آرزوي معنوي رهبر معظم انقلاب

نماينده مردم استان خراسان رضوي در مجلس خبرگان و امام جمعه مشهد در جلسه توجيهي ويژه روحانيان و مداحان عتبات عاليات اظهار داشت: زيارت قبر مطهر امام حسين(ع) آرزوي رهبر معظم انقلاب است
وي با بيان اين‌که رهبر معظم انقلاب آرزوي کربلا دارند اما شرايط به گونه‌اي است که اين امکان وجود ندارد، گفت: يک روز پيش از زماني که مي‌خواستم به سفر معنوي عتبات عاليات مشرف شوم، در خدمت آقا بودم و عرضه داشتم فردا به کربلا مي‌روم؛ آقا با يک نگاه حسرت‌آميز گفتند ما را که فراموش نمي‌کنيد
آيت‌ا... علم الهدي خطاب به روحانيان با تصريح اين مطلب که عزت روحانيت به برکت رهبري حضرت آيت‌ا... خامنه‌اي است، افزود: به‌عنوان اداي حق رهبري، مقيد باشيم که يک زيارت يا حداقل سلامي از طرف ايشان به محضر آقا سيدالشهدا(ع) عرض کنيم، به اميد اين‌که رهبر عزيزمان به اين آرزويشان برسند.

 

اعراب، تابع چه ديني بودند؟

اعراب، تابع چه ديني بودند؟

يعقوبي مي‏نويسد: عرب به واسطه مجاورت با پيروان اديان و رفت و آمد به کشورهاي دور و نزديک، داراي اديان مختلفي بودند. قريش و تمامي اولاد «معد بن عدنان‏» پاره ‏اي از احکام دين ابراهيم را معمول مي‏داشتند؛ بدين گونه که به حج مي‏ آمدند و خانه کعبه را زيارت مي‏کردند و مناسک و ديگر مراسم حج ‏يادگار حضرت ابراهيم را انجام مي‏دادند. مهمان‏ نواز بودند، و ماه‏ هاي حرام را محترم مي‏شمردند. اعمال نا مشروع و قطع پيوند خويشي و ستمگري را زشت مي‏داشتند، و هر کس را که مرتکب جرم مي‏شد، کيفر مي‏دادند.

آن‌ها متصديان خانه خدا بودند تا اين که قبيله «خزاعه‏» پرده‏ داري کعبه را تصاحب کردند و بعضي از احکام و مناسک حج را تغيير دادند، از جمله اين که پيش از غروب آفتاب از «عرفات‏» بيرون مي‏ آمدند، و بعضي از آن‌ها بعد از طلوع آفتاب روز دهم ذي‏ الحجه کوچ مي‏کردند.

قريش بر اين عقايد بود، تا اين که عمرو بن لحي خزاعي به شام رفت و در آن‌جا ديد که مردمي از عمالقه بت‏ها را پرستش مي‏کنند. عمرو بن لحي پرسيد: اين بت‏ها چيستند که مي‏بينم مي‏پرستيد؟ عمالقه گفتند: ما اين‌ها را پرستش مي‏کنيم، و به وسيله آن‌ها ياري مي‏جوييم، و طلب باران مي‏کنيم.

عمرو بن لحي گفت: آيا ممکن است‏ يکي از اين بت‏ها را به من بدهيد تا آن را به سرزمين عرب ببرم، و در کنار خانه خدا که قبائل عرب به زيارت آن مي‏ آيند قرار دهم؟ عمالقه بتي به نام «هبل‏» به وي دادند و عمرو بن لحي آن را آورد و در کنار خانه کعبه گذاشت، اين نخستين بتي بود که در مکه استقرار يافت.

به دنبال آن بت‏هاي ديگري نيز در مکه و ساير نقاط حجاز و مجاور آن نصب شد و قريش و قبائل عرب به پرستش آن‌ها پرداختند.

به واسطه مجاورت با يهود و نصارا در يمن و نجران و خيبر به مرور ايام، گروهي از افراد قبايل عرب کيش يهودي و نصراني را پذيرفتند. تبع، پادشاه يمن، دو تن از علماي يهود را به نقاطي از يمن فرستاد و آن‌ها عده‏ اي از يمني‏ها را يهودي کردند. همچنين جمعي از دو قبيله «اوس‏» و «خزرج‏» پس از آن که از يمن بيرون آمدند و در مدينه سکونت ورزيدند، به واسطه مجاورت با يهوديان خيبر و بني‌قريظه و بني‌نضير يهودي شدند. عده‏ اي از افراد قبيله بني‌حارث، غساني، بني‌اسد، بني‌تميم، بني‌تغلب، طي‏ء، مذحج، بهراد، سليح، تنوخ، و بني‌لخم، کيش مسيحي را پذيرفتند. حجر بن عمرو کندي نيز مجوسي و زنديق شد.

