لبخند بزن : سیاست علم الهدی

مرحوم سید مرتضی رحمه الله که در زمان خود، مرجعیت شیعه را به عهده داشت، عازم زیارت خانه خدا شد. علما و مجتهدین عراق، خواستند در این سفر، همراه سید باشند. سید نیز به این شرط همراهی آنها را پذیرفت که همه آنها لباس روحانیت را کنار بگذارند و در این سفر، با لباس عادی و به عنوان خدمه، آشپز، اسطبل دار و... با او همراه شوند.

همه پذیرفتند و راهی شدند و در میان آنها، فقط خود سید مرتضی معمّم بود.

وقتی وارد مکّه شدند، علمای مخالف شیعه، از سید مرتضی خواستند تا مجلس مناظره ای با هم تشکیل بدهند و در مورد مذهب حقّه و دیگر مسائل علمی، بحث و تبادل نظر کنند. سید نیز از این پیشنهاد، استقبال کرد.

در روز مناظره، سؤال بسیار مشکل و پیچیده ای از سید پرسیدند. سید پوزخندی زد و گفت: «جواب این سؤال، بسیار واضح و روشن است؛ به طوری که اسطبل دار من هم می تواند به آن جواب دهد». سپس اسطبل دار را احضار کرد و از او خواست که جواب مسئله را بازگو نماید. او نیز به نحو احسن، جواب مسئله را گفت و رفت. سؤال دیگری پرسیدند. این بار، سید جواب مسئله را به آشپز ارجاع داد و او نیز، به طور کافی و وافی، سؤال مطرح شده را پاسخ گفت. و همین طور، هر سؤالی که طرح می شد، سید به یکی از خدمه اش ارجاع می داد.

وقتی مخالفان، این منظره را دیدند، با خود گفتند: «وقتی اسطبل دار و آشپز سید مرتضی اینقدر با سواد و ملاّ باشند، پس خود سید چگونه است؟»

و این قضیّه، موجب اعزاز و احترام شیعه، در نزد مخالفان گردید.

لطیفه : از سگ کمتر

مرد مسلمانی، وارد شهر یهودی نشین شد. مردی یهودی او را دید و گفت: «این روزها چقدر مسلمان بدینجا می آید! هم اکنون در این شهر، مسلمان از سگ بیشتر است».

مرد مسلمان با خونسردی گفت: «ولی در شهر ما، یهودی از سگ کمتر است».

عباس همدل و همگام و همنفسم!


عباس همدل و همگام و همنفسم!

خداوند ارحم الراحمین، پیش از آفرینش آسمان و زمین، بر دوش من بار رسالتی نشانده است به غایت سنگین و به اندازه سنگینی‌اش، شیرین و بدان به یقین که حضور تو و مساعدت و همراهی‌ات، هم از سنگینی این‌بار می‌کاهد و هم بر حلاوتش می‌افزاید.

عباسم!عباس همراه و همسفرم

من آن امامم که بار رسالت انبیاء را بر دوش می‌کشم. من آن طبیبم که در به در دنبال بیمار می‌روم. من آن آستانم که ایستادن را نمی توانم. خودم را به میان مردم می‌کشانم تا مگر آنان را از جهالت و غفلت برهانم.

عباس مهربانم! برادر دل و جانم

تو کم و بیش میزان احاطه مرا نسبت به زمین و زمان می‌دانی. من با همان نگاهی که تو از آن آگاهی، گذشته و آینده را درنوردیده‌ام و همه کائنات را زیر و رو کرده‌ام و برای همراهی در رسالت سنگینی که بر دوش گرفته‌ام از تو شایسته‌تر نیافته‌ام. شایستگی به مفهوم مطلق و از همه ابعاد و جهات. یعنی بصیرتر در نگاه، نافذتر در بصیرت، استوارتر در ایمان، محکم‌تر در پیمان، عمیق‌تر در یقین، فهیم‌تر در اندیشه، فقیه‌تر در دین، دلیرتر در نبرد، لطیف‌تر در مهر و عاطفه، شیرین‌تر در رفاقت، صبور‌تر و وزین‌تر در مصیبت، قابل اتکا‌تر در حرکت و شفیق‌تر در یاری و مساعدت و... خلاصه از تو برادر‌تر نیافته‌ام.

