت را.
به كجا مي روي با اين شتاب.
تو مرا مشغول خود كردي ، چه كسي تو را به خود مشغول ساخته كه اين چنين باشتاب به مقصد مي روي؟
سال ها مي گذرد و من هنوز حيرانم كه با تو چه كرده آن معشوق ازلي كه تو را اين گونه به سوي خويش كشانده و هنوز پاسخي نيافتم . سخت است راه رسيدن.
بايد از هر عزيزي گذشت براي ديدار محبوب .
اين را از تو آموختم. خورشيد بي امان مي سوزد و آسمان نگاهش را به تو و همراهانت دوخته است .
امروز از سخاوت ابرها خبري نيست و باد گه گاه تنها گرما را به ارمغان مي آورد.
همه چيز دست در دست هم داده اند تا سختي راه را بيفزايند بي خبر از آنچه در دل تو مي گذرد و بي خبر از تمام اتفاقات .
بيابان بزرگ است و رودي در همين نزديكي هاست براي سيراب شدن.
يارانت تشنه اند و تو امروز از خورشيد دست و دلباز تري.مشك هاي آب را براي كه مي آوري؟
و حالا اسارت ،در بيابان رسيدن .تو در يك سو آماده اي و سياهه هايي در سويي ديگر.
تو با دل آمدي آن ها با تيرو كمان. نقش دفترهاي خاطراتمان
را وام دار نقش تو ايم كه بر صفحه ي احساسمان زدي .
گويي تمام نگاه آسمان و زمين به سوي توست.
ستيزي است ميان حق و باطل .نيزه و شمشير ،يعني شروع براي مبارزه.دلم از همين ابتدا گواهي مي دهد كه تو تنها برنده اين ديداري و شكي نيست به اين احساس خوب.چشمانم را ببندم يا نه؟ مي دانم كه برنده اي، اما تاب لحظه اي افتادنت را هم ندارم. پس چشم هايم را بسته ام.
كمي مي گذرد و تو لحظه به لحظه به ديدار محبوبت نزديك تر مي شوي.
رسيده اي به همان چه او گفته .
تو دانستي كه چه گونه انتظارت را مي كشد كه اين گونه از خود بي خود شدي.
گرماي هوا را نمي توان انكار كرد و تشنگي امان را مي برد.
آب ناياب ترين ماده حيات شده و رود دورترين جا براي رسيدن و باران آرزويي دست نايافتني و بزرگ.
اشك تنها راه چاره ي تنهايي و فرياد تنها صدايي كه به گوش مي رسد.
دوباره مرور مي كنم خاطرات گذشته را.
اما باز هم نمي فهمم اين همه شور و سرمستي ات را.
و سر انجام حق برنده نبردگرديد ؛همان گونه كه دلم گواهي داده بود .
تو رفتي با تمام عزيزانت به ديدار محبوب ازلي.
اين را از تو آموختم، در نهايت سختي نيز مي توان عشق بازي كرد.
زهرا كريمي
(باران)

شير و شربت

شير و شربت
مردم اين جا شير و شربت مي دهند
توي سيني با محبّت مي دهند
كربلا اصلاً چنين صحبت نبود
صحبت اين شير و آن شربت نبود
حرمله ، آن جا به جاي ظرف شير
داشت در دستان خود صد شعله تير
تا گلوي اصغر بي تاب سوخت
حرمله، بر آن گلو يك تير دوخت
اي خداي من فغان و آه و درد
تير خشم آمد گلو را پاره كرد
اي حسين! آقاي خوبان تسليت
ديده هاي زار و گريان! تسليت

محمد عزيزي (نسيم)

گوشه اي از ني نوا

گوشه اي از ني نوا

گودال قتلگاه ... گل و بوي پيرهن
در جست وجوي يوسف زيباي بي كفن
پيداست آه ... منظري از ماه چاك چاك
خورشيد رنگ باخته و تكّه تكّه تن
گرگي نشسته بر تن خورشيد و مي درد
شال و عبا و پيرهن سرخ آن بدن
گفتند : رستخيز عظيمي است ني نوا ...
نه ... رستخيز گوشه اي از ني نواي زن
تاريك مي شود همه جا ... بي كس و غريب
سخت است هم علي شدن و هم حسن شدن
اي ماه سرخ! سر بزن از پشت نيزه ها
اي چاك چاك ماه! كجايي حسين من؟
قرآن بخوان كه بشنوم آواي هفت بند
اي آيه مقطعه ، با آن لب و دهن
افتاده عكس ماه ، لب گودي و زني
در جست وجوي يوسف زهراي بي كفن ...