گذشته از بت پرستي و تدين به ادياني که ريشه آسماني داشت، بعضي از قبايل عرب ستاره پرست بودند که در شهر «حران‏» واقع در سوريه مي‏زيستند. قبيله «بني مليح‏» که تيره‏ اي از طايفه خزاعه بودند «جن‏» را پرستش مي‏کردند.

عده‏اي از حميريان يمن آفتاب پرست، و قبايل‏«کنانه‏» ماه‌پرست بودند. قبيله «جذام‏» ستاره مشتري، و قبيله «طي‏ء» ستاره سهيل، و قبيله «قيس‏» ستاره شعرا و «بني اسد» عطارد را مي‏پرستيدند.

علي دواني، تاريخ اسلام از آغاز تا هجرت

روزىِ خود را حرام مى كند...

روزىِ خود را حرام مى كند...

روزى اميرالمؤمنين عليه‌السلام داخل مسجد شد به شخصى فرمود: استر مرا نگهدار تا من برگردم. همين كه آن جناب وارد مسجد شد، مرد لجام استر را برداشت و رفت. على عليه السلام پس از پايان دادن كار خود بيرون آمد، دو درهم در دست داشت، مى‌خواست به آن مرد بدهد، ديد استر ايستاده و لجام بر سر او نيست، دو درهم را به غلام خود داد تا از بازار لجامى خريدارى كند. غلام در بازار همان شخص را ديد كه لجام را به دو درهم فروخته بود. آن را خريد و خدمت حضرت آورد.

على(ع) فرمود: بنده به واسطه عجله و ترك صبر، روزى خود را حرام مى‌كند و بيش‌تر از آن‌چه مقدر شده به او نخواهد رسيد.

زهرالربيع

مجلس سينه زني که با خنده تمام شد  

نمازهاي جماعت از باصفاترين و جذاب‌ترين و معنوي‌ترين لحظات حضور در جبهه بود؛ هر نماز، وضعيت خاص خودش را داشت و هيچ کدام از نمازهاي يوميه که به جماعت برپا مي‌شد، شبيه روز قبل نبود؛ ذکرهاي باصفا، رکوع‌ها، سجده‌هاي با توجه، دعاي دست‌هاي با کرامت و بالاخره تعقيبات و نوافل و گاه ذکر مصيبت و سينه‌زني... 

ذکر مصيبت، به طور معمول توسط روحاني با صفايي که امام جماعت هم بود، اجرا مي‌شد و به فراخور، دوستاني که ته صدايي داشتند و در مداحي توان و ذوقي به مداحي و نوحه‌خواني مي‌پرداختند
شبي که حسابي هوس دست انداختن بچه‌ها را کرده بودم، تصميم گرفتم حالي به جماعت نمازگزار بدهم. حاج آقا شروع به ذکر مصيبت کرد، کم‌کم خودم را به کنار ايشان رساندم و منتظر نشستم. حاج آقا با سر و اشاره پرسيد «مي‌خوني؟» من هم سرم را به علامت تأييد تکان دادم
حاج آقا گريزش را به صحراي کربلا زد و گفت «امشب عزيزمون ما را به فيض اکمل مي‌رسونن» و مجلس رو به من سپرد و کمي عقب نشست.
فانوس‌ها به طور معمول، توسط بچه‌ها خاموش شد و فانوسي که جلويم بود را خودم خاموش کردم؛ دم را خواندم و بچه‌ها تکرار کردند «حسين، حسين، حسين». باز تکرار همان دم و با شور بيش‌تري و با فرياد زدن کلمه «جانم». 
بچه‌ها دم مقدس «حسين حسين» را تکرار کردند. چيز بيش‌تري بلد نبودم، بايد يه جوري از مخمصه‌اي که خودم درست کرده بودم، فرار مي‌کردم. فرياد زدم «قربون صداتون، کربلا مي‌خواي، صدا بزن آقا رو...» فرياد حسين حسين بيش‌تر شد. از فرصت استفاده کرده و از چادر اجتماعات، با سرعت زدم بيرون... براي يه ساعتي بين بچه‌ها آفتابي نشدم
فردا صبح، بچه‌ها تعريف کردند که «گردان وقتي ذکر حسين حسين رو گفتند، منتظر شدند که مداح ادامه بده، ولي متوجه شدند که اثري از مداح نيست و مجلس با خنده و يک سؤال از همديگر تمام شد که راستي، کي بود اين بچه تخس؟»
راوي: عماد سماوات -از گردان غواصي نوح