حساب عباس اما از حساب عالم و آدم جداست. عالم عباس برتر از حساب و کتاب و ما فیهاست. ما از عباس، بیعت خواستیم، او دست داد. ما قول طلب کردیم او سر نهاد.

عباس پیمانش را پیش از تولد بست و پیمانه‌اش را پیش از ورود به بغل گرفت.

او به محض شنیدن دعوت، چنان بی قرار دیدار جانان شد و چنان دل از کف داد که تا موعد ضیافت نایستاد و چشم و نگاهش را پیش فرستاد.


بخشی از کتاب سقای آب و ادب تازه ترین اثر سید مهدی شجاعی

لطیفه : توصیف خلیفه

در منزل والی بصره، بین بهلول و عمر بن عطاء عدوی مناظره ای صورت گرفت. پس از بحثهای زیادی که انجام شد، عمر عدوی از بهلول پرسید: «امام تو کیست؟».

بهلول گفت: «سَبَّحَ فی کفِّهِ الحِصی و کَلَّمَهُ الذِّئْبُ اذا عَوی و رُدَّتِ الشّمْسُ لَهُ بَیْنَ المَلأ و أَوْجَبَ الرَّسُولُ عَلَی الخَلْقِ لَهُ الوِلاء، فذلک امامی و امام البریّات». یعنی امام من کسی است که سنگریزه در کف دستش تسبیح گفت و گرگ با او صحبت کرد و خورشید به خاطر او برگشت و حضرت رسول صلی الله علیه و آله ولایت او را بر تمام خلق، واجب کرد. او امام من و امام همه جهانیان است.

عدوی گفت: «وای بر تو! آیا هارون الرشید را به عنوان امام و خلیفه، قبول نداری؟»

بهلول گفت: «وای بر تو ای ملعون! یعنی تو می گویی هارون الرشید، فاقد این اوصاف است؟ پس تو دشمن خلیفه هستی و به دروغ، او را خلیفه می دانی».

و با این ترفند، او را رسوا نمود و والی، عدوی را از مجلس بیرون کرد.

منبع :

مردان علم در میدان عمل، ج1، ص492.

ای دوست دل از جفای دشمن درکش

ای دوست دل از جفای دشمن درکش


1
2
ای دوست دل از جفای دشمن درکش با اهل هنر گوی گریبان بگشای                  حافظ
با روی نکو شراب روشن درکش وز نااهلان تمام دامن درکش

كتاب براي مبلغان


اصول و مبادي سخنوري


نويسنده: محمد باقر شريعتي سبزواري

ناشر: مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامي



كتاب مذكور از يك پيش گفتار، يك مقدمه و 5 بخش تشكيل شده است. در مقدمه مي خوانيم: سخنوران و فيلسوفان معتقدند كه خطابه همچون فنون و علوم بشري اصول و قواعدي دارد كه هر كسي بتواند با دقت كافي اصول و قواعد فن خطابه را به كار بگيرد «خطيب » شمرده مي شود.

بخش اول كتاب به اهميت سخنوري و شرايط آن مي پردازد. در اين بخش به مطالبي همچون اهميت سخن و سخنوري، علم خطابه و مبادي آن، انگيزه هاي سخنوري، ويژگي هاي يك سخنور، و ... پرداخته شده است.

در بخش دوم كتاب كه با عنوان موازين سخن و سخنوري آمده است، مطالبي از قبيل چگونه مي توان سخنور شد، دلايل خطابي و مواد برهان، فن مغالطه، مغالطه هاي ماترياليستي، حجت هاي صناعي و غيرصناعي مورد بررسي قرار گرفته است.

