لبخند بزن : سیاست علم الهدی
همه پذیرفتند و راهی شدند و در میان آنها، فقط خود سید مرتضی معمّم بود.
وقتی وارد مکّه شدند، علمای مخالف شیعه، از سید مرتضی خواستند تا مجلس مناظره ای با هم تشکیل بدهند و در مورد مذهب حقّه و دیگر مسائل علمی، بحث و تبادل نظر کنند. سید نیز از این پیشنهاد، استقبال کرد.
در روز مناظره، سؤال بسیار مشکل و پیچیده ای از سید پرسیدند. سید پوزخندی زد و گفت: «جواب این سؤال، بسیار واضح و روشن است؛ به طوری که اسطبل دار من هم می تواند به آن جواب دهد». سپس اسطبل دار را احضار کرد و از او خواست که جواب مسئله را بازگو نماید. او نیز به نحو احسن، جواب مسئله را گفت و رفت. سؤال دیگری پرسیدند. این بار، سید جواب مسئله را به آشپز ارجاع داد و او نیز، به طور کافی و وافی، سؤال مطرح شده را پاسخ گفت. و همین طور، هر سؤالی که طرح می شد، سید به یکی از خدمه اش ارجاع می داد.
وقتی مخالفان، این منظره را دیدند، با خود گفتند: «وقتی اسطبل دار و آشپز سید مرتضی اینقدر با سواد و ملاّ باشند، پس خود سید چگونه است؟»
و این قضیّه، موجب اعزاز و احترام شیعه، در نزد مخالفان گردید.