جاويدالاثران زهرايي  

بچه‌ها روزها خاک‌هاي منطقه را زير و رو مي‌کردند و شب‌ها از خستگي و با ناراحتي به خاطر پيدا نکردن شهدا، بدون هيچ حرفي منتظر صبح مي‌ماندند. يکي از دوستان معمولاً توي خط براي عقده گشايي، نوار مرثيه حضرت زهرا‌(س) را مي‌گذاشت و اشک‌ها ناخودآگاه سرازير مي‌شد. من پيش خودم گفتم: «يا زهرا‌(س)! من به عشق مفقودين به اين جا آمده‌ام، اگر ما را قابل مي‌داني، مددي کن که شهدا به ما نظر کنند، اگر نه، که برگرديم تهران...» روز بعد فکه خيلي غمناک بود و ابر سياهي آسمان را پوشانده بود. بچه‌ها بار ديگر به حضرت زهرا‌(س) متوسل شدند، هر کس زمزمه‌اي زير لب داشت. در همين حال يک «بند انگشت» نظرم را جلب کرد، خاک را کنار زدم، يک تکه پيراهن نمايان شد. همراه بچه‌ها خاک‌ها را با بيل برداشتيم و پيکر دو شهيد که در کنار هم صورت به صورت يکديگر افتاده بودند، آشکار شد

پس از جستجوي خاک‌ها پلاک هايشان نيز پيدا شد. لحظه‌اي بعد بچه‌ها متوجه آب داخل يکي از قمقمه‌ها شدند و با فرستادن صلوات، جهت تبرک از آن نوشيدند. وقتي پيکرها را از زمين بلند کردند، در کمال تعجب ديدند پشت پيراهن هر دو شهيد نوشته شده« مي‌روم تا انتقام سيلي زهرا بگيرم 

راوي: سيد بهزاد پديدار/ کتاب تفحص، صفحه: 167

حکم استفاده از مواد مخدر

حکم استفاده از مواد مخدر چيست؟

حضرت آيت‌ا... خامنه‌اي: 
استعمال مواد مخدر و استفاده از آن‌ها با توجه به آثار سوءشان از قبيلِ ضررهاي شخصي و اجتماعي قابل‌ملاحظه‌اي که بر استعمال آن‌ها مترتب مي‌شود حرام است.
حضرت آيت‌ا... بهجت: 
اعتياد به ترياک و استعمال مواد مخدر که نوعا ضرر عقلاني شخصي دارد جايز نيست.
حضرت آيت‌ا... فاضل لنکراني(ره): 
استعمال ترياک و مواد مخدر اگر زمينه اعتياد داشته باشد حرام است.
حضرت آيت‌ا... صافي گلپايگاني:
ضرر اعتياد به مواد مخدره مسلّم است، لذا شرعا حرام است.
حضرت آيت‌ا... مکارم شيرازي:
استعمال مواد مخدر حرام است.
حضرت آيت‌ا... تبريزي(ره):
تعود (اعتياد) به ترياک و امثال آن که موجب اختلال در جامعه است جايز نيست.
حضرت آيت‌ا... سيستاني: 
بنابر احتياط واجب از استعمال مواد مخدر اجتناب شود.

لزوم انس مردم با کتاب

بايد خريدِ كتاب، يكى از مخارج اصلى خانواده محسوب شود. مردم بايد بيش از خريدن بعضى از وسايل تزييناتى و تجمّلاتى - مثل اين لوسترها، ميزهاى گوناگون، مبل‌هاى مختلف و پرده و...  - به كتاب اهميّت بدهند. اوّل كتاب را مثل نان و خوراكى و وسايل معيشتى لازم بخرند؛ بعد كه اين تأمين شد به زوايد بپردازند. خلاصه، بايد با كتاب اُنس پيدا كنند. در غير اين صورت، جامعه ايرانى به هدف و آرزويى كه دارد - كه حقّ او هم هست - نخواهد رسيد. (26/2/1374)

