شير و شربت
مردم اين جا شير و شربت مي دهند
توي سيني با محبّت مي دهند
كربلا اصلاً چنين صحبت نبود
صحبت اين شير و آن شربت نبود
حرمله ، آن جا به جاي ظرف شير
داشت در دستان خود صد شعله تير
تا گلوي اصغر بي تاب سوخت
حرمله، بر آن گلو يك تير دوخت
اي خداي من فغان و آه و درد
تير خشم آمد گلو را پاره كرد
اي حسين! آقاي خوبان تسليت
ديده هاي زار و گريان! تسليت

محمد عزيزي (نسيم)