بخش سوم كتاب شامل مطالبي همچون راه و رسم تبليغ در اسلام، روش دعوت قرآن و جدل از ديدگاه سنت مي باشد.

در بخش چهارم نويسنده محترم اسلوب خطابه و انواع آن را مورد بررسي قرار داده است. در بخش پنجم كه آخرين بخش كتاب مي باشد انواع خطابه بيان شده است.

كتاب براي مبلغان



تبليغ در قرآن و حديث

تاليف: محمد محمدي ري شهري

همكار: سيد حميد حسيني

تحقيق: مركز تحقيقات دارالحديث

ترجمه: علي نصيري

ناشر: دارالحديث



كتاب حاضر تلاش مي كند با الهام گرفتن از قرآن و حديث، مبلغان را با نقش و اهميت تبليغ، ويژگي هاي مبلغ، ويژگي هاي تبليغ، چگونگي تاثيرگذاري بر مخاطبان و ... آشنا سازد. تبليغ در قرآن و حديث، كه بخشي از دانش نامه ميزان الحكمة است، به صورتي روشمند در هشت فصل سامان يافته است.

در فصل نخست جايگاه تبليغ و نقش حيات بخش آن در انسان ها تبيين شده است. در فصل دوم تحت عنوان جايگاه مبلغ، مباحثي همچون: فضيلت، حقوق و مسؤوليت مبلغ ارائه شده است. فصل سوم به بررسي رسالت مبلغ از قبيل دعوت مردم به مصالح دين و دنيا، ايمان به مباني ديني، پرهيزكاري و ... اختصاص يافته ا ست. در فصل چهارم ويژگي هاي علمي، اخلاقي و عملي مبلغ مورد بررسي قرار گرفته است. در فصل پنجم به بررسي ابزارهاي كتاب براي مبلغان

تبليغ اعم از موعظه، شعر، قلم و ... پرداخته است. در فصل ششم آداب تبليغ همچون مراعات شايستگي، توان و نشاط مخاطب ارائه شده است. در فصل هفتم تحت عنوان آفات تبليغ مباحثي همچون گفتار بدون عمل، تكلف، طولاني سخن گفتن آمده است. و در فصل هشتم با ارائه سيره عملي پيشوايان ديني، آثار عملي تبليغ بر شمرده شده است.

مطالعه اين كتاب براي همه كساني كه به تبليغ فرهنگ اصيل اسلامي اهتمام دارند، مفيد و درس آموز است.

ببینید در لیست سیاه پلیدان هستید یا نه..


وَمَا كَانَ لِنَفْسٍ أَن تُؤْمِنَ إِلاَّ بِإِذْنِ اللّهِ وَيَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِينَ لاَ يَعْقِلُونَ 
و هيچ كس را نرسد كه جز به اذن خدا ايمان بياورد، و [خدا] بر كسانى كه نمى انديشند، پليدى را قرار مى‏دهد.
يونس آیه 100
آیه را گوش کنید...http://snd.tebyan.net/1387%5C08%5Cqurabn35396.mp3

مناجات یک بانو...


خدا را شکر که تمام شب صدای خرخر همسرم را می شنوم. این یعنی او زنده و سالم در کنار من خوابیده است.
---------------

خدا را شکر که دختر نوجوانم همیشه از شستن ظرفها شاکی است. این یعنی او در خانه است و در خیابانها پرسه نمی زند.

---------------

خدا را شکر که همیشه مقداری از حقوقم کسر مالیات و... می شود،  این یعنی شغل و در آمدی دارم و بیکار نیستم.

---------------

خدا را شکر که لباسهایم کمی برایم تنگ شده اند. این یعنی غذای کافی برای خوردن دارم.

---------------

خدا را شکر که در پایان روز از خستگی از پا می افتم. این یعنی توان سخت کار کردن را دارم.

---------------

خدا را شکر که باید زمین را بشویم و پنجره ها را تمیز کنم. این یعنی من خانه ای دارم.