لینک مطلب در خوز نیوز

گداي نيمه شب باش

در حالات مرحوم شيخ جعفر کبير کاشف الغطاء که از بزرگانِ علما در قرن سيزدهم و ساکن نجف اشرف بوده، آمده است: 
در يکي از شب‌ها براي «تهجّد» برخاست، فرزند جوانش را از خواب بيدار کرد و فرمود: برخيز به حرم مطهّر مشرّف شويم و در آن جا نماز بخوانيم. فرزند جوان که برخاستن از خواب در آن ساعتِ شب برايش دشوار بود، در مقام اعتذار برآمد و گفت: من فعلاً مهيا نيستم؛ شما منتظر من نشويد، بعداً مشرّف مي‌شوم.
فرمود: نه، من اين‌جا ايستاده‌ام؛ مهيا شو که با هم برويم. آقازاده، به‌ناچار از جا برخاست و وضو ساخت و با هم راه افتادند. کنار درِ صحنِ مطهّر که رسيدند آن‌جا مرد فقيري را ديدند که نشسته و دست نياز به طرف مردم دراز کرده است. آن عالم بزرگوار ايستاد و به فرزندش فرمود: اين شخص در اين وقتِ شب براي چه اين جا نشسته است؟ گفته: براي تکدّي از مردم.
فرمود: آيا چه مقدار ممکن است از رهگذران، عايد او گردد؟ گفت: احتمالاً يک تومان (به پول آن زمان). مرحوم کاشف الغطاء فرمود: فرزندم! درست فکر کن و ببين اين آدم براي مبلغ بسيار اندک و کم ارزش دنيا (آن هم محتمل)، در اين وقت شب از خواب و آسايش خود دست برداشت و آمد در اين گوشه نشست و دست تذلّل به سوي مردم دراز کرده است. آيا تو، به اندازه اين شخص، به وعده‌هاي خدا درباره شب خيزان و متهجّدان اعتماد نداري که فرموده است: «فَلا تَعلَمُ نَفسٌ مَّا أُخفِي لَهُم مِّن قُرَّةِ أَعينٍ» - هيچ کس نمي‌داند چه پاداش‌هاي مهمّي که مايه روشني چشم هاست براي آن‌ها نهفته شده –(سجده،17)
گفته‌اند آن فرزند جوان از شنيدن اين گفتار پدرِ زنده دل خود چنان تکان خورد و تنبّه يافت که تا آخر عمر از شرف و سعادت بيداري آخر شب برخوردار بود و نماز شبش ترک نشد.
شب مردان خدا، ص 44-45

بررسي تطبيقي ميزان مشارکت مردم در انتخابات در کشورهاي مختلف

بررسي تطبيقي ميزان مشارکت مردم در انتخابات در کشورهاي مختلف

جمهوري اسلامي ايران مدل و ساختار جديد حکومتي به دنيا معرفي کرده که دو شاخصه اصلي اين ساختار، مردم و دين مي‌باشد.

نظام مردم‌سالاري ديني بر سه رکن استوار است: «رکن اول آموزه‌هاي دين اسلام، رکن دوم اراده عمومي مردم مسلمان و متدين و رکن سوم رهبري ديني است.» انديشه جمهوري اسلامي از همان ابتدا به‌عنوان مدلي مهم در مقابل حکومت بر اساس تفکر ليبرال دموکراسي قد علم کرد.

جمهوري اسلامي ايران مدل و ساختار جديد حکومتي به دنيا معرفي کرده که دو شاخصه اصلي اين ساختار، مردم و دين مي‌باشد. اين عناصر قوام و دوام ويژه‌اي به نظام بخشيده و با اثبات کارآمدي آن، امروز نظام و انقلاب اسلامي را به‌عنوان يک نظام الگو در جهان مطرح کرده است. قانون اساسي جمهوري اسلامي تجلي خواست و اراده ملتي منسجم براي اداره و مديريت کشور مي‌باشد.

تمامي نظريه‌هاي مربوط به حکومت‌هاي مردم‌سالار، تلاش مي‌کنند هر چه بيش‌تر مردم را در عرصه تعيين سرنوشت و پيشبرد امور مشارکت دهند. در واقع مطلوب آن‌ها اين است که اراده عموم به صورت غيرمستقيم (از راه انتخاب نمايندگان) در تصميم‌گيري‌ها و سياست‌گذاري‌هاي کشور نقش داشته باشد.

از سوي ديگر ميزان حضور مردم در پاي صندوق‌هاي رأي، يکي از شاخص‌هاي توسعه سياسي در هر کشوري محسوب مي‌شود و نمايانگر تعلق خاطر مردم به کشور و سرزمين خود است؛ زيرا معنا و مفهوم نماد مردم‌سالاري و اعلام وفاداري مردم و رضايت‌مندي آنان از نظام، از ميزان مشارکت جدي مردم در عرصه‌هاي مختلف ملي، به ويژه انتخابات، حاصل مي‌شود. در الگوي مردم‌سالاري نظام جمهوري اسلامي، تمامي شهروندان با هر گرايش، سليقه و مذهبي حق رأي دارند و مي‌توانند در انتخابات مشارکت داشته باشند.

مشارکت مردم در انتخابات نظام‌هاي سرمايه داري

در بسياري از کشورهاي پيشرفته که ادعاي پرچم‌داري دموکراسي در جهان را يدک مي‌کشند، ميزان مشارکت مردم در انتخابات ...


