آداب نقد و نقادی 3
در بخش هاي قبلي ضمن تأكيد بر نقش انتقاد سازنده در تكامل جامعه و تأثير حداكثري آن به مواردي همچون: 1-اعتدال در گفتار 2-انتقاد در خلوت 3-انتقاد از عمل نه عامل 4-رعايت ادب در انتقاد 5-انتقاد غيرمستقيم 6-بي طرفي در انتقاد پرداختيم.
اينك در بخش پاياني، ادامه مطالب را پي
مي گيريم.
7. فراهم كردن زمينه انتقاد: انتقاد ابتدايي
به خودخواهي افراد ضربه مي زند و زمينه دشمني را ايجاد مي كند؛ زيرا نفس انتقاد،
تلخ و ناخوش آيند است، پس بايد با تمهيد مقدماتي، از تلخي آن كاست.
اگر انتقاد با بيان يكي از صفات مثبت
آغاز شود، اطمينان و اعتماد انتقاد شونده جلب خواهد شد. به كارگيري اين روش، موجب
پذيرش انتقاد و مقاومت كمتر مخاطب مي شود و تلخي انتقاد با شيريني تعريف و تمجيد،
جبران مي گردد.
اگر از ابتدا به دروغ گو بگوييد كار
شما خلاف است، نمي پذيرد؛ اما اگر زمينه آن را فراهم كرديد و مثلا گفتيد: اگر شخصي
به شما دروغ بگويد آيا ناراحت نمي شويد؟ قطعاً پاسخ مثبت خواهد بود. بعد از اين
پاسخ، شما مي توانيد او را از دروغ گفتن بازداريد.
8. درنظر گرفتن وضعيت روحي و رواني: انسان به
هنگام انتقاد كردن از كسي بايد ببيند او در چه وضعي قرار دارد؛ اگر عصباني است،
انتقاد كردن صحيح نيست، بلكه ابتدا بايد با او صحبت كنند و از جهات مختلف عاطفي بر
او مسلط شود و در آخر به نصيحت كردن بپردازد. امام علي(ع) مي فرمايد:
دل ها، براي قبول نصيحت، روي آوردن و
پشت كردن دارند؛ پس در مواقع پذيرش، آنها را دريابيد. (نهج البلاغه، حكمت 184)
از اين سخن برمي آيد كه تا آمادگي روحي
نباشد پند و اندرز اثري ندارد. از طرف ديگر، انتقاد كننده خود بايد تعادل روحي
داشته باشد. كسي كه در حال خشم و عصبانيت انتقاد مي كند چه بسا براي آرامش دل خود دست
به اين كار مي زند و قصد اصلاح ندارد، زيرا در اين حالت، عقل كارآيي خود را از دست
مي دهد و انتقاد انسان منطقي و تأثيرگذار نخواهد بود.
9. با زبان طرف انتقاد كردن: هدف از انتقاد،
فضل فروشي و يا خودنمايي نيست، بلكه اصلاح افراد و جامعه است. پس بايد طوري سخن گفت
كه روشن، گوياو مؤثر باشد. بدين منظور بايد ميزان درك مخاطب را محاسبه كرد و با
زبان او و متناسب با درك و فهم وي انتقاد كرد.
10. انتقاد و هم كاري: بعضي افراد فقط از
لغزش ديگران انتقاد مي كنند ولي براي كمك كردن و رفع كاستي ها، كوچك ترين قدمي
برنمي دارند؛ درحالي كه در سيره معصومين(ع) مي بينيم چه بسا به گناهكار كمك مي
كردند و پس از آن به نهي از منكر و انتقاد مي پرداختند. شقراني مي گويد: منصور
دوانيقي به مردم هديه مي داد، من سرگشته و متحير باقي مانده بودم كه چه كسي را
واسطه خود قرار دهم تا نزد خليفه مرا معرفي كرده، براي گرفتن جايزه وساطت كند. در
اين هنگام امام صادق(ع) را ديدم، به محضر حضرتش شتافتم و گفتم: من غلام شما شقراني
هستم. حضرت به من خوش آمد گفت. من حاجت خود را با وي در ميان گذاشتم. حضرت از مركب
پياده شد، به سراي خليفه رفت و اندكي بعد بيرون آمد و جايزه ام را در دامانم ريخت
و بلافاصله از من كه به شراب خواري آلوده بودم، انتقاد كرد.