---------------

خدا را شکر که در جائی دور ، جای پارک پیدا کردم. این یعنی هم توان راه رفتن دارم و هم اتومبیلی برای سوار شدن.

---------------

خدا را شکر که سرو صدای همسایه ها را می شنوم. این یعنی من توانائی شنیدن دارم.

---------------

خدا را شکر که این همه شستنی و اتو کردنی دارم. این یعنی من لباس برای پوشیدن دارم.

---------------

خدا را شکر که هر روز صبح باید با زنگ ساعت بیدار شوم. این یعنی من هنوز زنده ام.

---------------

خدا را شکر که گاهی اوقات بیمار می شوم. این یعنی به یاد آورم که بیشتر اوقات سالم هستم.

---------------

خدا را شکر که خرید هدایای سال نو جیبم را خالی می کند. این یعنی عزیزانی دارم که می توانم برایشان هدیه بخرم.

---------------

خداراشکر... خدارا شکر... خدارا شکر

منبع : وبلاگ www.zibabin.blogfa.com

نقش زنان در تحولات اجتماعی و سیاسی دوره صفویه


عنوان: نقش زنان در تحولات اجتماعی و سیاسی دوره صفویه  ازآغازتاپایان حکومت شاه محمدخدابنده(1588-907 ه.ق)

نویسنده:محمد مهدی اکبری

تعداد صفحات:47

زبان: فارسی

این کتاب الکترونیک، در واقع تحقیقی از جناب آقای محمد مهدی اکبری است که با اجازه ایشان، آن را به صورت کتاب الکترونیک در اختیار کاربران قرار داده ایم. نویسنده در این تحقیق سعی کرده است به قواعد و اصول نگارش تحقیق و طرح تحقیق پایبند بماند و به نظر می رسد در این کار موفق بوده است . همین امر سب شده تا به تحقیق اعتبار خاصی ببخشد.

منبع: http://www.tarikheslam.com/

دانلود در ادامه مطلب


ادامه نوشته

زيارت ناحيه مقدسه


زيارت نامه اي است كه به امام زمان عليه السلام نسبت داده شده است . مضامين بلند و نيز تاييد برخي از علماي شيعه، اين نسبت را تقويت مي كند . (1) اگر چه برخي نيز به انتساب آن به حضرت ولي عصر عليه السلام ترديد كرده، آن را از تاليفات سيد مرتضي دانسته اند . (2)

و ممكن است گفته شود: اصل زيارت از حضرت مهدي عليه السلام نقل شده، اما سيد مرتضي بخشهايي را به تناسب به آن افزوده است . (3)

بنابراين، انتساب قطعي آن به حضرت مهدي عليه السلام محل تامل است .

متن زيارت، خطاب به سيدالشهداء و شهداي كربلاست و در آن نام يكايك آنان، اغلب با ذكر اوصاف و خصوصياتشان و نيز اسامي قاتلان آن شهدا آمده است . آغاز زيارت اين گونه است: «السلام عليك يا اول قتيل من نسل خير سليل ...» (4) اگر چه اين زيارت در كتاب «مفاتيح الجنان » ذكر نشده، ولي اين چيزي را از آن كم نكرده و همچنان مورد توجه بزرگان شيعه بوده است .

«زيارت ناحيه » عملكرد ظالمانه بني اميه را به نحوي بازگو نموده كه تمام مردم دنيا متوجه مي شوند كه چه جرم و جنايت بزرگي در كربلا نسبت به فرزندان پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله واقع شده است . هيچ زيارتي، عمق فاجعه كربلا را همانند زيارت ناحيه بيان نكرده است; مثلا در «زيارت عاشورا» فقط اشاره اي به عظمت مصائب امام حسين عليه السلام و فاجعه عاشورا شده است و همانند زيارت ناحيه نيست و در هيچ موردي مصيبت عاشورا آن گونه كه بوده، جلوه داده نشده است .