ادامه نوشته

ما... خدا و اهل بيت

ما... خدا و اهل بيت

1. اگر چه «حال»ام خوب است؛ امّا حالم خوب نيست. نمي‌دانم توانسته‌ام براي سفري كه در انتظار همه ماست، آماده شوم يا نه. نمي‌دانم خدا گناهانم را بخشيده يا نه. و نمي‌دانم آيا در سال‌هاي كودكي كه همه چيز خالص‌تر، پاك‌تر و شريف‌تر بود، توانسته‌ام آن قدر خوب باشم كه هنگام رفتن از دنيا، خوبي‌هاي كودكي را سرمايه كنم و با دلي مطمئن بروم يا نه. اگر ترديدها بگذارند و بتوانم از ميان سيم خاردار «يك‌دندگي» بيرون بروم و يك بار ديگر، خودم را خوب ببينم، يقين دارم مي‌توانم با خدا آشتي كنم.

مگر نه اين است كه خودش بارها و بارها از راه قلبم مرا صدا كرده است؟ مگر نه اين است كه هر بار، پس از مدّت‌ها قهر و دوري، تا صدايش كرده‌ام، فرشته را سراسيمه، براي من فرستاده تا احساس تنهايي نكنم؟ مگر بارها نگفته كه هر گناهكار و خطاكاري را مي‌بخشم؛ امّا از كسي كه از بخشش من نااميد شود، نمي‌گذرم؟ خدايا! من كه جز اميد به خوبي‌ات چيزي ندارم. من كه جز مهرباني‌ات اميدي ندارم؛ پس مبادا مرا نبخشيده، به آغوش مرگ بسپاري... مبادا آن قدر دلم سياه شده باشد كه از بخشش تو نااميد شوم...


ادامه نوشته

خمس زن شاغل

آيا زنى كه حقوق‌بگير است و از مال شوهر جدايى ندارد بايد جدا خمس دهد يا مازاد بر نياز زندگى مشترک دادن خمس كفايت مى‌كند؟
هر يک از زن و شوهر سال خمسى مستقلى به حَسب درآمد سالانه خويش دارند و بر هر کدام واجب است که خمس باقيمانده حقوق و درآمد سالانه خود را در پايان سال خمسى خود بپردازد.
خمس اموال جديد
اگر مبلغى را كه خمسش را داده‌ام خرج كنم و تا سال مالى آينده آن مبلغ را مجدداً به دست آورم بايد خمسش را حساب و مجدداً پرداخت نمايم؟
آرى! مبلغ جديد خمس دارد.
خمس پيش‌پرداخت 
اگر قبل از رسيدن سر سال خمسى، پولى را به‌عنوان پيش پرداخت دريافت کنيم و نيمى از کارى که بايد انجام دهيم قبل از سر سال خمسى و نيمى ديگر پس از آن (در سال خمسى جديد) انجام شود، آيا پرداخت خمس کل پيش پرداخت واجب است؟
مقدارى كه در مقابل آن كار انجام گرفته است، پرداخت خمس آن مقدار واجب است.
خمس حقوق معوقه كارمندان
سال خمسى اينجانب اول مهر است. با توجه به اين‌که معمولاً در شرکت ما تقريباً هميشه حقوق با دو ماه تأخير پرداخت مي‌شود و هنوز حقوق مرداد و شهريور را نگرفته‌ايم آيا حقوق اين دو ماه که در سال جديد خمسى دريافت مي‌گردد بلافاصله بعد از دريافت، خمس دارد يا اين‌که جزء درآمد سال جديد به حساب مي‌آيد؟
حقوق معوقه جزو درآمد سال وصول محسوب مى‌شود كه اگر در مؤونه صرف نشود و تا سر سال خمسى، باقى بماند، خمس دارد وگرنه خمس ندارد.
استفتائات از مقام معظم رهبري

شفاعت کننده زن

امام باقر(ع): 
براي زن نزد پروردگارش هيچ شفاعت كننده‏اي كارسازتر از خشنودي شوهرش نيست.
ميزان الحكمه، ح 7864

توسل به حضرت زهرا‌(س) در اردوگاه موصل

در اردوگاه موصل پيرمرد بزرگواري بود که بعد از نماز صبح مي‌نشست و دعا مي‌خواند. بعثي‌هاي پليد هم اگر کسي بعد از نماز صبح بيدار مي‌ماند و تعقيبات مي‌خواند، خيلي متعرضش مي‌شدند.

به هر حال آمدند و متعرض حاج حنيفه شدند. به او گفتند: پيرمرد! اين چيه که تو بعد از نماز صبح مي‌نشيني و ورّاجي مي‌کني؟

حاج حنيفه، اين پيرمرد بزرگوار، ديد اين‌ها خيلي پايشان را از گليمشان درازتر کرده‌اند، گفت: مي‌دانيد بعد از نماز صبح من چه کسي را دعا مي‌کنم؟

گفتند: چه کسي را دعا مي‌کني؟

گفت: به کوري چشم شما، بعد از نماز صبح مي‌نشينم و رهبر کبير انقلاب، امام خميني، را دعا مي‌کنم.