مريم سقلاطوني

عباس همدل و همگام و همنفسم!


عباس همدل و همگام و همنفسم!

خداوند ارحم الراحمین، پیش از آفرینش آسمان و زمین، بر دوش من بار رسالتی نشانده است به غایت سنگین و به اندازه سنگینی‌اش، شیرین و بدان به یقین که حضور تو و مساعدت و همراهی‌ات، هم از سنگینی این‌بار می‌کاهد و هم بر حلاوتش می‌افزاید.

عباسم!عباس همراه و همسفرم

من آن امامم که بار رسالت انبیاء را بر دوش می‌کشم. من آن طبیبم که در به در دنبال بیمار می‌روم. من آن آستانم که ایستادن را نمی توانم. خودم را به میان مردم می‌کشانم تا مگر آنان را از جهالت و غفلت برهانم.

عباس مهربانم! برادر دل و جانم

تو کم و بیش میزان احاطه مرا نسبت به زمین و زمان می‌دانی. من با همان نگاهی که تو از آن آگاهی، گذشته و آینده را درنوردیده‌ام و همه کائنات را زیر و رو کرده‌ام و برای همراهی در رسالت سنگینی که بر دوش گرفته‌ام از تو شایسته‌تر نیافته‌ام. شایستگی به مفهوم مطلق و از همه ابعاد و جهات. یعنی بصیرتر در نگاه، نافذتر در بصیرت، استوارتر در ایمان، محکم‌تر در پیمان، عمیق‌تر در یقین، فهیم‌تر در اندیشه، فقیه‌تر در دین، دلیرتر در نبرد، لطیف‌تر در مهر و عاطفه، شیرین‌تر در رفاقت، صبور‌تر و وزین‌تر در مصیبت، قابل اتکا‌تر در حرکت و شفیق‌تر در یاری و مساعدت و... خلاصه از تو برادر‌تر نیافته‌ام.

حساب عباس اما از حساب عالم و آدم جداست. عالم عباس برتر از حساب و کتاب و ما فیهاست. ما از عباس، بیعت خواستیم، او دست داد. ما قول طلب کردیم او سر نهاد.

عباس پیمانش را پیش از تولد بست و پیمانه‌اش را پیش از ورود به بغل گرفت.

او به محض شنیدن دعوت، چنان بی قرار دیدار جانان شد و چنان دل از کف داد که تا موعد ضیافت نایستاد و چشم و نگاهش را پیش فرستاد.


بخشی از کتاب سقای آب و ادب تازه ترین اثر سید مهدی شجاعی

ماجرای بیابان


ماجرای بیابان

ای کاش ماجرای بیابان دروغ بود
این حرف‌های مرثیه‌خوانان دروغ بود!

ای کاش این روایت پر غم، سند نداشت
بر نیزه‌ها نشاندن قرآن دروغ بود!

یا گرگ‌های تاخته بر یوسف حجاز
چون گرگ‌های قصه کنعان دروغ بود!

حیف از شکوفه‌ها و دریغ از بهار...کاش

بر جان باغ، داغ زمستان دروغ بود

نویسنده : مهدی سیار

حضرت ماه

حضرت ماه
ماه و خورشيد سراسر به تماشا آمد
گوييا رايحه ي حضرت مولا آمد
آسمان فرش شد و زير سم اسبش ريخت
عرشيان همهمه كردند كه : سـقا آمد ...!
«آب از هيبت عباسي او مي لرزيد »
كه چرا در پي رودي ، خود دريا آمد ؟
چشم در چشم فرات است و دلش در خيمه
ياد آن دم كه رقيه به تمنا آمد
¤ ¤ ¤
اين كه خود تشنه ولي جرعه اي از آب نخورد
تا ابد در نظر عشق ، معما آمد !
دست و مشك و علم افتاد ، وليكن سقا
سربلند است در آن لحظه كه زهـرا آمد ...