زيارت ناحيه مقدسه، همانند زيارت عاشورا براي روز عاشورا وارد شده و در غير عاشورا نيز خوانده مي شود . (5)

پی نوشت :
1.بحارالانوار، ج 98، ص 328 .

2. همان، ص 231، ح 38 .

3. ر . ك: همان .

4. بحارالانوار، ج 98، ص 269، ب 19، ح 1 .

5. مجله مبلغان شماره 55

مي خواهي ببيني خسيس هستي يا نه؟!

مي خواهي ببيني خسيس هستي يا نه؟!

امام حسن(ع):
بخل آن است كه آدمى آن‌چه را بخشيده است، تلف و آن‌چه را نگه داشته شرف بپندارد. 
تحف العقول، ص 225 

شرح مختصر حديث
گاهي اوقات وقتي ما سر کيسه را اندکي شل مي‌کنيم و از دارايي خود چيزي را مي‌بخشيم، لحظه‌اي چند نگذشته که اين فکر مثل خوره به جانمان مي‌افتد که‌اي بابا ديدي چه‌کار کردم؟ کاش اين‌قدر نمي‌دادم و کم‌تر مي‌دادم! کاش فلان وسيله را نمي‌بخشيدم، شايد به‌ کارم مي‌آمد. امام حسن(ع) به ما مي‌گويد که اين بخل است و بايد از آن بر حذر باشيم، و بدانيم که ما آن‌چه را بخشيده‌ايم براي ابد جاودان و ماندگار کرده‌ايم و هر آن‌چه را نگه داشته و بدان‌ها دل بسته‌ايم، حقا که نابودشان کرديم.

گفتم که لبت، گفت لبم آب حیات

گفتم که لبت، گفت لبم آب حیات
1
2
گفتم که لبت، گفت لبم آب حیات گفتم سخن تو، گفت حافظ گفتا حافظ               
گفتم دهنت، گفت زهی حب نبات شادی همه لطیفه گویان صلوات

کتاب البدایة و النهایة


اَلبدایَة وَ النّهایة ، مهمترین و معروفترین اثر ابن کثیر (ه م) در تاریخ عمومی و اسلام از آغاز تا عصر مؤلف.به نظر می رسدکه قصد مؤلف ، نگاشتن اثری با هدف تاریخ نگاری نبوده است و آنگونه که ترکیب موضوع اثر و روش مؤلف در گزینش اخبار مندرج در آن نشان می دهد ، بیان دیدگاه و نگرش اسلامی درباره آغاز و انجام آفرینش و خلقت انسان مورد نظر بوده است (ابن کثیر ، 6/1؛ نیز نک : لائوست ، 64.)

مؤلف در دیباچه کتاب ، محتوای آن را به 3 بخش تقسیم می کند:«بدایة» : از آفرینش تا پایان زندگی پیامبر اسلام (صلّ الله علیه و آله و سلم ) ؛ « خلافت یا تاریخ اسلام »: از وفات پیامبر (صلّ الله علیه و آله و سلم ) تا عصر مؤلف ؛ «نهایة» :در حوادث بزرگ آخرالزمان یعنی «فِتَن و مَلاحِم».

امام على (ع) كنار رسول خدا (ص)