نگهبان بعثي اين حرف را شنيد و رفت. موقع آمار، در که باز شد، حاج حنيفه را بردند و حسابي کتک زدند و او را انداختند داخل زندان.

دو نفر ديگر هم در زندان بودند. يکي از آن‌ها «علي رضا علي دوست» بود که اهل مشهد است. ايشان مي‌گفت: ظهر که زندان‌بان غذا آورد، ما ديديم غذا براي دو نفر است با دو تا ليوان چاي. گفتم: ما سه نفريم.

گفت: اين پيرمرد ممنوع از آب و غذاست.

چهار روز به اين پيرمرد يک لقمه غذا و يک قطره آب ندادند. هر چه ما اصرار کرديم، امکان نداشت. زندان‌بان مي‌ايستاد تا ما اين ليوان چاي را بخوريم و بعد که خاطر جمع مي‌شد، مي‌رفت.

روز چهارم ديديم که حاج حنيفه ديگر توانايي اين که نمازش را روي پا بخواند، ندارد. او نشسته نمازش را خواند و به جاي اين که بعد از نماز تعقيبات بخواند، دراز کشيد و همين جور شروع کرد با فاطمه زهرا(س) از تشنگي خود صحبت کردن.

عرض مي‌کرد: فاطمه جان! از تشنگي مُردم، به فريادم برس!

ما به بعثيان پليد التماس مي‌کرديم؛ ولي حاج حنيفه گرسنه و تشنه، چشمش را به روي عراقي‌ها بلند نمي‌کرد تا چه برسد به اين که زبانش را باز کند.

عزتش را اين طور حفظ مي‌کند ولي از آن طرف، تشنگي خودش را با فاطمه زهرا(س) در ميان مي‌گذارد.

علي دوست مي‌گفت: روز چهارم آن قدر از تشنگي مي‌ناليد تا اين که چشم هايش بسته شد و به خواب عميقي فرو رفت. ما دو نفر، متوسل به فاطمه زهرا عليها سلام شديم و عرض کرديم: يا فاطمه! عنايتي کنيد تا ما بتوانيم يک ليوان چاي براي حاج حنيفه نگه داريم.

بالاخره تصميم گرفتيم از دو ليوان چاي، نصف يک ليوان را من سر بکشم و نصف ديگر آن را آن برادر، طوري که زندان‌بان عراقي متوجه نشود (و يک ليوان چاي را مخفيانه در يک قوطي بريزيم.) به هر حال، آن روز توانستيم يک ليوان چاي را نگه داريم.

زندان‌بان رفت و ما منتظر بيدار شدنِ حاج حنيفه بوديم تا ليوان چاي را به او بدهيم. بعد از لحظاتي ديديم بيدار شد؛ اما با چهره‌اي برافروخته و شاداب شروع کرد به خنديدن و صحبت کردن.

ديديم اين، آن حاج حنيفه نيست که با ضعف و ناتواني نمازش را نشسته خواند و دراز کشيد و به همان حالت، با فاطمه زهرا(س) عرض حاجت مي‌کرد و از تشنگي مي‌ناليد. آرام آرام سر صحبت را باز کرديم، گفتيم: امروز به برکت توسل شما ما توانستيم يک ليوان چايمان را نگه داريم.

او خنديد و گفت: خيلي ممنون! خودتان بخوريد. نوش جانتان! الآن در عالم خواب فاطمه زهرا(س) هم از شربت سيرابم کردند و هم از غذا سيرم نمودند و آن طعم شيرين شربتي که از دست مبارک حضرت زهرا(س) خوردم، هنوز کام مرا شيرين نگه داشته. من اين چاي تلخ شما را نخواهم خورد.

اگر مي‌خواهيم عرض حاجت بکنيم، در درگاه پروردگار عالم و پيشگاه ائمه معصومين(ع) باشد. چشم اميدمان به خدا و ائمه معصومين باشد و در مقابل انسان‌ها، عزت خودمان را حفظ بکنيم و يقين بدانيم وعده خدا حق است. «و من يتوکل علي ا... فهو حسبه»

کتاب درهاي هميشه باز، صفحه ‌47

اصحاب کهف

چرا قرآن كريم تعداد افراد اصحاب كهف را به طور صريح نام نبرده و تعداد آن ها را با ترديد بيان كرده است؟