حسين دهلوي

حضرت نوح و كربلا


چون حضرت نوح(ع) كشتى را بنا نمود، صد هزار مسمار(ميخ) به كشتى زد تا اين‌كه پنج مسمار ماند. يكى از آن پنج مسمار را برداشت.

پس آن مسمار در دست نوح روشن شد چنان‌كه ستاره رخشان در افق آسمان درخشنده مى‌شود. پس نوح از درخشندگى مسمار حيران شد و خداوند عالم، مسمار را به نطق و تكلم آورد با زبان گشاده و فصيح عرض كرد كه يا نوح! من بر اسم نامى خاتم انبياء محَّمدبن‌عبد ا... مقرَّر شده‌ام و درخشندگى من از بركت اسم آن بزرگوار است. پس جبرئيل نازل شد و حضرت نوح(ع) از جبرئيل سؤ ال كرد: يا جبرئيل! اين چه مسمارى است كه من هرگز مثل او را در درخشندگى نديده‌ام؟

جبرئيل گفت: اين مسمار بر اسم حضرت رسول ا...(ص) است. پس حضرت نوح سه مسمار ديگر از آن‌ها را برداشت و هر يك را به طرفى از كشتى زد، و هر يك در درخشندگى مثل سابق بود، چون نوبت مسمار پنجم رسيد حضرت نوح(ع) آن را برداشت و ديد که درخشان و منوّر گرديد، در دستش، و رطوبت سرخى از آن مسمار ظاهر شد، حضرت نوح(ع) متعجّب ماند از جبرئيل سؤال كرد:

جبرئيل عرض كرد كه اين مسمار پنجم، مسمار حسين(ع) و به نام اوست، آن را به جانب مسمار پدرش بزن. حضرت نوح پرسيد كه اين چه رطوبت است كه از اين مسمار ظاهر مى‌شود؟ جبرئيل عرض كرد: اين خون است. و احوالات و وقايع كربلا را به حضرت نوح(ع) بيان كرد؛ حضرت نوح(ع) گريست و بر قاتلين آن حضرت لعن نمود.

داستان‌هايى از زمين كربلا

كتاب براي مبلغان


جام عبرت

بررسي عملكرد عوام و خواص در حادثه عاشورا با تكيه بر بيانات مقام معظم رهبري (مد ظله العالي)


نويسنده: سيد حسين اسحاقي

ناشر: انتشارات دفتر تبليغات اسلامي


اين كتاب در چهار بخش تنظيم شده است. بخش اول و دوم به طرح و بررسي عملكرد و وظايف خواص و عوام در صحنه عاشورا اختصاص دارد و از ريشه هاي انحراف و خشكاندن كج روي ها سخن به ميان مي آورد. در بخش سوم به آموزه ها و عبرت هاي عاشورا پرداخته شده و در آخرين بخش، به رسالت آگاهان و خواص و اتخاذ الگوي صحيح در تبليغ دريچه اي گشوده است.

در بخش سوم اين كتاب مي خوانيم:

«امام حسين عليه السلام به همه انسان هاي آزاده آموخت كه مي توان تنها جنگيد و از نيروي دشمن ترسي به دل راه نداد. انسان الهي و پيرو حسين بن علي عليهما السلام، چنانچه نيروي خود را در مقابل دشمن ناچيز ديد، نبايد صحنه مبارزه را ترك كند، بلكه بايد با توكل به قدرت بي پايان الهي با تمام وجود مقاومت كند.

حضرت علي عليه السلام در اين باره مي فرمايد: «والله لو تظاهرت العرب علي قتالي لما وليت عنها; به خدا سوگند اگر تمام عرب پشت هم دهند تا با من بجنگند، از آن ها روي بر نمي تابم.»

كتاب براي مبلغان


تكرارپذيري حادثه عاشورا
مهدي رستم نژاد، چاپ اول، ياقوت، 1380، رقعي، 135 ص.