امام على (ع) اين افتخار را دارد كه از كودكى در خانه رسول خدا (ص) رشد يافت .1 در اين باره نقل هاى جالبى وجود دارد كه ابن ابى الحديد آن ها را يكجا فراهم آورده است. از جمله از زيد بن على بن الحسين (ع) نقل شده است كه در آن دوران, رسول خدا (ص) گوشت و خرما را در دهانشان نرم كرده تا خوردن آن راحت تر شده, آنگاه آن را در دهان امام مى گذاشت. 2 به دليل همين قرابت بود كه امام, نخستين كسى بود كه به رسول خدا (ص) ايمان آورد. او خود فرمود: ((لم يسبقنى الا رسول الله بالصلاة.))3 در اين باره به قدرى شهادات و شواهد وجود دارد كه جاى هيچ گونه ترديدى را به افراد منصف باقى نمى گذارد. درباره اسلام آوردن امام گزارش شده است كه رسول خدا (ص) از او دعوت كردند تا اسلام را بپذيرد. اين امر بلوغ فكرى امام را نشان مى دهد. 4 مسعودى مى گويد: برخى سن امام را در وقت اسلام آوردن كم گفته اند تا بگويند او در زمانى كه اسلام آورده طفلى بيش نبوده است .5 حقيقت آن است كه پيامبر (ص) قدر شناس اصحاب فداكار بود, زمانى كه از جان گذشتگى امام على (ع) را در همهئ صحنه ها مى ديد چگونه مى توانست او را همانند ديگران بداند. اين امر سبب شد تا در هر فرصت مناسب, با فرمايشاتى كه درباره خصايص و ويژگيهاى آن حضرت مى فرمود, قدر و اعتبار او را به مردم بنماياند. اينها امورى است كه ما به عنوان فضايل امام در مصادر معتبر حديثى و تاريخى داريم. بعدها زمانى كه كتابهاى حديث در قرن دوم تدوين شد, كسانى كه جامع و راوى اين كتب روايى بودند, عمدتاً متاثر ازگرايشات عثمانى مذهبانى بودند كه براى امام فضيلتى را تحمل نمى كردند. به علاوه آنچه را طرفداران اموى و عثمانى در دوران بنى اميه درباره خلفا و مدافعان صحابى آنها ساخته بودند, نقل مى كردند. بخشى از اين جعليات, درست امورى بود كه در اصل, از فضايل امام بود و به خلفا نسبت داده شده بود اين تحريفات راه به جايى نبرد,زيرا تا اندازه اى فضايل نقل شده امام جدى, و راويان آن مورد اعتماد بودند كه به هر روى در كتابها باقى ماند. در اين زمينه راويان كوفى نقش مهمى در حفظ اين فضايل داشتند.

احمد بن حنبل مى گفت: آن اندازه كه براى على (ع) فضايل صحيحه وارد شده براى هيچ يك از صحابه وارد نشده است .6 همو مى گفت: ((ان ابن ابى طالب لايقاس به احد)) .

به ادامه مطلب بروید....

ادامه نوشته

ماجرای بیابان


ماجرای بیابان

ای کاش ماجرای بیابان دروغ بود
این حرف‌های مرثیه‌خوانان دروغ بود!

ای کاش این روایت پر غم، سند نداشت
بر نیزه‌ها نشاندن قرآن دروغ بود!

یا گرگ‌های تاخته بر یوسف حجاز
چون گرگ‌های قصه کنعان دروغ بود!

حیف از شکوفه‌ها و دریغ از بهار...کاش

بر جان باغ، داغ زمستان دروغ بود

نویسنده : مهدی سیار

سخنان حضرت امام خميني (ره) در مورد حجاب

حضرت امام خميني (ره):


اسلام در وقتي كه ظهور كرد در جزيرتالعرب‚ بانوان حيثيت خودشان را پيش مردان از دست داده بودند‚ اسلام آنها را سربلند و سرافراز كرد‚ اسلام آنها را با مردان مساوي كرد. عنايتي كه اسلام به بانوان دارد بيشتر از عنايتي است كه بر مردان دارد. مردان بر ملت ها حق دارند و زن ها حق بيشتر دارندزن ها مردان شجاع را در دامن خود بزرگ مي كنند. قرآن كريم انسان ساز است و زن ها نيز انسان ساز‚ وظيفه زن ها انسان سازي است. اگر زن هاي انسان ساز از ملت ها گرفته بشود‚ ملت ها به شكست و انحطاط مبدل خواهند شد‚ شكست خواهند خورد‚ منحط خواهند شد. زن ها هستند كه ملت ها را تقويت مي كنندشجاع مي كنند. (صحيفه نور ج 11 صفحه 253 تاريخ: 12/11/58)


ادامه نوشته