پاسخ:
قبل از پرداختن به اصل پاسخ، ذكر چند مقدمه، لازم است: 
1. داستان اصحاب كهف، يكي از سه پرسشي بود كه يهود به مشركين ياد دادند تا از رسول اكرم(ص) بپرسند، تا به اين وسيله ادعاي نبوت آن حضرت را مورد آزمايش قرار دهند. 
امام صادق(ع) فرمود: سبب نزول سوره كهف اين بود كه قريش سه نفر را به قبيله نجران فرستادند تا از يهوديان آن ديار مسايلي را بياموزند و با آن رسول خدا(ص) را بيازمايند و آن سه نفر نضر بن حارث بن كلده و عقبهَ بن ابي معيط و عاص بن وائل سهمي بودند. اين سه نفر به سوي نجران رفتند و جريان را با علماي يهود در ميان گذاشتند؛ يهوديان گفتند: سه مسأله از او بپرسيد اگر آن طور كه ما مي‌دانيم پاسخ داد در ادعايش راستگو است. گفتند: آن مسايل چيست؟ جواب دادند از احوال جواناني بپرسيد كه در زمان‌هاي قديم بودند و از ميان مردم خود غايب گشتند و در مخفي‌گاه خويش خوابيدند، چقدر خوابيدند؟ و تعدادشان چند نفر بود؟ و از غير جنس خود، چه چيزي همران آنان بود؟ و داستانشان چه بود؟ فرستادگان قريش به مكه برگشتند و آن مسايل را مطرح كردند.(1) 
2. از سياق آيات قرآن كريم مي‌توان فهميد كه قصه اصحاب كهف ميان مردم در گذشته به صورت اجمالي مطرح بوده است، چنان كه قرآن كريم مي‌فرمايد: آيا گمان كردي اصحاب كهف و رقيم از آيات عجيب ما بودند؟!(2)
3. آيات قرآن كريم دلالت دارد كه در كيفيت داستان اصحاب كهف بخصوص در تعداد آن‌ها، بين مردم آن زمان اختلاف وجود داشته و قرآن كريم قول صحيح و نظر حق را بيان كرده است.
4. با توجه به نكات مذكور، اگر قرآن كريم، نظريه صحيح و حق را كه نظر خودش بود نقل مي‌كرد، با توجه به اين كه آن‌ها مي‌خواستند پاسخ مطابق علم آنان باشد، به طور يقين قول پيامبر كه همان نظريه حق مي‌باشد را تكذيب مي‌كردند و نسبت جهل به آن حضرت مي‌دادند و از طرفي، اگر قرآن كريم، تنها نظريه آن‌ها را نقل مي‌كرد كه البته خلاف واقع و بي‌اساس بود بعدها به‌عنوان نظريه قرآن معروف مي‌شد و آثار و پيامدهاي منفي در پي داشت كه ساحت مقدس قرآن كريم از آن منزّه و مبراست. به همين دليل، قرآن كريم ابتدا نظريه آن‌ها (مردم) را به‌عنوان ترديد بيان كرده و سپس به‌عنوان «رجم به غيب» بي‌اساس بودن آن را روشن ساخته تا آنان بدانند كه قرآن كريم از نظريه آن‌ها خبر دارد و سپس قول حق و نظريه صحيح را بيان داشت.
5. بيان نظريه حق از جانب قرآن كريم، ضروري بود؛ زيرا قرآن كريم با اهميت دادن به تاريخ واقعي در واقع، اهميت «زمينه شناخت تاريخ» را مي‌رساند و قرآن كريم به تاريخ اهميت زيادي داده و تاريخ را زمينه شناخت مي‌داند؛ به همين دليل، قرآن كريم در مسايل هدايتي و تربيتي، همواره به تاريخ و سرگذشت ديگران تكيه مي‌كند. مطالعه و دقت در تاريخ و عبرت گرفتن از آن و توجه به علل حوادث آن، بزرگ‌ترين آزمايشگاه سعادت‌ها و شقاوت‌ها و پيروزي‌ها و شكست‌هاي اقوام است. 
بهترين نوع تاريخ و شيوه بيان آن، وحي الهي مي‌باشد؛ زيرا هيچ‌گاه بر خلاف تاريخ‌نويسان فرمايشي، دستخوش تحريف، دروغ پردازي و مورد اغراض سياستمداران قرار نمي‌گيرد و از طرفي، احاطه و تسلط علم الهي به تمام جوانب و جزئيات تاريخ كه نقش مؤثري در هدايت، رشد و تكامل جامعه دارد مسلّم است و اراده الهي بر اساس انگيزه‌هاي توحيدي است كه همواره در مقابل اراده‌هاي طاغوتي و شيطاني قرار دارد و سرانجام آن پيروزي و سعادت است، افزون بر اين، تنظيم، ترسيم و نقل حوادث تاريخي كه مي‌تواند داراي انگيزه باشد، تحت تأثير هواي نفس و غرايز نفساني نويسنده و فشار فرهنگ محيط، قرار نمي‌گيرد. 
بنابراين، با توجه به آن‌چه گذشت، قرآن كريم، به دنبال بحث از تعداد واقعي اصحاب كهف، علم الهي آن را منتسب به خدا و افراد خاص و محدودي از بندگان خدا مي‌داند و توجه همگان را به كلام وحي جلب مي‌كند و با اقوال و جدال ديگران كه با اغراض گوناگون همراه است نهي كرده و مي‌فرمايد: «... قل ربي اعلمُ بعدتهم ما يعلمهم الاقليل فلا تمار فيهم الامراءً ظاهراً و لا تستفت فيهم منهم احداً...؛(3) بگو: «پروردگار من از تعدادشان آگاه‌تر است جز گروه كمي، تعداد آن‌ها را نمي‌دانند. پس در‌باره آنان، جز با دليل سخن مگو، و از هيچ كس درباره آن‌ها سؤال مكن»(4) پس، قرآن كريم به اين شيوه، نظريه حق را تبيين فرمود و قول صحيح نيز همان هفت نفر است كه مورد پذيرش قرآن قرار گرفته كه علامه طباطبايي(ره) نيز بر اين قول توجه كرده و گفته‌اند: «اين صيغه‌هاي جمع و آن يك صيغه مفرد، نه تنها اشعار دارد؛ بلكه دلالت و صراحت دارند كه حداقل عدد ايشان هفت نفر بوده، و كم‌تر از آن نبوده است.(5)
نکته پاياني اين که: اصل داستان اصحاب کهف بسيار عبرت‌آموز است، ولي بيان تعداد آن‌ها و يا نام آن‌ها چندان مهم نيست؛ از اين روي قرآن شريف به اختلاف آن‌ها اشاره کرده و به اختصار از آن گذشته است.
پي‌نوشت‌ها
1. ر.ك: حسيني بحراني، سيد هاشم، البرهان في تفسير القرآن، مؤسسه البعثْهَ، ج 3، ص 617 و 618. 
2. كهف، 9. 
3. كهف، 22. 
4. مكارم شيرازي‌ و جمعي از نويسندگان، تفسير نمونه، ج 12، ص 412 - 401. 
5. الطباطبايي، محمد حسين، الميزان في تفسير القرآن، ج 13، 14، ص 244 الي 299.