«كل يوم عاشورا و كل ارض كربلا» شعار برجسته كربلا است. آيا لحظه اي در محتواي اين شعار تفكر كرده ايم؟ آيا در چرايي رخداد عاشورا انديشيده ايم؟ چه مي شود كه امت نمازخوان پيامبرصلي الله عليه وآله - و حتي برخي صحابه و كساني كه امام حسين عليه السلام را در آغوش آن حضرت ديده اند - به روي خاندان پيامبر خود شمشير مي كشند و چه سنگدلي ها؟

مگر كوفه پايگاه تشيع و علي عليه السلام نبود؟ مگر عراق مركز نفوذ اميرمؤمنان و ولايتيان نبود؟ مگر مسلمانان آن روز، اين آيه را نخوانده بودند كه «قل لا اسالكم عليه اجرا الا المودة في القربي » (1) ; «اي پيامبر! بگو از شما مزدي جز مودت و دوستي خاندانم نمي خواهم.» پس چرا كربلا و عاشورا رخ داد؟ آيا امكان ندارد نظير آن حادثه امروز تكرار شود؟

اين كتاب با بر شمردن علل حادثه كربلا و معرفي آن زمان، نمونه هاي روشن حركت بني اميه اي امروز را با مدرك نشان مي دهد و مانند كتاب «رسالت خواص » و «عبرت هاي عاشورا»، آينه نمودهاي «كل يوم عاشورا ...» است و نشان مي دهد كه توطئه، قطعي و در حال وقوع است نه صرف توهم.

امروز امريكا و صهيونيزم نقش ابوسفيان ها و ارباب سقيفه را بازي مي كنند و آنان كه در سال هاي پس از انقلاب تا كنون، توطئه هاي شوم و آشوب هاي گنبد و تركمن صحرا، خوزستان، كردستان، كودتاي نوژه، جنگ تحميلي و سازمان هاي تروريستي مثل منافقين را شكست خورده و ناكارآمد ديدند به اين نتيجه رسيدند كه اسلام را از درون بپوسانند تا اسلام ناب به اسلام امريكايي استحاله يابد. امريكا يقين دارد كه به جاي سربازان اسلام ناب و مطهري ها و بهشتي ها و رجايي ها، تنها يك گروه مي توانند حاكم شوند و آنان مسلماناني هستند كه به نماز و روزه، تسبيح و سجاده و ظواهر اسلامي مسلمند ولي شتر امريكا را رم نمي دهند و به فرمايش حضرت امام خميني قدس سره «اذان آنان براي منافع انگليس ضرر ندارد.» نظير حاكمان ساير كشورهاي اسلامي كه هم اهل تظاهر به ظواهر اسلامي هستند و هم گاو شيرده و بي آزاري براي بيگانگان.

راه كار بيگانگان، همان كاري است كه بني اميه كردند. ابوسفيان و فرزندانش كه از آغاز تا جنگ بدر با همكاري ابوجهل و تا عام الفتح يك تنه رئيس ستاد كفر بر ضد پيامبرصلي الله عليه وآله بود، پس از چندي، به رياست جهان اسلام مي رسند.

كتاب حاضر نشان مي دهد كه چگونه امروز حوادث صدر اسلام و حادثه كربلا در حال تكرار است.

در مقدمه مي خوانيم: «كتاب حاضر، ابتدا درباره آزمايش هاي الهي سخن مي گويد و سپس در سه فصل، به بيان توطئه هاي منافقان صدر اسلام، عليه امام علي عليه السلام و تقدس زدايي از اصل «ولايت » مي پردازد و مسير انحراف جامعه را از اسلام اصيل تا رويارويي با امام عليه السلام مورد كنكاش قرار مي دهد.»

اين اثر، براي مخاطبان جوان درس آموز بوده و سرمايه سخن براي مبلغان به شمار مي آيد. نويسنده از لفاظي و پرحرفي پرهيز كرده و به مستندسازي پرداخته است. استفاده از اين اثر براي كساني كه مي خواهند از روند تطورات فكري جامعه عقب نمانده و در لغزشگاه هايي كه بيگانگان سر راه اسلام ناب كمين زده اند نيفتند، توصيه مي شود.

ساخت و ساز حسینی


کربلا چنان خراب می کند که نتوان ساخت ،

و چنان می سازد که نتوان خراب کرد ..

راه رسیدن به خدا

هرکه از کربلا گذشت ،

به خدا نرسید ؛

و هرکه به خدا رسید ،

از کربلا گذشت ...

منبع : همه جا همین جاست