مداد سفيد


امروز سر چهار راه كـتـك بـدي از يـك دختـر بچـه هفـت سـالـه خـوردم! پشت چراغ قرمز تو ماشين داشتم با تلفن حرف مي زدم و براي طرفم شاخ و شونه مي كشيدم كه نابودت مي كنم! به زمين و زمان مي كوبمت تا بفهمي با كي در افتادي! زور نديدي كه اين جوري پول مردم رو بالا مي كشي و... خلاصه فرياد مي زدم. 
دختر بچه اي يك دسته گل دستش بود و چون قدش به پنجره ماشين نمي رسيد، هي مي پريد بالا و مي گفت آقا گل! آقا اين گل رو بگيريد... منم در كمال قدرت و صلابت و در عين حال عصبانيت داشتم داد مي زدم و هي هيچي نمي گفتم به اين بچه مزاحم! اما دخترك سمج اين قدر بالاو پايين پريد كه ديگه كاسه صبرم لبريز شد و سرمو آوردم از پنجره بيرون و با فرياد گفتم: بچه برو پي كارت! من گل نمي خرم! چرا اين قدر پر رويي! شماها كي مي خواين ياد بگيرين مزاحم ديگران نشين و... دخترك ترسيد... كمي عقب رفت! رنگش پريده بود! وقتي چشمهايش را ديدم، ناخودآگاه ساكت شدم! نفهميدم چرا يك دفعه زبونم بند آمد! البته جواب اين سوال را چند ثانيه بعد فهميدم! ساكت كه شدم و دست از قدرت نمايي كه برداشتم ، آمد جلو و با ترس گفت: آقا! من گل نمي فروشم! آدامس مي فروشم! دوستم كه اونور خيابونه گل مي فروشه! اين گل رو براي شما ازش گرفتم كه اين قدر ناراحت نباشين! اگه عصباني بشين قلبتون درد مي گيره و مثل باباي من مي برنتون بيمارستان، دخترتون گناه داره... 
ديگر نمي شنيدم! خدايا! چه كردي با من! اين فرشته چه مي گويد؟ حالا علت سكوت را فهميده بودم! كشيده اي كه دخترك با نگاه مهربانش بهم زده بود، توان بيان را ازمن گرفته بود! 
تا آمدم چيزي بگويم، فرشته كوچولو، بي ادعا و سبكبال ازمن دور شد! حتي بهم آدامس هم نفروخت! هنوز
رد سيلي پر قدرتي كه بهم زد روي قلبمه! 
محدثه رزمخواه